بیژن نیابتی زبان ترجمان استراتژی مجاهدین

بهار ایرانی، مجاهدین دبلیو اس، پانزدهم می 2008
بارها در مطالبی که مشخصا درباره کتاب نیابتی با عنوان نگاهی به انقلاب درونی مجاهدین… و یا به ضرورت درباره دیدگاه های سیاسی ایشان نوشته ام، به این مهم اشاره کرده که ایشان خواسته یا ناخواسته مفسر سیاسی و مشخصا تئوریسین انقلاب ایدئولوژیک درونی مجاهدین خلق هستند. در اینکه ایشان تا چه اندازه به این ادعا باور دارند یا خیر چندان تفاوتی نمی کند. به این دلیل که حداقل در خصوص استراتژی آینده مجاهدین در موضوع سرنگونی چشم انداز تعیین کننده و محوری ایشان بر روی یک جنگ قریب الوقوع و محتمل و اجتناب ناپذیر در منطقه متمرکز شده که به طور مشخص یک طرف آن نئوکان های آمریکایی و طرف دیگر آن جمهوری اسلامی و البته ضلع سوم این جنگ نیز سازمان مجاهدین خلق به عنوان آلترناتیو قطعی جمهوری اسلامی است. این چشم انداز چنانچه بارها در گفتگوهایشان اصرار و تاکید کرده اند در راستای یک امر کاملا استراتژیک یعنی محقق کردن طرح خاورمیانه بزرگ برای آمریکا وقوع خواهد یافت. چنانچه دو سال پیش نیز در تبیین راه حل سوم مجاهدین نیز با گره زدن سرنوشت مجاهدین به این سناریو به طور موازی پیام نهفته و کدوار رجوی مبنی بر صبوری مجاهدین تا دو ساله آینده را به وضوح در جنگ قریب الوقوع مورد نظرشان بازتاب دادند. همچنان که رجوی در پیام نوروزی امسال بر تعیین تکلیف تاکید نمود، بیژن نیابتی نیز در گفتگوی اخیرش با م. ساقی به این چشم انداز صریح و روشن اشاره می نماید که :
من بودن همزمان رژیم جمهوری اسلامی در حاکمیت و یک رئیس جمهور جدید در کاخ سفید و در سال 2009 معادل شکست قطعی طرح خاورمیانه بزرگ می دانم. یعنی همان شکست استراتژیکی که صحبتش را کردم. در آن صورت هم ما باید به دنبال یک استراتژی نوین باشیم و هم جناح بازها. گفتگوی نیابتی با م. ساقی در سایت نیابتی.
با این اوصاف به نظر می رسد هم آقای نیابتی و هم آقای رجوی سال پیش رو را سال تعیین تکلیف برای جمهوری اسلامی می دانند. بیش و کم هم ایشان و هم آقای رجوی ابزارها و زمینه های این تحول بنیادی را به ضرورت تصمیم جدی آمریکایی ها بر حمله نظامی به ایران متصور هستند. و جالب تر اینکه عواقب نادرستی پیش بینی هایشان نیز کم و بیش در لفافه یک سرنوشت و چشم انداز مشترک را پیش بینی می کند. رجوی با اخذ پیام دوساله اش و عدم توفیق در سرنگونی اعضای خود را مخیل به ماندن و یا جدایی از مجاهدین می کند و نیابتی نیز به زبان صریح تر می گویید در این صورت باید به دنبال یک استراتژی دیگر بروند. دو سال پیش رجوی در گیرودار رفتن پرونده ایران به شورای امنیت و در آستانه تصویب قطعنامه های تحریم بر علیه ایران با اشراف بر اینکه ایران پا پشت نخواهد گذاشت، خطاب به اعضای خود و با امید فرج حمله نظامی به ایران گفت:
در صورتی كه شورای امنیت تشخیص دهد كه اقدامات پیش‌بینی شده در ماده 41 كافی نخواهد بود یا ثابت شده باشد كه كافی نیست، می‌تواند به وسیله نیروهای هوایی، دریایی یا زمینی به اقدامی كه برای حفظ یا اعاده صلح و امنیت بین‌المللی ضروری است مبادرت كند.
به این ترتیب روشن می شود که هم رهبری مجاهدین و هم تحلیل گر سیاسی و ایدئولوژیک مجاهدین یک حرف واحد را به دو زبان تقریبا کنایی و صریح مطرح می کنند. اما آنچه در این میان حائز اهمیت نشان می دهد، شمارش معکوس و اتمام ضرب العجل رجوی و نیابتی است. به این ترتیب هم رجوی و هم آقای نیابتی الزاما بایستی از هم اکنون در صدد طرح یک استراتژی نوین در راستای محقق کردن وعده های تاریخ دار سرنگونی باشند یا اینکه لاجرا پس از اتمام اولتیماتوم 2 ساله که مدت زیادی از آن باقی نمانده است نیابتی نیز همچون رجوی از انظار مخفی شده و هرگونه پاسخ گوئی را به آینده نامعلومی موکول نماید. اما به نظر می رسد در این میان وضعیت آقای نیابتی به عنوان یک تحلیل گر که اتفاقا اصرار زیادی هم بر یدک کشیدن این صفت دارند به نسبت آقای رجوی که همواره وعده دادن برایشان به صورت عادی و عادت روزمره در آمده به مراتب حساس تر باشد. مشکل اساسی آقای نیابتی برای طرح استراتژی آینده خود این است که به دلیل پیروی از استراتژی آقای رجوی ناگزیر باید کمی صبور باشند تا در پایان ضرب العجل رهبری نوین استراتژی تازه شان را مطرح کنند تا ایشان اقدام به ترجمان شفاف آن نمایند.
اما به هر حال شواهد و قرائن نشان می دهند بر خلاف پیش بینی های آقای نیابتی در سال 2009 هم یک رئیس جمهور دیگر در کاخ سفید حضور خواهند یافت و هم مثل سه دهه گذشته آب از آب تکان نخواهد خورد. البته این به آن معنی نیست که جنبش عدالت خواهانه و مدنی ایران چشم انداز امیدوارکننده ای نخواهد داشت. بلکه به این معنی است که این جنبش ماهیتا سال ها است از سطح مطالبات و توقعات اپوزیسیونی مثل مجاهدین خلق گذر کرده است و به دنبال راه حل های اساسی تر و فراتر از دیدگاه های جزمی و ایدئولوژیک است. توقع حداقلی ما از آقای نیابتی که اتفاقا اصرار عجیبی دارند خودشان را از سطح درک و فهم مجاهدین بسیار فراتر معرفی کنند این است که عملا راه و مسیر خود را چه به لحاظ دنباله روی از تحلیل های کلیشه ای مجاهدین و چه به لحاظ محتوای ایدئولوژیک مجاهدین جدا کنند و آن گونه که مدعی هستند فرسنگ ها از مجاهدین جلوتر هستند عملا حرف و حدیث تازه ای در باب جنبش نوین ایران ساز کنند.
تجربه سال های پشت سر نشان داده است بسیاری از قطب های سیاسی که گول ظاهر و جریان سازی تبلیغاتی رسانه ای مجاهدین را خورده بودند به تناوب چشمهایشان به روی حقیقت باز شد و متقاعد شدند هر گونه تحول فرضی در ایران بر خلاف نظر آقای نیابتی که معتقدند هر تحول و تغییری در ایران و از سوی هر قدرتی و از جمله آمریکا جز با تن دادن به مشروعیت مجاهدین به عنوان تنها آلترناتیو دمکراتیک مقدور نخواهد بود، متاسفانه یا خوشبختانه درست در نقطه مقابل نظر ایشان هر تحول فرضی با حضور این گزینه امکان وقوع نخواهد داشت. دلیل روشنش را ظاهرا خود آقای نیابتی بهتر از هر کس باید بداند. آقای نیابتی بارها بر روی این معنی تاکید کرده اند که مجاهدین تحت هیچ شرایطی تن به تقسیم قدرت سیاسی با هیچ اپوزیسیونی را نخواهند داد و تلویحا گفته اند مجاهدین حاضرند سر خودشان را بدهند اما هژمونی شان را هرگز.
اینکه اساسا مجاهدین تا چه اندازه عملا توانسته اند هژمونی خود را بر اپوزیسیون اعمال کنند، موضوع جداگانه ای است که هیچ اصراری برای نفی و اثبات آن ندارم، اما در یک چیز تردید ندارم که اگر آمریکایی ها واقعا نیمچه مشروعیتی برای مجاهدین قائل باشند، مجاهدین به مدد فرصت طلبی ذاتی و ماهوی که دارند، تا کمر نزد آمریکایی ها خم می شوند چنانچه هم اکنون هم این کار را بدون کمترین التفات آمریکایی می کنند، و حتی در این راستا حاضرند تن به هژمونی ارتجاعی ترین جناح ها هم بدهند به این شرط که معضل استراتژیک سرنگونی و وعده آن محقق شود. در این صورت حداقل مجاهدینی که در نهایت استیصال آمریکا را به دخالت نظامی در ایران ترغیب می کنند می توانند ادعا کنند پس از سه دهه وعده و وعید کار جمهوری اسلامی را یکسره کرده اند. اینکه رجوی در تقابل با کسانی که در موضع مخالفت با دخالت نظامی آمریکا در ایران او را سرزنش می کنند، می گوید بفرمائید آمریکا در ایران چه خواهد کرد که جمهوری اسلامی تا کنون نکرده، به خودی خود به معنی پذیرش همه شروط فرضی آمریکا از سوی مجاهدین است.
اما در عمل می بینیم که این میزان اعلام سرسپردگی به آمریکایی ها نه تنها هیچ پوئن مثبت و مشروعیتی برای مجاهدین نمی آورد که بر عکس آمریکایی ها تنگه مجاهدین را سفت تر می کنند. به این دلایل مبرهن و روشن است که به آقای نیابتی پیشنهاد می کنم از این پس برای حفظ پرستیژ و موقعیت خودشان هم که شده بی اعتنا به پیش گویی ها و وعده های آقای رجوی بر اساس زمینه های موجود به تحلیل آینده مبادرت کنند. ضمن اینکه اگر بتوانند تکلیف سمپاتی خودشان را نسبت به مجاهدین و رجوی روشن کنند، بدون تردید در جنبش مدنی و دمکراتیک آینده ایران تکلیف شان روشن خواهد شد. من در تعجبم از اینکه آقای نیابتی چگونه در عین اینکه منزلت و جایگاه سیاسی و فکری خود را بسیار جلوتر و فراتر از مجاهدین و رجوی متصور هستند، چگونه برای آقای رجوی در تاریخ معاصر ایران نقش یک رجل سیاسی در حد و اندازه های امیرکبیر و… قائل هستند. این قیاس ها پیش از هر چیز منزلت و پرنسیب سیاسی و ایدئولوژیک شما را زیر سوال می برد تا نفی و اثبات ادعاهای شما را.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا