
برای بررسی حادثه 19 فروردین سال 90 باید قدری به عقب تر رفت. باید مسئله را از زمان بعد از سرنگونی صدام مورد بحث قرار داد.
ابتدا با سرنگونی صدام نیروهای آمریکایی کنترل اشرف را به دست گرفتند. آنها اجازه هر کاری در اشرف را داشتند. از بازرسی سر زده به مقر زنان گرفته تا محل های مختلف که همه گونه دست شان باز بود تا اینکه در سال 88 نیروهای آمریکایی قرار شد حفاظت قرارگاه اشرف را به نیروهای عراقی تحویل بدهند.
در این راستا رجوی سعی می کرد این گونه وانمود کند که نیروهای عراقی تحت امر حکومت ایران هستند و باید نیروهای آمریکایی در اشرف باقی بمانند ولی تصمیم این کار قبلاٌ گرفته شده بود و نیروهای عراقی کنترل قرارگاه اشرف را بدست گرفتند و بعد از مدتی به مسئولین سازمان گفتند ما هم باید مانند نیروهای آمریکایی کنترل اشرف را در دست داشته باشیم و برای همین مسئله باید پاسگاهی در قرارگاه ایجاد کنیم اما رجوی که همیشه به خون نیاز داشت حاضر به این کار نشد و تعداد زیادی بیهوده جانشان را از دست دادند.
در نهایت نیروهای عراقی به برنامه های از قبل تعیین شده خود رسیدند و این نیروهای سازمان بودند که بیهوده کشته شدند و رجوی از خون آنها برای مقاصد سیاسی استفاده نمود.
در مرحله بعد ارتش عراق اعلام کرد زمین هایی که مربوط به کشاورزان است باید به آنان برگرداننده شود یعنی زمین های ضلع شمال. این بار باز رجوی زیر بار نرفت و با شانتاژ و اینکه نیروهای عراقی برای کشتن و دستگیر کردن نیروها آمده و از طرف حکومت ایران توجیه شدند به مقابله با ارتش عراق پرداختند که تعداد زیادی کشته شده و تعداد بیشماری زخمی شدند.
در این جریان خودم شاهد بودم که چگونه سعی می کردند افراد زخمی شده را دیر به بیمارستان ببرند و یا دیرتر به بیمارستان بعقوبه اعزام کنند در این جریان می توان به مرگ صبا هفت برادران اشاره نمود وقتی نیروهای زخمی به محل امنی می رسیدند مسئولین سازمان سعی می کردند ابتدا از فرد فیلم گرفته تا عنوان کنند تا آخر مقاومت می کنند و اصلاٌ جان اعضا برایشان مهم نبود. رجوی نیاز به خون داشت تا مریم رجوی در اروپا بتواند به بازی های سیاسی خود ادامه دهد.
من یادم هست در درگیری 19 فروردین 90 نیروهای عراقی سعی می کردند با مذاکره به کسی آسیبی نرسد ولی ما در ضلع شمال و جاده اصلی اشرف با فلاخن و پرتاب سنگ و تیرهای فلزی به سمت نیروهای عراقی قصد زخمی کردن آنها را داشتیم تا این گونه مانع پیشروی شان بشویم. آنان با بلندگو به ما اخطار می دادند و از این طرف مسئولین سازمان به ما می گفتند تیرهای عراقی مشقی است و مقاومت کنید ولی این گونه نبود تیرها همش واقعی و تعداد زیادی کشته شدند.
یادم هست علیرضا احمد خواه و بهروز ثابت از قسمت ران زخمی شده بودند و التماس می کردند نمی خواهیم بمیریم ولی متاسفانه این گونه نشد و یا منصور حاجیان از ناحیه شکم جراحت داشت بعد از گرفتن فیلم او هم فوت نمود.
در مورد صبا هفت برادران باید گفت وقتی او زخمی شد می توانستند به بیمارستان بعقوبه ببرند ولی این کار را انجام ندادند. آنقدر معطل کردند و بعد از گرفتن فیلم او نیز فوت نمود و اکنون گفته های صبا یکی از فیلم های مورد استفاده سازمان شده و این گونه رجوی سعی نمود از خون اعضای خود ارتزاق کند و فکر می کند با ریختن خون اعضای بی گناه می تواند ماندگاری سازمان را تضمین کند ولی این گونه نشد و اکنون شاهد هستیم مسعود جرات ندارد از سوراخش بیرون بیاید و مریم هم جرات ندارد فرانسه را ترک کند و عراق را هم با خفت و خواری ترک نمودند تا در اروپا به عنوان جاسوس در خدمت نیروهای غربی قرار بگیرند.
مجید محمدی