در حال حاضر یکی از مهمترین ابزارهای رهبری سازمان مجاهدین برای پیشبرد اهداف سیاسی و فرقه ای، ایدئولوژی است. صرفنظر از هر دیدگاهی که درباره ضرورت و یا نفی ایدئولوژی داشته باشیم، این پدیده از بدو تاسیس تا اکنون سازمان نقشی کاملا محوری و حیاتی و البته کارکردی چندسویه و جهت گیری های اجتماعی و تاریخی متفاوتی داشته است. برای فهم این مهم ناگزیر باید آن را در مراحل جنینی و شکل گیری سازمان مجاهدین مورد مطالعه و بررسی قرار داد. جایی که علم، ایدئولوژی و دین هر سه به نوعی موتور محرک مبارزه سیاسی را شکل می دهند. چنانچه می خوانیم:
)
اگر چه مجاهدین در آغاز به مدون کردن ایدئولوژی و البته با پسوند دینی – اسلامی به عنوان یک ضرورت مبارزاتی نگاه می کردند، اما باید در نظر داشت که این رویکرد پیشتر مولود شرایط اجتماعی، فرهنگی و بافت دینی جامعه بود تا باورپذیری و اعتقاد به نفس و حقیقت دین. آنچه برای بنیانگذاران اصل بر همه چیز بود، تدوین ایدئولوژی برای مبارزه بود. رد یابی این رویکرد در تحلیل های سازمان کار چندان دشواری به نظر نمی رسد. دلیل عمده این ادعا ایجاد انشعاب ایدئولوژیکی در سازمان و به این دلیل بود که ایدئولوژی موسوم به اسلامی در تقابل با شرایط اجتماعی و سیاسی توان راه گشایی و مسئله حل کنی از بن بست های مبارزه را ندارد و بنابراین برای رسیدن به این مقصود باید ایدئولوژی دوآل را با اصل ایدئولوژی مبارزه پرولتاریا یعنی مارکسیسم معاوضه کرد. باید به این حقیقت اذعان داشت که اساسا ایدئولوژی در هر دوره از حیات سازمان به ضرورت اهداف اصلی تر و تنها به عنوان محمل و پوششی برای دسترسی به هدف های محوری تر مورد استفاده قرار گرفته است. ما در اینکه بنیانگذاران سازمان هم از این اهرم سوء استفاده کرده یا خیر؟ سرراست و صریح قضاوت نمی کنیم. به این دلیل که بنیانگذاران سازمان با پدیده دین برخوردی چندسویه داشته اند. یک سویه رویکرد ابزاری و اجتماعی به دین و در تقابل با شرایط سیاسی و اجتماعی بوده است. سویه دیگر در نزد بعضی جنبه اعتقادی و تعبدی به دین بوده که الزام مبارزه سیاسی را از متن چنین باوری استخراج کرده اند. اما نگاه ابزاری به دین وجه غالب قضیه بوده است.
بسیاری از اعضای قدیمی سازمان اذعان داشته، که ابتدا به ساکن اساسا دین باوری خارج از مدار راهبردی و اجتماعی اش محلی از اعراب نداشته و فاقد موضوعیت بوده است. آنها بر این باورند که انتخاب ایدئولوژی اسلامی در آن دوران بیشتر محصول این تلقی بوده که اسلام به لحاظ سمت و سوی اجتماعی و تاریخی اش در تعامل و قرابت بیشتری با مارکسیست و تضاد دوران یعنی مبارزات ضدطبقاتی قرار دارد و از آنجا که جامعه ایران دارای بافت دینی بوده، تعامل و آشتی میان اسلام و مارکسیسم راه حل موجود بوده است. برای فهم عمیق موضوع بهتر است این نگرش چندبعدی به دین و ایدئولوژی را از زبان یکی از بازماندگان آن دوره که اتفاقا نقشی هم در انشعاب ایدئولوژیکی سازمان داشته دنبال کنیم:
این نقطه آغازین تلاش برای تبدیل دین به یک ایدئولوژی است که وظیفه اش الزاما نفی وضعیت موجود و تحقق بایدها بجای هست ها است. با چنین نگرشی جامعیت دین قربانی نگاه ابزاری و متاثر بنیانگذاران از مارکسیست می شود. این نگرش ابزاری به دین تا تبدیل شدن به پدیده ای پارادوکسیکال که هدف عمده اش تبدیل یک سازمان سیاسی آرمانگرا به یک فرقه دینی – سیاسی است حداقل یک دهه طول می کشد. تلقی واقع بینانه از این مقطع این است که دین و استحاله عامدانه آن در ایدئولوژی التقاطی برای این است که در خدمت مبارزه ضدطبقاتی قرار بگیرد. این جهت گیری تا زمان استیلای رجوی بر رهبری سازمان ادامه می یابد. اما از مقطعی و به طور مشخص از زمان فروپاشی اردوگاه شرق و بر هم خوردن توازن قوای جهانی، سمت و سوی خود را به سمت کسب قدرت سیاسی صرف تغییر می دهد
چنین وضعیت و رویکردی، الزامات و تبعات خاص خود را همراه دارد که در این میان می توان به موقعیت پارادوکسیکال ایدئولوژی در آن اشاره کرد. اگر تا پیش از این ایدئولوژی مجاهدین نقش راهبردی در مبارزات ضدطبقاتی را بازی می کند، از این پس به اهرم و ابزاری برای پیشبرد منافع شخصی و در نهایت تعمیق و تثبیت آتوریته رجوی بر تشکیلات تبدیل می شود. با نگاهی گذرا به تحولات درونی مجاهدین به خصوص از مقطع انقلاب ایدئولوژِیک درک این حقیقت چندان مشکل نیست. و جالب اینکه بستر اصلی کماکان دستاویز قرار دادن ایدئولوژی و سوء استفاده از جنبه های پیدا و ناپیدای آن است. رجوی در طول تمام این سالیان برای توجیه هر گونه اقدام خودسرانه و از هر گونه سیاسی و اخلاقی و… به همان اندازه که از کیسه ایدئولوژی هزینه می کند، از دین و علم و… نیز مایه می گذارد.
توجیهات چند وجهی رجوی از ازدواج با مریم عضدانلو که می توان آن را یک سرفصل تعیین کننده در تبدیل سازمان به یک فرقه تاویل کرد، گویای این حقیقت است که او می خواهد تا از تمامی پتانسیل های موجود در دین به نفع منافع فردی اش سوء استفاده کند. و یا در خصوص هم وزن کردن مریم عضدانلو با مریم عذرا که رجوی پس از استناد به سوره مریم و ابتلائات او در نهایت در شان و منرلت همسویی این دو می گوید:
اگر برای مجاهدین اولیه ایدئولوژی اهرم و مکانیزمی برای مبارزات ضدطبقاتی محسوب می شد، این پدیده به ابزاری در راستای تعمیق و تثبیت آتوریته رجوی بر تشکیلات مجاهدین تبدیل شده است. ذیلا بخشی از دستاوردهای سوء استفاده ابزاری رجوی از ایدئولوژی و در امتداد آن انقلاب موسوم به ایدئولوژیک او را از زبان یکی از منشعبین سازمان در زمان اعلام انقلاب ایدئولوژیک درونی رجوی مرور می کنیم تا بهتر و بیشتر نقش ابزاری ایدئولوژی در اندیشه رجوی را دریابیم
… تا یگانگی تشکیلاتی که برای او مجاز و برای دیگران قابل الگوبرداری نبوده تا انتصاب عده ای، آن هم به شرط قبول پیامبری و خدایی وی و… تا ازدواج با همسر مهدی ابریشم چی بعنوان وسیله ای به خاطر تکمیل کردن رهبری اش بوسیله مریم، آن هم به نام اعتلای مقام زن … و تا بدعت گذاری در اسلام و نسبت دروغ به پیامبر…و…و…و… " (4)
منابع
1- کتاب راه حسین. نوشته سازمان مجاهدین خلق. ص 204.
2- گفتگوی پرویز قلیچ خانی با تراب حق شناس، به مناسبت انتشار کتاب بر فراز خلیج فارس.
3- سخنرانی رجوی درباره انقلاب ایدئولوژیک. نشریه مجاهد شماره 253، خرداد 1364.
4- بیانیه تغییر مواضع ایدئولوژیکی، تشکیلاتی، سیاسی مسعود رجوی و عده ای دیگر، و طرد آنان از سازمان مجاهدین خلق. نوشته پرویز یعقوبی. ضمیمه کتاب جمع بندی دوساله از انحرافات رهبری سابق سازمان مجاهدین خلق.