بنیاد خانواده سحر: با سلامی گرم، به گرمی محبت خانواده و آرزوی خوشی برای تمامی ایرانیان خانواده دوست. سلام خانم سلطانی.
خانم بتول سلطانی: سلام به شما و همه ایرانیان عزیز.
بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی، در گفتگوی قبلی مطالبی را مطرح کردید که مناسبات درونی سازمان مجاهدین خلق بر پایه آن بنا گذاشته شده است. لطفا همان بحث را ادامه بدهید.
خانم بتول سلطانی: در ادامه محور قبلی، کنترل تشکیلاتی که به لحاظ اهمیت خیلی بالا است کار تیمی است. یعنی خیلی بد می دانستند که کسی کار تکی بکند. به همین دلیل هیچ وقت به کسی کار تکی نمی دادند. حتی اگر خیاطی می خواستند بکنند دو نفره می گذاشتند. یا حتی اگر می خواستند در زمینی که سبزی کاشته بودند، علف کنی کنند – چون مثلا اینها برای استفاده خودشان سبزی می کاشتند – پس اینها باید دو نفره به زمین سبزی کاری می رفتند. این دو نفری را که می گذاشتند توی زمین سبزی کاری کار کنند یا دو نفری که به آنها کاری واگذار می کردند، حتما باید یکی از آنها مسئول و یکی تحت مسئول باشد. هیچ وقت دو نفر هم عرض نمی گذاشتند به خاطر اینکه رابطه دوستی بین اینها ایجاد نشود. یعنی از نظر اینها هر گونه رابطه عاطفی و دوستی بین افراد اساسا زشت و قبیح و مطرود است. فقط باید رابطه های خشک تشکیلاتی و پائیدن همدیگر وجود داشته باشد.
در همین راستا خوب است به یکی دیگر از محورهای کنترل تحت عنوان محفل اشاره کنم. اینها آنقدر این اصل رابطه های عاطفی و دوستانه را زشت تعبیر کرده بودند که می گفتند هر کس این نوع رابطه را داشته باشد و دو نفری با هم حرف بزنند، محفل زده و بعد محفل یعنی شعبه سپاه پاسداران در قرارگاه اشرف باز کرده است (یعنی جاسوس است). به خاطر همین می آمدند کنترل می کردند که دو نفری که با هم رفتند کار بکنند رابطه شان دوستانه نشود. به همین دلیل روی کار تیمی و دو نفره خیلی کنترل بالا بود و مقابل آن ایجاد نشدن رابطه دوستی و دو نفره که بین دو نفر ایجاد نشود به خاطر همین می آمدند و اگر می دانستند دو نفر رابطه دوستانه و عاطفی با هم دارند مطلقا نمی گذاشتند این دو نفر با هم کار بکنند. یا مثلا تحت مسئول حتما رابطه اش باید تشکیلاتی باشد و اگر رابطه دوستی بین آنها بود نمی گذاشتند آنها دو نفره به کار تیمی بروند و حتی آن فرد را از تحت مسئولیت دیگری بر می داشتند.
یکی از ترفندهای کنترل تشکیلاتی هر فرد که به عنوان قانون و ضابطه در آوردند اینکه هر کس خانواده اش برای دیدن او می آید – حالا این بعد از سقوط صدام تبدیل به یک ضابطه شد – ضابطه شد که فردی که خانواده اش برای ملاقات با او می آیند باید این ملاقات دو نفره باشد. تحت عنوان اینکه این همراهی که دنبال تو به ملاقات می آید کارهای تو را انجام می دهد تا تو راحت باشی و از این توجیهات. یعنی تحت این عناوین و توجیهات کاری می کنند که فرد تکی به ملاقات با خانواده اش نرود. خوب علی العموم هم افراد توی رودربایستی قرار می گیرند و خواست سازمان اجرا می شود، یعنی یک نفر دنبال این فرد می رود اما سازمان در کل خوشش نمی آید هیچ خانواده ای به قرارگاه اشرف بیاید. و از چنین موضوعی استقبال نمی کند و تا آنجا هم که بشود و خانواده ها تماس بگیرند و یا بحث سیاسی برایش بوجود نیاید کاری می کند که فرد حتی نفهمد خانواده اش برای ملاقات آمده اند. کما اینکه وقتی برادرم آمده بود به ایتالیا و با دفترهای سازمان تماس گرفته بود و یک سری اقداماتی انجام داده بود که من را ببیند و صحبت کند به من اطلاع ندادند و یا نامه پدرم را با تاخیر زیاد به من دادند. اینها تازه وقتی مطمئن شدند که برادرم از ایتالیا رفته است نامه او را به من دادند.
به این لحاظ سازمان خیلی حواس جمع کار می کند. یعنی یک چیزی که بحث سیاسی در آن باشد و از طرفی هم قیمتی هم برایش نداشته باشد از طرفی هم فرد با خانواده اش تماس پیدا نکند یعنی سازمان همه جانبه روی این موضوعات انرژی مکفی می گذارد که یک وقت فرد نتواند هوای جامعه عادی به ذهن اش بزند. یا در اصطلاح دیگر تشکیلاتی شان متوجه این هستند که فرد لب پر نخورد. یعنی هوای این نکند که به بیرون از سازمان و یا جامعه فکر کند به اینکه مثلا همسر داشته باشد یا بچه داشته باشد. در همین رابطه حتی تماس با خانواده هم مشکل و غیر ممکن است. مثلا یک وقت تشخیص می دهد یک فرد برای به دست آوردن پول یا دادن کمک مالی بیاید با پدر و یا مادرش تماس بگیرد حتی این تماس هم ضابطه است و نباید تکی باشد. یعنی حتما باید همراه این فردی که آمده تماس بگیرد یک نفر به عنوان مسئول تماس حضور داشته باشد یعنی ببینید که کنترل تشکیلاتی تا چه اندازه است که یک تماس با خانواده هم که می خواهد بگیرد، نمی تواند تکی این کار را بکند. یا مثلا اینها ضابطه کرده اند برای یک سری از افراد که به قول خودشان می خواهند توی اینترنت کار بکنند مثلا بازاریابی کنند، روی اینترنت یا تحقیق کنند و یا برنامه های مجانی را برای خودشان دانلود کنند، این افراد حق ندارند پای کامپیوتری که به اینترنت وصل است یا در اطاق کامپیوتر تکی بنشینند.
باید با نفر دومی باشند که او هم نباید مشغول کار باشد و فقط باید ناظر بر کلیک کردن و به سایت وصل شدن این فرد باشد. باز از ضابطه های اطاق کامپیوتر این است که کامپیوترها نبایستی روبه دیوار باشد بلکه باید پشت دیوار باشد یعنی صفحه مانیتور باید به سمت داخل اطاق باشد که مسئول اطاق کامپیوتر دائم صفحه مانیتور را نگاه کند. این میزان کنترل برای این است که یک فرد نکند به دنیای خارج وصل بشود. الا آن چیزی که سازمان می خواهد انجام بشود. باز هم از کنترل تشکیلاتی بگویم. مثلا چرا سازمان حتی آن زمان در فاز سیاسی و شروع انقلاب می آمد و می گفت حتی اگر خواستید ازدواج هم بکنید، یعنی در آن زمانی که ازدواج مشروع بود و حکم نامشروع بودن اش را نداده بودند، حتما باید با آقا یا خانمی ازدواج کنی که ما به تو می گوئیم. یعنی ازدواج تشکیلاتی که بر پایه آن نمی خواستند هیچ رابطه عاطفی و معمولی وجود داشته باشد.
یا مثلا در جریان فرستادن بچه ها به خارج – سوال اول این است که چرا سازمان این کار را کرد؟ به خاطر اینکه رابطه بین مادر و فرزند بکلی قیچی بشود. دوم اینکه این بچه ها را هر کدام به گوشه ای از اروپا و خارج عراق فرستادند تا به عنوان گروگان هایی در دست سازمان باشند. عین همین کاری که الان با من کردند. مثلا من که الان از سازمان خارج شده ام به سرعت سراغ دخترم رفتند و او را به عراق و قرارگاه اشرف آوردند تا پدرش را ببیند و معلوم نیست چرا در طی این مدت طولانی که در عراق هستم او را به عراق نیاوردند تا یک بار با هم ملاقات کنیم. دخترم را از سوئد به سراغ پسرم در هلند بردند تا با او صحبت کند و او را راضی نماید که جواب تماس مرا ندهد. یعنی ببینید چقدر از انرژی این سازمان و افرادش از صبح تا شب صرف کنترل و همچنین محدود کردن جداشدگان و این مسائل می شود. مثلا یکی دیگر از محورهای کنترل تشکیلاتی برای هر مسئولی تنظیم زمان بندی ساعت کار تحت مسئول او است. یعنی باید ماکزیمم کار روی فرد باشد. یعنی حتی خود مسعود رجوی گفته بود؛ خواهران شما در شورای رهبری را گذاشته ام مسئول کار تا از مردهای این سازمان فقط پوست و استخوان باقی بگذارند. یا مثلا خودش می گفت؛ سه تا " ت "، تیغ و تبر و تپانچه دائم باید بر روی سر همه افراد باشد. یعنی فشار کار باید ماکزیمم باشد تا کسی مجال فکر کردن نداشته باشد.