چند روز پیش شماری از روزنامه های آمریکایی به نقل از خبرگزاری آسوشیتدپرس (۱۹۱). ۲۰۰۶ زینب طالب جدی در سال
حضور یک زن مجاهد در رهبری چگونه می تواند به استیفای حقوق زن «در جامعه» مربوط شود؟ این نکته در صحبت های آقای ابریشمچی روشن نمی شود. شاید به عنوان یک اقدام سمبولیک! مهدی ابریشمچی می گوید، «این به سرعت سمبولیزه می شود و حضور مریم در رأس رهبری ایدئولوژیکی سازمان بسرعت مادی می شود و برای زن ایرانی راه باز می کند.» (همانجا)
باید چنین حدس بزنیم: حضور یک مجاهد زن در رهبری می تواند سمبول مقاومت زنان به طور عام باشد. شاید این اقدام نمایانگر سمبولیک این نکته باشد که بدون حضور زنان در انقلاب، در همان حد مردان، پیروزی میسر نیست. به قول آقای ابریشمچی، «انقلاب در قرن بیستم و علیه رژیم ایران و در راستای جامعهء بی طبقهء توحیدی بدون شرکت زنان اساساً امکان ندارد.»
به هرحال، به زعم مجاهدین گام اول برای «استیفای حقوق به غارت رفته و لگدمال شدهء زنان» در جامعه باید از طریق حضور یک زن در رهبری سازمان شان برداشته شود. این به خودی خود می تواند نشانهء ساده نگری به حل مسألهء زن باشد اما نیت بدی نیست. در واقع اقدامی تحسین آمیز است.
اما چرا لازم است اجباراً این زن از همسر کنونی اش، که ازدواجی تفاهم آمیز دارند، طلاق بگیرد؟!
آقای ابریشمچی چنین توضیح می دهد:
«بلافاصله پس از ورود عینی و مادی مریم به رأس رهبری سازمان، یک مشکل خودش را نشان داد. مشکلی که ما را در معرض گزینش قرار داد. این مشکل چه بود؟ حل معادلهء رهبری انقلاب. واقعیت این است که بر کسی که در رأس رهبری سازمان چنین نقش حساسی را می خواهد به عهده بگیرد، قوانین ویژه و بسیار پیچیده و بسیار حساسی حاکم است… عنصری که در موضع رهبری ایدئولوژیک باشد باید عنصری غیرمتعین و نامشروط به غیر باشد و فقط و فقط انقلاب متعین اش بکند و نه چیز دیگر… در اینجا بود که با یک مسألهء بسیار ساده یعنی با مسألهء خانواده تناقض ایجاد می شد… فردا ممکن است امری برای انقلاب پیش بیاید که مثلاً یک درصد مریم نمی تواند در حل آن حضور داشته باشد… چرا که مریم مشروط است به شوهرش. اگر اینطور می شد کم کم مریم پرت می افتاد و نمی توانست در حل تمام مسائل انقلاب حضور داشته باشد و موضعش از محتوا خالی می شد.»
اگر استدلالات آقای ابریشمچی را برای طلاق بپذیریم ــ با همان بلاهتی که عنوان شده ــ باید گفت این یک تئوری عجیب و نوظهور است. در هیچکدام از انقلابهای بزرگ دوران ما، رهبران انقلاب مجبور نبوده اند برای آنکه وظایف رهبری خود را به طور تام انجام دهند، همسران شان را طلاق دهند. آیا رهبران انقلاب روسیه و چین و کوبا و سایر انقلابها، کسانی چون هوشی مین و نلسون ماندلا همسران شان را ترک کردند تا بتوانند رهبر ایدئولوژیک و انقلابی حرفه ای باقی بمانند؟ آیا چه گوارا در متن مبارزهء مسلحانه برای زن مورد علاقه اش شعر عاشقانه نمی گفت؟
اگر ترک همسر و خانواده برای اجرای وظایف رهبری لازم است، چرا خود آقای رجوی درست به فاصلهء کوتاهی پس از سی خرداد ۱۳۶۰۲۳). کمدی انقلاب بزرگ ایدئولوژیک رهبری سازمان مجاهد، تراژدی های تلخی همچون سرنوشت زینب طالب جدی را به دنبال دارد که این روزها می باید به خاطر یک ازدواج ایدئولوژیک دیگر روزهای درازی از عمرش را در پناهگاه دولتی آوارگان و خانه بدوشان تیره روز شهر نیویورک، در انتظار حکم دادگاهی بی رحم به سرکند. عبدی کلانتری [ح مجد]