برادر مسعود جان ما ساکنان اشرف چند ماه پیش جوگیر شدیم و فکر کردیم که وضعمان توی دنیا خوب شده و شعار دادیم که” شیر همیشه بیدار رسیده وقت دیدار” که منظورمان این بود که شما هر چه سریعتر از سوراخ خود… ببخشید از مخفیگاه خود بیرون بیایید و با ما گرفتاران بیچاره اشرف دیدار کنید ؛ البته همانموقع هم عده ای مغرض در همین اشرف این شعار را با حرص میدادند که شما را به غیرت بیاورند تا به اشرف بیایید و گیر بیفتید، اما خوشبختانه شما نشان دادید که غیرت در سطح رهبری معنی اش با این که ما از غیرت میفهمیم فرق دارد. غرض من از این نامه این است که بگویم شما یک وقت مثل ما که گول شعارهای شما را خوردیم و الان اینجا گیر افتادیم ؛ گول این شعارهای ما را نخورید و فکر نکنید که رسیده وقت دیدار و به اشرف بیایید، نه الان برای دیدار اصلا وقت مناسبی نیست. بگذار دشمن بگوید شما در سوراخ موش هستید عیب ندارد ما اشرفی ها هم میگوییم” شیر همیشه بیدار سوراخ موشت را نگهدار” یا میگوییم رجوی قهرمان تو سوراخ موشت بمان” که با این شعارها توطئه دشمن را خنثی کنیم. برادر مسعود وضع ما در اشرف اصلا تعریفی ندارد خوب شد شما و خواهر مریم و بقیه فرماندهان به موقع فرار کردید وگرنه الان مثل ما فعالیتتان در عراق ممنوع شده بود ؛ گرچه فعالیت شما فقط هر از گاهی اطلاعیه دادن است که ممنوع شدن ندارد. اما ما الان در عراق ممنوع فعالیت شده ایم دیگر به مناسبتهای مختلف نمیتوانیم عراقی ها را دعوت کنیم، این درست که آنها برای خوردن و بردن و پول گرفتن می آمدند اما اینکار هم برای ما سرگرمی بود و هم مسئولین ما میگفتند کار سیاسی است و هم میگفتیم عراقی ها با ما هستند، تازه وقتی هم بعد از مهمانی میخوردند و میرفتند برای ما تا مدتها مشغولیات جور بود و شروع میکردیم به ساختن بناهای یادبود حضور و امضای عراقی ها در اشرف. جای شما خالی نباشد ؛ الان ما را داده اند تحویل عراقی ها ؛ شهر اشرف که هیچ ما به اینکه به اینجا بگویند قرارگاه یا پادگان اشرف هم راضی شده ایم اما آنها میگویند معسکر خالص ؛ فکر کنم یواش یواش بجای عکس شما و خواهر مریم عکس نوری مالکی و….را بزنند به دیوار؛ برادر مسعود یکوقت نکند مثل انقلابیون بزرگ جو گیر بشوی و بگویی که در شرایط خطیر فعلی میخواهم با نیروها و رزمندگانم باشم و درخواست بدهی که به اشرف بیایی! نه اینکار را نکن الان همین رزمندگان از دشمن بیشتر به خونت تشنه هستند ؛ در ثانی میخواهی بیایی اینجا چه کار؟ اطلاعیه را از هر سوراخی میشود داد. رساندن مریم به تهران هم که آنهمه شعارش را میدادیم فعلا منتفی است ؛ تسخیر ایران که هیج، الان وضع ما طوری شده که حتی به ایران استردادمان هم نمیکنند ؛ معلوم نیست ما چه اپوزسیونی هستیم که رژیم ایران هم میگوید ما را نمیخواهد ؛ برادر مسعود بعد از عملیات فروغ به ماگفتی که توپ و تانک برای تسخیر ایران کافی نیست و انقلات ایدئولوژیک هم لازم است، آنهم کردیم اما وضع بدتر شد ؛ بچه ها میگویند نه انقلاب لازم بود و نه توپ و تانک فقط عقل سالم لازم بود که ما نداشتیم، البته برادر مسعود جسارت نشود منظورم شما نیستید، بیشتر منظورم ناقصی عقل خودمان است که به حرفهای شما گوش میدادیم.برادر مسعود الان عراقی ها دیگر نمیگذارند هیچ کس از اشرف خارج شود والبته مسئولین و فرماندهان هر قسمت هم نمیگذارند که هیچ کس از مقر خودش خارج شود و همینطور فرماندهان هر نفر هم مراقب هستند که نفرشان از چشم دور نشود بنابراین وضع ما هم با تو زیاد فرق ندارد و ما هم تقریبا در یک سوراخ به سر میبریم، تازه ممکن است سوراخ شما کمی گشادتر از مال مال هم باشد پس همانجا که هستی بمان، ما هم سعی میکنیم که همانطور که شما همیشه گفته اید به دستورات فرماندهان خود گوش بدهیم ؛ البته دیگر فرماندهان حال دستور دادن ندارند و با توجه به وضع اخیر معلوم نیست اصلا باید چه دستوری بدهند. البته خواهر صدیقه دیروز در یک نشستی میگفت اصلا فعالیت های ما را در عراق ممنوع کنند بهتر!! دست ما را که در اشرف نمیتوانند ببندند؟ ما همینجا تا روز پیروزی دست افشانی خواهیم کرد.! من البته به صحبتهای خواهر صدیقه میخواهم اضافه کنم که حتی اگرما را در اشرف هم محدود کنند باز هم مجاهد محدود و دست بسته بسا خطرناک تر است. این را از خواهر مریم یاد گرفتم که بعد از اینکه ما را خلع سلاح کردند گفت مجاهد بی سلاح بسا خطرناک تر است ؛ معلوم نیست اگر اینطور است اصلا چرا سلاح داشتیم. بگذریم غرض از مزاحمت این بود که هشدار بدهم که مبادا دلت بحال ما بسوزد گرچه میدانم مقام شما بالاتر از این است که دلت بحال نیروهایت بسوزد، شما کسی هستید که زنش را در خطرناک ترین لحظه ول کرد و از ایران فرار کرد و زنش کشته شد، وقتی دلت برای زنت نسوزد؟….. به هر حال گفتم که از بابت ما خیالت راحت باشد و یکوقت این طرفها پیدایت نشود. فقط برای ما دعا کن که وضعمان از این که هست بدتر نشود و برای خودت دعا کن که پای ما به جهان آزاد نرسد! قربان شما حسن زبل از قرارگاه سابقا اشرف راستی برادر مسعود اگر فرماندهان آمریکایی آن نزدیکی ها هستند بهشان بگو.. آهای بیوفا دیگه دوستم نداری، دیگه دوستم نداری…… واگه بلد بودی بقیه اش را هم بخوان زیاده عرضی نیست.
حسن زبل، وبلاگ حسن زبل، بیست و ششم دسامبر 2008
http://hasanzebel.blogfa.com/post-714.aspx