
در کمپ مانز، به مناسبت عید فطر برنامهای ترتیب داده بودند که همه اعضا باید با کت و شلوار در نماز عید شرکت کنند. برای این منظور بریف خاصی داده شد که همه باید طبق آن دستور عمل کنند. حتی دعای روز عید را چاپ کرده بودند تا همه بخوانند. اما نفرات با دیدن کت وشلوارها، شروع به انتقاد کردند و گفتند این لباسها برای نماز مناسب نیست.
بعد از این انتقادات، تصمیم به آمارگیری گرفتند تا برای افراد کت و شلوار تهیه کنند. این تصمیم به نظر میرسید که از روی سلیقههای شخصی افراد اتخاذ شده بود. نتیجه این بود که لباسهای کهنه و از دور خارج را خریدند و همانها تبدیل به سوژهای برای خنده و شوخی میان اعضا شد. صحبتهایی رد و بدل میشد که چرا پولها به کانونهای شورشی ارسال میشود، در حالی که در اینجا، لباسهای کهنه و مستعمل برای نماز عید تهیه میکنند.
این صحبتها تا شروع نماز ادامه داشت. یک نفر حتی گفت: “نماز با اجبار درست نمیشود”، و برخی دیگر اعلام کردند که خودشان جدا نماز خواهند خواند. عدهای هم نگرانی داشتند که شاید دشمن از راه برسد و به همین دلیل راههای اطراف محل نماز را بسته بودند تا جلوی ورود فراد گرفته شود.
حتی شوخی میکردند که شاید عید فردا باشد و برخی میگفتند که “نه، با ایران عید را میگیرند”. به طور کلی، جو خاصی در آن لحظات حاکم بود. در حالی که آنها مدعی بودند که مسلمانترین گروه هستند، خودشان از فرقهای بودن میگفتند و همه را به گونهای میترساندند تا باور کنند که اسلام در فرقه فرق میکند. آنها به همه یادآوری میکردند که در آلبانی زندگی میکنند و اینجا که همه چیز تحت کنترل است، تنها چیزی که مهم است “بورژوازی” است.
در این بین، شخصی که در لیبرتی دچار بحران شد، به شوخی و طعنه گفت که نماز خواندن هیچگونه مصیبت و دشواری ندارد. “این که اینجا نماز میخوانیم، برای این است که کشورهای دیگر بدانند ما هم نماز میخوانیم”. و البته او اینطور ادامه داد: “آیا مردم بیکار هستند که بخواهند بدانند چه کسی نماز خوانده و چه کسی نخوانده؟ این فقط یک دکان است، مثل بقیه دکانهای جامعه بیطبقه توحیدی یا دموکراسی!”
در واقع، این برنامههای ظاهری و فرمایشی تنها برای تبلیغات دروغین و فریب دادن مردم بود. هیچکسی جز خودشان نمیدانست که واقعیت چیست و چه اتفاقاتی در پشت این ظاهر میافتاد.
در این محیط، به وضوح میشد دید که اینگونه برنامهها بیشتر برای لاپوشانی کردن واقعیتهای تلخ است، تا برای نشان دادن یک تصویر حقیقی از آنچه که درون تشکیلات میگذرد.
علی محمد رحیمی – تیرانا، آلبانی