نشست های طعمه، وحشت آفرینی با حداکثر وحشیگری – قسمت چهارم

در قسمت قبل نمونه های دیگری از نشست هایی که ژیلا دیهیم تحت عنوان “روز قیامت و روز حساب پس دادن” برگزار کرد را شرح دادم و گفتم که به مرور لایه های پایین تر را هم وارد کردند. تا آن که گفته شد باید وسایل مان را جمع کنیم چون قرار است مدتی به قرارگاه باقرزاده برویم. حال به ادامه موضوع می پردازم.

انتقام کشی رجوی از اعضا با نشست های طعمه

در سال 1380 رجوی نشست هایی را تحت عنوان نشست های طعمه در قراگاه باقرزاده برگزار کرد که برخلاف گذشته، خودش شخصاً طرف حساب بسیاری از افراد شد و برای حفظ قدرت به وحشیانه ترین روش ممکن دست زد.

نشست های طعمه نقطه اوج برخورد با اعضای خواهان جدایی نیز بود. در این نشست ها اعضای خواهان جدایی توسط رجوی ها یا بالاترین مسئولین فرقه همچون مهوش سپهری، مژگان پارسایی، زهرا مریخی، مهدی ابریشمچی و محمد سید المحدثین و امثال آنها در حضور یک جمع بزرگ محاکمه می شدند. در واقع رجوی که در مسائل سیاسی و خطی دچار درماندگی همه جانبه شده بود و در عالم سیاست هم ناتوان از تحلیل درست بود، راه نجات خود از سوالات و ابهامات سیاسی ایجاد شده برای نیروهای سازمان که او قادر به پاسخگویی نبود را در سرکوب وحشیانه نیروها و فشار حداکثری بر آنان یافته بود تا از نیروهایی که به خود اجازه داده بودند تحلیل های او را زیر علامت سوال ببرند (که تقریباً به صورت بی سابقه ای شامل همه نیروها می شد) انتقام بکشد و به این ترتیب موقعیت خود را حفظ نماید. ضمن اینکه با فضایی که ایجاد شد آنچنان همه ما را برای چند ماه در استرس و فشار قرار داد که کسی دیگر به ذهنش مسائل سیاسی خطور نمی کرد و ذره ای فضای خالی در ذهن مان و آرامشی در وجود مان نمانده بود که بتوانیم به مسائلی غیر از موضوع نشست فکر کنیم. این همان چیزی بود که رجوی می خواست.

نشست طعمه یک مجموعه نشست بود که 2 تا 3 ماه طول کشید. طی این دوران رجوی تعدادی از اعضای خواهان جدایی که اقدام به فرار نموده و یا بر درخواست خود مبنی بر رفتن به خارج اصرار داشتند را در نشست عمومی سوژه کرد و با تحریک جمعیت چند هزار نفره علیه تک تک آن ها و خرد کردن شخصیت شان، هم به آنها فهماند که از هیچ ظلمی علیه شان دریغ نخواهد کرد و هم اینکه از بقیه چشم زهره می گرفت. در این سلسله نشست ها همه باید با نوشتن گزارشات و فاکت از خودشان، اثبات می کردند که خائن، بریده، ناتوان و دنبال رفتن به اروپا و دارای مشکل جنسی هستند و اگر رجوی نبود، همه تباه و نابود بودند.

این نشست های وحشتناک در وهله اول سرپوشی بر افتضاح شکست تحلیل رجوی بود و در وهله بعد ابزاری بود برای سرکوب افراد خواهان جدایی و ترساندن بقیه نیروها و اینکه ببینند عاقبت درخواست جدایی چه خواهد بود و با چنین افرادی چگونه برخورد خواهد شد.

در این نشست ها رجوی به هیچ کس رحم نکرد، چه کسانی که چاپلوس بودند چه کسانی که نبودند، چه کسانی که همیشه گزارش می نوشتند و چه کسانی که خوب گزارش نمی نوشتند، چه کسانی که مشکل داشتند و چه کسانی که در ظاهر مشکلی نداشتند. رجوی همه را در این نشست ها سوژه کرد و آن چنان بلایی بر سر همه آورد که پس از آن وقتی گفته می شد با رجوی نشست داریم، کلیه افراد از شنیدن آن دچار احساس تنفر و ترس می شدند.

پس از رسیدن به قرارگاه باقرزاده و استقرار در محلی که مشخص کردند، ژیلا دیهیم درباره نشست و ریل اجرای آن توضیحاتی داد و گفت: از این پس با افرادی که بخواهند مناسبات سازمان را خراب بکنند به شدت برخورد می کنیم. با این نشست ها می خواهیم طعمه های وزارت اطلاعات را پیدا کرده و آنها را بسوزانیم. طعمه کسی است که می خواهد از طریق رفتن به خارج به وزارت اطلاعات وصل بشود. همه شما باید سرنخ هایی که شما را به وزرات اطلاعات وصل کرده یا می تواند وصل کند را رو کنید! حرف های او بسیار عجیب بود. گویا رجوی به سیم آخر زده بود و برای اینکه کسی به سمت بحث های سیاسی و غلط بودن تحلیل او نرود، داشت تمام نفرات سازمان از بالا تا پایین را به این متهم میکرد که نخ وصلی به وزارت اطلاعات ایران دارند!

ژیلا دیهیم در ادامه گفت “ما افرادی که نمی خواهند در سازمان باشند را تعیین تکلیف می کنیم و آنها را به ایران می فرستیم!” به نظر می رسید رجوی یک خط جدید در پیش گرفته است. آنها در حالی می گفتند افراد خواستار جدایی را به ایران می فرستیم که سران سازمان مستمراً فضای رعب آوری از داخل ایران برای ما می ساختند و تصور همگانی این بود که به محض ورود به خاک ایران ما را دار خواهند زد و در بهترین حالت بعد از مدتی زندانی شدن اعدام خواهیم شد.

از فردای رسیدن به قرارگاه باقرزاده، نشست ها در سطوح تشکیلاتی مختلف شروع شد. قرارگاه باقرزاده بخشی از پادگان بزرگ ارتش عراق بود که جاده بغداد به فلوجه قرار داشت و به قرارگاه بدیع زادگان که مقر استقرار رجوی بود نزدیک بود و نشست های عمومی رجوی در آنجا برگزار می شد تا امنیت رجوی ها حفظ شود. به همین دلیل در این قرارگاه چندین سوله درست کرده بودند و محل استقرار و استراحت ما در زمان نشست ها در این سوله ها بود و امکانات این قرارگاه بسیار کم بود. با توجه به تعداد نفرات و محدود بودن جا در سوله ها، بیشتر نشست ها در فضای باز حیاط قرارگاه باقرزاده برگزار می شد. بقیه مراکز چه آنهایی که قبل از ما و چه آنهایی که بعد از ما آمده بودند نیز نشست های شان را شروع کردند. در هر گوشه از حیاط قرارگاه نشستی در حال برگزاری بود و از هر طرف صدای فریاد بلند می شد. برخی از کلمات و جملاتی که در این نشست ها خطاب به سوژه گفته می شد عبارت بودند از: “پفیوز، بیشرف، خائن کثیف، بی همه چیز، تو پا روی خون شهدا گذاشته بودی، تو برادر مسعود را ذله کرده بودی، تو به رهبری خیانت کرده بودی، مگر تو امضا نداده بودی؟ چرا مناسبات پاک سازمان را شخم زده ای؟ همینجا تو را می کشیم، از این به بعد باید مثل اسب سرت را بیندازی پایین و کار کنی، این ذهن گشاد خودت را باید گِل بگیری، چرا خودت را به موش مردگی زده ای؟، اینجا جای مظلوم نمایی نیست یاالله بالا بیار چه کارها کردی، حق رهبری را از حلقومت بیرون می کشیم، هرچه طی سال ها از حق رهبری (رجوی) خورده ای باید بالا بیاوری، از بس مفتخوری کردی خونخوار شدی”

این سر و صداها آنقدر وحشیانه بود که به گفته مسئولین فرقه، فرماندهان و نیروهای ارتش صدام که در اطراف قرارگاه باقرزاده مستقر بودند به قرارگاه باقرزاده مراجعه کرده و پرسیده بودند در این قرارگاه چه خبر است و چرا مجاهدین این همه هر روز با همدیگر در حال جدال و دعوا و سر وصدا هستند!

ادامه دارد…

ایرج صالحی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا