نامه سیروس غضنفری (عضو جدا شده از مجاهدین) به نمایندگان محترم پارلمان اروپا
اینجانب سیروس غضنفری فرزند شیری تاریخ تولد 1347 ساکن تبریز، من در سال 1366 به سربازی رفتم بعداز یک سال سربازی درمنطقه دهلران یعنی سال 1367 به دست نیروهای عراقی اسیر شدم. بعداز مدتی صلیب سرخ مارا در کمپ 3 موصل باز دید کردند.اما با فشارهای نیروهای عراقی و تبلیغات دورغین سازمان مجاهدین که درکمپ وجود داشت من به سازمان پیوستم.من آن زمان از دورن سازمان اطلاعاتی نداشتم واین باعث شد به آنجا بروم واز طرف دیگر من دنبال راهی برای فرار می گشتم.اما وقتی که وارد پادگان اشرف شدم وفشارهای روحی وجسمی که در آنجا بر من وارد شد دیدم ماندن در کمپ عراقیها خیلی بهتر بود اما دیر شده بود ودژ محکم توسط رهبر فرقه دورآن پادکان ایجاد شده ونتوانستم فرار کنم وزندگی سخت را تحمل کردم گاه از خدا طلب مرگ می کردم تا دیگر شاهد فشارهای فرقه رجوی نباشم.اما اسارت من تبدیل به یک اسارت دیگر شد. فکر نمی کردم یک روز سالم آزاد شوم. اما بعداز 18 سال توانستم از زندان فرقه رجوی رها شوم ویک زندگی تازه شروع کنم.ولی آن سر گذشت در وجودم هست وگاهی که به آن روزها فکر می کنم بغض گلویم را می فشارد دراین کاغذ نمی توانم خیلی چیزهارا بنویسم اما حاضرم آنچه بر سر من و دوستانم در پادگان فرقه رجوی آمده در مقابل تمام دادگاه های بین المللی وحقوق بشری شهادت بدهم وازخودم دفاع کنم وبر علیه رهبران این فرقه شکایت کنم.اما امروز من در مقابل شما به عنوان نمایندگان کشورهای اروپایی دست دراز کرده ام چرا که امکانات من چینن اجازه را به من نمیدهد تا در کشورهای شما بر علیه فرقه رجوی شکایت کنم و از شما درخواست دارم به من کمک کنید تا دوستانم که اسیراین فرقه اند رهاشوند وآنها هم مزه آزادی را بعداز سالها شکنجه وفشارهای روحی ومغزشویی بکشند.گر چه در مدتی که در کمپ فرقه رجوی بودم صلیب سرخ دو بار به باز دید ازما اسیران آمد اما رهبران فرقه اجازه ملاقات حضوری ندادند و یک آماربه صلیب سرخ دادند وآنها هم درآن شرایط حضوری ملاقات نکردند تاما آزادانه به آنها حرف دلمان را بزنیم ویک بار هم حضوری اجازه دادند اما مترجم ها را فرقه رجوی مشخص کرده بودند.وهرچه بیان می کردیم ترجمه نشد وآنها فکر کردند ما خواهان ماندن درآن پادگان هستیم. رهبر فرقه درآن زمان از شرایط بوجودآمده درعراق که جنگ اول خلیج فارس بود توانسته بودند با سرکوب کردن کردهای عراقی وکشتار آنها نزد صدام برای خود وجهه درست کند.همانطور هم شد بعداز این زمان رهبر فرقه مسعود رجوی تئوریهای فرقه گری را برنفرات دیکته کردند.گام اول جدا کردن بچه ها از پدر ومادرشان بود وآنهارا به کشورهای اروپائی وآمریکایی روانه کردند و درمقابل پدر ومادرشان از آنها بعنوان گروگان استفاده کردند بعداز این مرحله طلاق اجبای رابر نفرات تحمیل کردند طوری که اگر کسی قبول نمی کردآنهارا درقرارگاه توسط رهبران فرقه زندانی می کردند.محل همان زندانها در پادگان اشرف درحال حاضر در ضلع شرقی اشرف موجودهستند.می توانم به یک ارگان رسمی محل هارا نشان بدهم ودرجنگ دوم جلیج فارس یک سری ازآنها بازسازی کردند.ولی هنوز هم آثارآن زندانها وجود دارد درآن زمان باید 2سال درآن زندانها می ماندی وبعدازآن 8 سال هم زندان ابوغریب را سپری می کردی بعدازآن شاید به دنیا ی دیگری می رفتی. من در اینجا فقط سر فصل های این فرقه را برای شما بازگو میکنم درسال 1372 رهبر فرقه مسعود رجوی دستور شکنجه را صادر کردند.افراد را برای بازجویی های شبانه می بردند وخیلی از دوستانم الان در اشرف هستند بعداز آن شکنجه ها مریض شده اند مانند میر محسن مرتضوی، شهرام فریبا علوی،فرید فلاحی، امیر رحیمی، محمد باقر و… کاری کردند که اینها هنوز هم نمی توانند کلمه جدا شدن را به زبان بیاورند. رهبران فرقه رجوی توانستند در این سالها برای مایک سری فشارروحی وترس دردرون ما ایجاد کنند. یک مرتبه ساعت دونیمه شب به سراغ آدم می آمدند و صدا می کردند در یک اتاق که ده نفردور میز نشسته واز فرد مورد نظر بازجویی می کردند که شخصیت فرد را خرد می کردند بعداز آن یک تعهد نامه باید امضاء می کردیم اگر قبول نمی کردی شبهای دیگر صدا می کردند تا انیکه تعهدرا از تو می گرفتند.خیلی ها هنوز از ترس آن تعهد نامه ها نمی توانند لب به سخن باز کنند. تعهد نامه این جمله ها را داشت اگر گفته های سازمان را قبول نکنی ویا سرپیچی کنی یا از پادگان فرار کنی یا جدا شوی حکمت اعدام است وسازمان دست اش باز است با اعلام حکم واعدام شخص اینطور دهان همه را توانستند ببندند ودرسال 1379در نشست های دورنی فرقه، مسعود ومریم رجوی که درآن جلسه حضور داشتند شخصا درجمع اعلام کردند هر کسی ار سازمان فرار کند آن را باید اعدام کنید. این کار را هم انجام دادند علیرضا پارسیان که می خواست جدا شود در پادگان همایون درجنوب عراق درشهر عماره آنقدر زدند تا حد مرگ ویا فرهاد طهماسبی که یکی از اعتراض کننده های این ماجراهای فرقه رجوی بود در آشپزخانه سربه نیست شد. ایشان بهترین دوست برای من بود واین کارها باعث شد نفرات دست به خودزنی،خودسوزی بزنند.اینطور با فدا کردن خود شان اعتراض خود را بر علیه رهبران فرقه اعلام کنند.نفرات مثل خدام گل محمدی، کامران بیات، حجت عزیزی،کریم پدرام و آلان محمدی دختر 15 ساله، اینها حدود 20الی25 سال درفرقه از زندگی محروم شده اند واز فشار وارده دست به این کار زدند رهبران فرقه از ما تعهد گرفته بودند اگر اینها را افشاکنیم می توانند مارا توسط ایادی خود در هر جا باشیم سر به نیست کنند واین کارکرد همه فرقه هاست مثل فرقه رجوی واین همه فشاروسر گذشت تلخ که توانستم بعداز آمدن نیروهای آمریکائی به کمپ اشرف، که رهبران فرقه می گفتنداگراز ما جدا شوید آمرئیها شما را به نزد تروریست های القاعده خواهند بردواینطور جلو جدا شده هارا میگرفتند. من ویک سری از دوستانم حرف آنهارا باور نکردیم واز فرقه رجوی جدا شدیم در حال حاضر در یک وضعیت نرمال زندگی می کنیم وامکانات اجازه نمی دهد تا از این خونهای ریجته شده توسط رهبران فرقه که در کشورهای اروپائی زندگی میکنند برویم در آنجا شکایت کنم. دستم را به سمت نمانیده های آن کشور هایی که به رهبران فرقه رجوی پناه داده اند دراز می کنم که به من کمک کنید تا بقیه دوستانم را از زندان این فرقه رها کنیم واین فقط با بسته شدن کمپ اشرف میسر است این افراد سالها زیر فشار روحی ومغز شوئی این فرقه از زندگی نا امید شدند.باید به آنها امید بدهیم.مرحله بعد حاضرم در دادگاه های شما بر علیه این جنایتکاران شکایت کنم ورفتارهای این فرقه که سالها فشاربرما وارد کرده بازگوکنم. سازمانی که 18 سال به من اجازه ملاقات ویا تلفن کردن به خانواده ام نداده است.جایی که ارتباط جمعی وجود ندارد درجایی که کتاب خواندن را یک گناه میدانند وفقط یک نفر می تواند از آن بهره مند شود.وآن فرد فقط مسعود ومریم رجوی است که در همه جلسه های درونی این کلمه را شخصا رجوی گفته است. شما چه انتظا ری از نفرات موجود درآن کمپ دارید؟آنها چگونه تصمیم بگیرند؟آنها از همه چیز ناامید شده اند.رهبران فرقه با کارهایی که روی آنها انجام دادند آنهارا ناامید کرده اند اما من بعنوان یک انسان آزاد امروز برای شما این نامه را نوشتم واز شما درخواست کمک طلب کردم وامیدوارم من را یاری کنید تا بتوانم به هدفم در این مسیر برسم ودوستانم را آزاد کنم.تمام خاطراتم وفشارهای وارده برما تلخ است به همین خاطر از شما درخواست کردم تا اجازه شکایت رادر دادگاه های شما به من بدهند تا بر علیه رهبران فرقه بخصوص مریم رجوی که در خاک فرانسه هستند شکایت کنم وعمرم که در اسارت آنها تلف شده باز خواهی کنم. نمانیده های کشورهای اروپائی وآمریکائی وجامعه بین المللی به من ودوستانم کمک کنید تا انسانهای اسیر را آزادکنیم.پول رامی شود بدست آورد، زندگی را می شود دوباره شروع کرد، اما یک چیز هرگز به روز اول باز نمی گرددوآن زمان است. 18 سال از بهترین زمان عمرم را فرقه رجوی برای هوسهای شخصی خودش هدر کرد،رجوی ازعمرهای به هدر رفته من ودوستانم برای تثبت رهبری سیاسی خود سو استفاده کرده ومی کنید. نامه همسر سیروس غضنفری به نمایندگان محترم پارلمان اروپا اینجانب همسر سیروس غضنفری اهل تبریز که حدود 3 سال است که باهم زندگی مشترک را آغازکرده ایم.همسرم یکی از قربانیان فرقه رجوی می باشد که حدود 18 سال بهترین عمرش را در زندانهای این فرقه سپری کرده وشاهد یک سری جنایات این فرقه از نزدیک بوده است.
من بعداز زندگی مشترک با خاطرات گذشته همسرم آشنا شدم وبعضی از یادداشت ها راکه نوشته ویا از طریق سایت ها خاطرات دیگر قربانیان این فرقه رجوی را خواندم وبرای صحت آن ازهمسرم سوال کردم وایشان تائید کرد که چنین رفتارهایی برای این قربانیان انجام شده است.هرکدام یک بحث مفصل میخواهد جایی که براثر فشارهای روحی وجسمی انسانها را تهی کردند وآزادی های فردی راازآنها سلب کردند. جایی که آزادی بیان ودفاع از خود وجود نداشته، جایی که وسایل ارتباط جمعی ورسانه ای،مثل روزنامه،اینترنت وحتی گوش کردن به رادیو ممنوع بوده. رهبران فرقه برای رسیدن به هدف شوم خودش نفرات را زیر کنترل شدید گرفته بوده.
رهبران فرقه مردها وزنها را از هم با طلاق اجباری جدا کرده وفرزندان آنهارا ازخودشان جدا کردند وجایی که زنه ارا تشویق و آز آنها خواسته شده تا خودشان را عقیم کنند وبه قله آرمانی برسند.آیا اینها نسل کشی نیست؟ چرا در مقابل فرقه رجوی که این همه ستم به نفرات خودش کرده سکوت کردید وحال که دولت عراق خواستار تعطیلی زندان اشرف هستند وبرای آزادی نفرات قدم برداشته واز ارگان های بین المللی واز کشورهای اروپائی خواستار کمک شده اند به جای کمک ویا پاسخ مثبت به دولت عراق آنها را محکوم کردید. دفاع از حقوق بشر در دیدگاه دولت مردان شما این است؟ اگرفردا شهروند های شما ازاین جنایات با خبر شوند واز شما سوال کنند به آنها چه جوابی می دهید؟ آیا به آنها می گوئید بلی شاهد قربانی یک سری انسان ها بودیم ویا هستیم ودر مقابل حقوق انسانها بی تفاوت ماندیم. از دولت مردان اروپائی وآمریکائی وبخصوص از سازمان ملل خواستار این هستم تا پادگان اشرف را تعطیل کنند وبه دولت عراق برای آزادی نفرات از زندانهای فرقه رجوی کمک کنند. آزادی های سلب شده را مجددا با کمک دولت های شما به قربانیان فرقه رجوی برگردانیم وچشم براهی خانواده هایی که در انتظار دیدار فرزندان های خود هستند به پایان برسد ورهبران فرقه در دادگاه بین المللی محاکمه شوند تا دیگر کسی به خودش اجازه سلب آزادی دیگری را ندهد.