اوایل بهار بود که یگان ما، لشکر 91 به منطقه کفری اعزام شد تا مجری سلسله عملیات هایی علیه اکراد این منطقه باشد که مروارید نام گرفت. من راننده ی خودرو کاتیوشا بودم.
در روز اول در منطقه کفری با صحنه عجیبی برخورد نمودم: درگیری شدیدی بین ما و کردها بود یکی از اهالی شهر کفری که به علت درگیری در ورودی شهر نمی توانست وارد شهر شود، در پشت دروازه کفری مخفی شده بود، همان جایی که تعدادی از نیروهای پشتیبانی محور سوم مجاهدین با فرماندهی حمیده شاهرخی حضور داشتند. نفربرBMPـ 1510 بود می گفت: با تانک از روی جسد چند کرد رد شده و از این کارش چه لذتی که نبرده است. در محور عملیاتی کفری جنگ اساساً با کردهای ملبس به لباس کردی بود. چند نفر که کنار قلعه و در ورودی شهر کفری اسیر شدند، کردهایی بودند که برای مذاکره آمده بودند ولی مسئولین مجاهدین می گفتند که دشمن مقابل ما فرستادگان رژیم می باشند.
نزدیک یک ماه در دروازه شهر کفری بودیم هر چند یکی دو نفر بر هم به شهر رفتند. که با RP5هایی بود که به داخل شهر رفتند و نفربرش هدف
RP5نوشته های مرتبط: