مصاحبه با خانم بتول سلطانی – قسمت سیزدهم

شکل گیری شورای رهبری رجوی

بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی – با سلام و آرزوی آینده ای بهتر برای شما. این سیزدهمین نشست و گفتگوی ما با شما است. اما فکر می کنم برای شناخت و آگاهی از آنچه در این سال ها در سازمان اتفاق افتاده، شاید 130 جلسه هم کم باشد. تا آنجا که در این راه به ما کمک کنید سپاسگذار شما خواهیم بود. در این جلسه می خواهیم درباره اهداف و شکل گیری شورای به اصطلاح رهبری آقای مسعود رجوی صحبت کنیم. اینکه از بردن نام سازمان خودداری می کنم به این دلیل روشن است که ما همه اتفاقات و روند سال های طولانی سازمان را مولود و محصول اراده و خواست آقای رجوی تلقی می کنیم. بنابراین اجازه بدهید صریح تر بپرسم، آقای رجوی با تشکیل شورای به اصطلاح رهبری اش چه اهداف و چشم اندازی را دنبال می کرد؟

خانم سلطانی: با تشکر و اظهار تمایل قلبی ام برای ادامه این گفتگوها، پیشتر باید به این نکته کلیدی اشاره کنم که آن چیزی که در مناسبات فرقه ای مجاهدین خلق خیلی روشن است اهداف و خواسته های شخص رجوی است. به این تعبیر که فرض کنید رجوی درست مثل یک عنکبوتی است که همه چیز از او شکل می گیرد و از او تنیده می شود. اگر به پیشینه سازمان نگاه کنیم، می بینیم که پروسه سازمان بعد از سرنگونی شاه تماما در راستای خواسته های مسعود رجوی بوده است. یعنی از تک تک هواداران و اعضا و جمع کردن آنها تا قدم به قدم و عمل به عمل و اقدام به اقدامی که توسط این سازمان صورت گرفته و انجام شده تمام به دنبال خواسته ها و تمایلات او بوده است. وقتی ما می گوییم رجوی مبتلا به کیش شخصیت است، اگر چه مستلزم یک وقت و بحث جداگانه ای است، اما به هر حال این نسبت به رجوی بی دلیل و بدون زمینه داده نمیشود. در مقطعی هم که شورای رهبری شکل گرفت، مشکل این بود که مسائل و روند سازمان آنطوری که رجوی می خواهد پیش نمی رفت. یعنی رجوی با معضل پیش نرفتن یا آنطور پیش نرفتن خواسته های فردی اش مواجه بود. مسعود رجوی دوست داشت که هر طور شده در زمان مشخص فلان نتیجه مورد نظرش را به دست بیاورد یا فلان خواسته اش صورت بگیرد. ولی اعضاء، ارگان ها و اندام هایی که باید این کار را انجام می دادند و اهداف اش را تامین نمایند را در اختیار نداشت. در نظر اول وقتی مریم رجوی را انتخاب کرد و با او ازدواج نمود و او را در راس امور گذاشت، فکر می کرد که این معضل قابل حل است. تصورش بر این بود با انتخاب او نوددرصد از خواسته های اش عملی خواهد شد. با چنین ذهنیتی مریم را مسئول اول سازمان و خودش را یک کرسی بالاتر یعنی رهبر عقیدتی قرار داد. اما در پروسه عمل یعنی از سال 1363 تا 1365 که مسعود، مریم را به بوته آزمایش گذاشت کماکان دید آنطور که انتظار داشته کارها پیش نمی رود و خواسته های اش اجرا نمی شود.

فرض کنید مسعود مثلا می خواست یک تیم و گروه در یک زمان مشخص آماده شوند به داخل خاک ایران بروند و یک ترور انجام بدهند. یا مسعود می خواست یک تیم در زمان معینی آمده شود و برود و یکی از مسئولین جمهوری اسلامی را بزند. وقتی این خواسته مطرح می شد مریم رجوی با تمام وجود می رفت دنبال اینکه این خواسته را عملی کند. اما در ادامه کار کسانی که عقل داشتند و حساب کار دستشان بود یعنی همان برادرهای دفتر ستاد یا برادرهای ستاد اجرایی آن دوره امثال مهدی ابریشم چی، عباس داوری، مهدی براعی اینها وقتی می خواستند کار را اجرا کنند می دیدند مشکلات و سختی هایی دارد. و اینطور نیست که آقای رجوی هر خواسته ای که دارد بشود همان را اجرا کرد و افراد بتوانند بدون چون و چرا بروند و آن را محقق کنند. طوری قضایا به بن بست رسیده بود که بعدها رجوی در نشستی گفته بود که دیدم اینطوری اصلا مسئله سرنگونی جواب ندارد. او یقین کرده بود با همین ابزارها و امکانات و نظم موجود، رسیدن به خواسته هایی که برای اش قسم خورده یعنی کرسی قدرت که به او نرسیده و شبانه روز در حسرت آن بوده و لاجرم تبدیل به یک کینه کور شده، هدف به اصطلاح استراتژیک اش محقق نخواهد شد. بنابراین این تصمیم را مطرح کرد که می خواهد همه مردها را از راس کنار بگذارد و به قول خودش تعدادی از زنان ذی صلاح را که بتوانند خواسته های او را جامعه عمل بپوشانند، انتخاب و در راس امور قرار بدهد. او فکر میکرد که مشکل در اینست که مردها حرف او را گوش نمیدهند و زنها بهتر خواسته های او را عملی مینمایند.

در واقع بی دلیل هم اینکار را نکرد. در اوج شیادی و رندی تصمیم بسیار خوبی گرفته بود. و اتفاقا چیز عجیب و غریبی هم به ذهن اش نرسیده و درست فکر کرده بود که این زنهایی که سالها توی سازمان کار متفرقه و درجه دو داشته اند، وقتی مسئولیت کلیدی و تعیین کننده بدهد، خوب دقیقا گوش می دهند و برای خوش خدمتی هم شده می روند همان کاری را که رجوی می خواهد، انجام می دهند. نفس همین موضوع برای مدتی اعضای سازمان و تشکیلات را از موضوعات محوری دور کرده و سرشان را گرم می کند. البته رجوی عادت دارد هرازگاهی برای اینکه افراد سازمان به چیزی جز آنچه او از انها می خواهد، فکر نکنند، یک بند به انقلاب اضافه نماید و یا به اصطلاح یک فیل تازه هوا کند. و این بار این فیل تازه این بود که مردها باید انقلاب کنند و هژمونی خودشان را به زنها بدهند. یعنی در ادامه مرحله اول که زنهای شان و موضوع زن را طلاق دادند، حالا باید هژمونی خودشان را هم بدهند به این معنی که از این پس دیگر هژمونی هم ندارند. یعنی از این مقطع صفت رهبری را از مردها می گیریم و به زنها می دهیم.

رجوی در آن دوره با چنین تلقی و تصوری این ایده مسخره را در میان اعضای ارشد سازمان مطرح کرد و با تائید آنها مواجه شد و با مشورتی که با بعضی از سران آن موقع مثل محمد علی توحیدی، جابرزاده، و ابریشم چی کرده بود، به او گفته بودند اگر این کار را بکنی خیلی خوب است و با شاخص مریم که الان در اختیار داریم، اگر کارها را دست زنها بدهیم چه ها که نخواهد شد. در ادامه این روند بود که 24 عضو شورای رهبری اولیه را از میان کسانی که از همه شیفته تر و حل شده تر و بی سوال تر و… بودند، انتخاب کردند. در این هیاهوی بی نظیری که براه افتاد، اعلام کردند از این پس رهبری سازمان دست این زن ها است. با این حال در سازمان جنجالی ایجاد شد بر سر اینکه چرا حتی یک مرد در این جمع شورای رهبری نیست. آقای رجوی در واکنش به این اعتراض ها، ضمنن گرفتن قیافه امامانه و حق به جانب اعلام کرد چنین تصمیم و اقدامی محصول ذهن و خلاقیت خودش بوده است. علیرغم این، ابهام ها و اعتراضاتی پیش آمد مبنی بر اینکه نمی شود بی هیچ معیار و ارزشی زن هایی که تا دیروز در سطوح پائین تشکیلاتی بودند، یک مرتبه مسئولیت یک یگان یا یک گردان را بعهده شان گذاشت و اینکه حتی گفته شد چنین شورای رهبری را توی خمره رنگ رزی هم نمی شود درست کرد.

اما رجوی در پناه جوسازی و فضای شانتاژی که ایجاد کرده بود، اعلام داشت که این در واقع محصول انقلاب مریم است و می خواهد زن ها را با این فرصت رشد بدهد. او گفت که میخواهد تمامی سازمان را دست این زنها بدهد، و این مسائل را طوری بیان می کرد که هیچ تردیدی در انجام آن نخواهد بود. با چنین اتفاقی علی القاعده زنان بخت برگشته شورای رهبری می بایست بصورت 24 ساعته در اختیار آقای رجوی باشند، تا ایشان روی آنها کار بکند. و کار به جایی رسید که بخاطر کار مستمری که آقای رجوی روی افراد شورای رهبری انجام می داد و برای اینکه در این خصوص به اصطلاح خودش مشکلی پیش نیاید، همه اعضای شورای رهبری را به عقد و صیغه خودش درآورد. (بر اساس تئوری انقلاب ایدئولوژیک درون مجاهدین هر زنی به هر مرد مجاهد حرام بوده و تمامی زنها به مسعود رجوی حلال هستند. یعنی مردان مجاهد باید زنان عقدی خود را با این نیت که همسر رجوی شوند طلاق بدهند و زنان مجاهد همگی خود را همسر رجوی ببینند. پذیرش این تئوری شرط لازم برای عضویت در سازمان است) و اینها هم مصرانه دنبال این بودند که رجوی چه خواسته ای دارد و چه می خواهد تا بروند توی یگان یا محل مربوطه شان و افراد را برای محقق کردن خواسته های رجوی به سیخ و سلابه بکشند. در این رابطه من فاکت های مشخصی یادم است که مطمئن هستم برای افراد جامعه غیر قابل باور است که در فرصت مناسبی به آنها خواهم پرداخت. از بی منطقی رجوی، از اینکه نه زمان و نه وضعیت سلامتی فرد حالی اش می شد و آنچه برای اش مهم و مطرح بود فقط آن خواسته ای بود که مد نظر داشت و باید انجام می شد. یعنی به هر قیمتی باید تمایلات تأمین میگردید. اینها فقط فرمان را می گرفتند که چه کاری باید بکنند و بعد می امدند توی قرارگاه و فرمان می دادند که این کار باید انجام شود. به این کاری نداشتند که نفر نخوابیده یا مثلا توی بیمارستان بستری است. رک می گفتند از مرگ که بالاتر نداریم، در این شرایط هم باید کار کنید. یعنی می ایستادند و از افراد می خواستند آنقدر کار کنند تا آن خواسته ای که مورد نظر بود تامین بشود.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا