گفتگو با خانم بتول سلطانی عضو جداشده شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق درباره عملیات انتحاری و خودسوزی توضیحی بر آغاز یک راه تازه
در طی دو سال گذشته خانم سلطانی بالاترین عضو و رده تشکیلاتی است که از سازمان مجاهدین خلق جدا شده است. وی از بالاترین نقطه تشکیلاتی و از نزدیک ترین فاصله ممکن به کانون قدرت در سازمان می آید و به همین دلیل اظهارات او در مقایسه با سایر اعضای جداشده از برجستگی و اهمیت خاصی برخوردار است. شاهد این ادعا اظهاراتی است که ایشان حول مسائل مختلف در گفتگو با سایت ما (بنیاد خانواده سحر) مطرح کرده که در بیست و سه قسمت درج و به نظرتان رسیده است. با این حال ما بر این باور شدیم که این گفتگوها، علیرغم کمیت و کیفیت و همه آن ویژگی هایی که اشاره کردیم، سقف نهایی دانسته هایی نیست که ایشان می توانند بیان کنند. حضور ایشان در بالاترین رده تشکیلاتی و ارتباط پیوسته و بی واسطه شان با رهبری سازمان و مریم رجوی و در نهایت اشراف و احاطه به مسائل و مشاهدات شخصی و البته قدرت تجزیه و تحلیل و نگاه نقادانه و تئوریک و موشکافانه به موضوعات این باور را تقویت کرد که می شود طرحی نو در انداخت. چنین ایده و باوری ما را بر آن داشت تا در کنار گفتگوهای جاری با ایشان که بیشتر به روش پروسه خوانی و نقد توامان پیش می رود، به طور مجزا و موازی گفتگوهای دیگری نیز پی ریزی شود. با این فرق که این گفتگوها حول موضوعات مستقل شکل بگیرند. برای این منظور ابتدا به طراحی موضوعات پرداختیم و این کار هنوز ادامه دارد و به همین دلیل از اعلام تیترهای نهایی آن خودداری می کنیم تا دستمان در بازتولید موضوعات باز باشد. اما قرارمان برای انعکاس و درج این گفتگوها لحاظ فاکتورهایی از جمله تلاقی آنها با رویدادهای جاری و همچنین مناسبت ها است. با چنین ایده ای بر آن شدیم تا اولین بخش از این گفتگوها را بدون لحاظ ترتیب زمانی انجام آن و به دلیل نزدیکی به سالگرد حوادث 17 ژوئن سال 2003 با عنوان و موضوع عملیات انتحاری در سازمان های مسلح و سازمان مجاهدین خلق اختصاص بدهیم. آنچه به عنوان تاریخچه عملیات انتحاری به بهانه خودسوزی های 17ژوئن تقدیم تان می شود، اولین سری از این گفتگوها است که امیدواریم مابقی آنها به تناوب و در زمان مقتضی در سایت منعکس شود. لازم به ذکر است که این گفتگوها حاوی نکات غیرمنتظره ای است که برای اولین بار توسط یک عضو رده شورای رهبری سازمان بیان می شود. آنچه در این خصوص (موضوع عملیات انتحاری) بیشتر حائز اهمیت بود، جنبه پدیدار شناسی و ضرورت چنین رویکردی از سوی مجاهدین خلق بود. البته پیشتر به تعریف، انواع، سبقه و مصداق های این عملیات در مناسبات و تاریخچه سازمان پرداخته شده و در نهایت پدیده خودسوزی به مثابه تازه ترین شیوه عملیات انتحاری مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. روایت خانم سلطانی از این پدیده شاید در مقایسه با آنچه اتفاق افتاده و ناظر آن بوده ایم، بسیار فراتر و تاسف آورتر است. ضمن اینکه ریشه یابی پدیده خودسوزی که تا کنون کمتر به آن توجه شده، نگاه ایشان را به مسئله کاملا نو و متفاوت کرده است. قسمت اول؛ تعریف عملیات انتحاری و انواع آن بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی با سلام و آرزوی موفقیت و سلامتی و همچنین تشکر و سپاس بخاطر پذیرفتن سری جدید گفتگوهایمان با شما. واقعیت این است که پیش از شروع این گفتگو هیچ وقت گمان نمی بردیم این گفتگوها تا این اندازه بطول بیانجامد. اما یکی از دلایلی که این اتفاق افتاد بدون شک علاقمندی شما به این مباحث از یک طرف و از طرف دیگر برخورد دقیق و تحلیل گرایانه شما در پاسخ به سوالات و طرح موضوعات بود. برای همین وقتی یک سوال ما با ظرفیت بیش از حد تصور روبرو می شد، این ایده به ذهن من آمد که موضوعات را تقسیم بندی و تیتروار کنیم و برای اینکه مجال پرداختن مبسوط و کامل به آنها مهیا شود، حول هر یک از موضوعات بطور مستقل و موضوعی گفتگوها را دنبال کنیم. مشکلات و پی آمدهای جانبی این امر را می دانستم، اما وقتی شما ابراز تمایل کردید، احساس کردم نباید هیچ مشکل و مانعی بر سر راه این کار باشد. برای همین تصمیم گرفتیم بطور موازی با گفتگوهای کلی که کماکان ادامه خواهد داشت، با این روش نیز گفتگوها را دنبال کنیم. برای اینکه مزاحمت مضاعف برای شما ایجاد نکنیم تصمیم گرفتیم این گفتگوها را به لحاظ زمانی افزایش ندهیم، بلکه ترتیبی قائل شویم که یک در میان هم بحث های گذشته را ادامه بدهیم و هم به طرح موضوعات تازه و بصورتی که توضیحش رفت، بپردازیم. باز ترجیح می دهم قبل از هر چیز از تقبل این زحمت از شما تشکر و سپاسگذاری کنم و آرزو کنم روزی این بحث ها و گفتگوها گره ای از مشکلات بر سر راه جنبش های اجتماعی باز کند و نسلی که در این راه قربانی شده و به نوعی هنوز هم در اسارت ذهنی و جسمی است بتواند برای آینده اش از خلال این تجربیات راه باز کند. در ابتدا حول موضوع بحث به اختصار توضیحاتی عرض می کنم. شاید یکی از پدیده ها و به نوعی معظلاتی که بر جنبش های اجتماعی مسلحانه این سده تحمیل شده و عواقب جبران ناپذیری هم به لحاظ هزینه های جانبی و هم تئوریک تحمیل کرده، پدیده عملیات انتحاری در میان جنبش های مسلحانه است. البته این پدیده چنانچه می دانید منحصر به ما نیست و به بیانی می شود گفت مثل خود جنبش مسلحانه یک پدیده وارداتی است که با این استراتژی ممزوج شده و همزمان وارد کشور ما شده اند. البته ترجیحا اشاره کنم که انگیزه پرداختن به این موضوع وقایع 17 ژوئن و خودسوزی هایی است که در جریان دستگیری مریم رجوی اتفاق افتاد. اما ترجیح دادم پیش از اینکه به سوالات مربوط به این وقایع بپردازم، بیائیم بطور ریشه ای و عقب تر این پدیده را مورد بررسی قرار بدهیم. ریشه های گرایش به این روش را تا آنجا که شما مطلع هستید و در جریان آن قرار دارید مرور کنیم تا برسیم به همین موردها و آن را مورد بررسی قرار بدهیم. توضیحاتم زیاد شد، پوزش می خواهم. فکر می کنم منظور و هدف اصلی را برای تان بیان کردم. حالا از شما می خواهم درباره این پدیده یعنی عملیات انتحاری از هر کجا که خودتان صلاح می دانید و دانش و اطلاعات شما اقتضا می کند، بحث را شروع کنید. از اینکه مثلا تعریف عملیات انتحاری چیست، چندنوع هستند، انجام اش به چه شرایط و فاکتورهایی بستگی دارد و خلاصه هر چیزی که می تواند به باز شدن و روشن شدن این پدیده کمک کند. بفرمائید. خانم بتول سلطانی: از توضیحات و مقدمه ای که طرح کردید معلوم می شود باید ساعت های متوالی درباره این موضوع صحبت کنیم. ایرادی ندارد. امیدوارم این بحث ها جایی مثمر ثمر واقع بشود. اجمالا باید درباره این واژه یعنی عملیات انتحاری یک تعریف کلی و جامع و البته از منظر سازمانی و تشکیلاتی ارائه بدهم. توضیح بدهم تفاوت این عملیات با سایر اقدامات مسلحانه چیست؟ چون به هر حال در هر عملیاتی بطور طبیعی باید روی احتمال کشته شدن درصدی منظور بشود و به این ترتیتب هر عملیاتی را به صرف اینکه کسی در آن کشته می شود می توان انتحاری نامگذاری کرد. البته اگر از این دریچه یعنی کشته شدن صرف در عملیات به موضوع نگاه کنیم. اما می دانیم که ماهیت این عملیات با آنچه در فرهنگ سیاسی و چریکی متداول و رایج است کاملا متفاوت است. در اینجا اصل بر این است که فرد عمل کننده کشته شود و مردن را بر هر احتمال و فرض و اتفاق دیگری به صرف پذیرش و تن دادن به آن ارجح می داند. یعنی می داند جدای از هر نتیجه ای که قرار است از این اقدام بگیرند اصل این است که باید جان خودش را تضمین انجام آن عمل و هدف کند. در حالی که در بقیه عملیات برای زنده ماندن و کشته شدن بطور مساوی و یا به نسبت درصدی به زنده ماندن و درصدی به مردن حساب و کتاب و ارزیابی می شود. برای همین هم این عملیات را مشخصا با صفت انتحاری برجسته و متمایز می کنند. این عملیات بطور تیز روی دو انگیزه و محور متمرکز و سوار است. یکی جنبه تدافعی آن و یکی جنبه تهاجمی. یک نکته را هم همین جا اشاره کنم که شنیده ام کسی ادعا کرده است عملیات انتحاری را برای اولین بار سازمان مجاهدین وارد مبارزات چریکی و مسلحانه در ایران کرده است. یعنی به نوعی ادعا شده مجاهدین ابداع کننده این عملیات در ایران هستند. گذشته از اینکه این ادعا تا چه اندازه درست هست یا نه، اما من عقیده دارم سازمان حداقل مبتکر یک نوع سوم از این عملیات در ایران است که می توانیم آن را در همین خودسوزی های 17 ژوئن ببینیم که به موقع درباره مختصات این نوع سوم توضیح خواهم داد. حالا ببینیم اینها چه تفاوتی در ماهیت امر با یکدیگر دارند و فرق شان از کجا می آید. البته این را هم توضیح بدهم این تقسیم بندی ها یک نتیجه گیری و جمع بندی شخصی است و احتمالا شما به این صورت در هیچ منبع و مرجعی نخواهید یافت. اگر هم اشکالی بر آن وارد باشد، به هر صورت مربوط به برداشت های من می شود. حالا می پردازم به توضیح این دو نمونه. گفتم این عملیات دو جنبه دارد تدافعی و تهاجمی. اول نوع تدافعی را توضیح می دهم. جنبه تدافعی این عملیات بر می گردد به انگیزه حفظ اسرار و اطلاعات سازمانی در شرایطی که چریک در موقعیت مغلوب قرار می گیرد و امکان دستگیری وی توسط پلیس و یا هر نیروی متخاصم که بر علیه او است و می تواند از اطلاعات و انباشت های ذهنی او استفاده کند، قرار می گیرد. در چنین شرایطی عرف چنین تشکیلات و سازمان ها و استراتژی مبارزه ایجاب می کند که شما دست به عملیات انتحاری بزنید. در اینجا شما در وضعیتی هستید که باید برای حفظ اطلاعات و اسرار تشکیلاتی جان خودتان را سپر آن اطلاعات کنید. به وسیله دادن جانتان نقطه اتصال سازمان تان با دشمن را که حالا در مرحله افشا شدن است، مسدود می کنید و از بین می برید. در تاریخ مبارزات این پنجاه سال از این نوع تقریبا در تمام تشکیلات چریکی چه مارکسیستی و چه مذهبی اش و البته از نوع مجاهدی را شاهد هستیم. نمونه خیلی سرراست و واضح اش احمد رضایی است. وقتی در محاصره پلیس و ساواک قرار می گیرد نارنجکش را می کشد و ضمن کشتن شماری از نیروهای ساواک خودش را نیز می کشد تا به دست ساواک نیفتد. در کنار او می توانیم به نام های آشنای دیگری هم اشاره کنیم، محمود شامخی، و… البته حافظه من اقتضا نمی کند که نمونه های بیشتری از این گونه عملیات را آدرس بدهم. اما به یقین در تاریخچه سازمان ها و تشکلات حداقل یک و یا چند مورد از این عملیات را می توان مشاهده کرد. پس در این مورد فرد از منافع تشکیلاتش در مقابل جریان و دستگاه و سیستمی که می خواهد ریشه چریک و جنبش چریکی را به هر صورت که می تواند بخشکاند دفاع می کند. در تشکیلات اینچنینی همیشه یک خط سرخ برای دست زدن به اینگونه عملیات انتحاری وجود دارد. یعنی به این صورت نیست که هر فرد تشکیلاتی و در هر رده ای با روبرو شدن با دشمن اولین گزینه اش انتحار و خودکشی باشد. این مرز سرخ معنی اش این است که این واکنش برای کسانی و با تعاریف و موقعیت های خاص تعیین شده است. کسانی که مثلا دستگیر شدنشان به مسئله بود و نبود یک تشکیلات گره می خورد و یا بخش کلان و وسیعی از نیروهای سازمان و یا اطلاعات خیلی کلیدی و کارسازی که در نزد او است می تواند خسارات غیر قابل جبرانی به تشکیلات بزند. اما این فاکتور تعیین کننده در سالهایی که سازمان با جمهوری اسلامی درگیر است، بکلی و عامدانه به فراموشی سپرده می شود. مثلا مرز سرخ دیگر این نیست که چون بود و نبود سازمان در میان است و اطلاعات و دانسته های تشکیلاتی و سازمانی شما می تواند ضربه های نابود کننده به سازمان بزند، پس شما دست به این عملیات بزنید. شما اگر کمیت و کیفیت نیروهای سازمان را در زمان شاه با این زمان مقایسه کنید، طبیعتا باید تعداد این نوع عملیات در زمان شاه بیشتر باشد. چون آن نیروها هم به لحاظ کیفی و هم به لحاظ میزان اطلاعاتی که از سازمان دارند و خیلی فاکتورهای دیگر در صورت دستگیر شدن ضربات کیفی تری به سازمان وارد می کردند، اما با این همه می بینیم شمار این اقدامات در زمان شاه اصلا با این زمان قابل مقایسه نیست. با اینکه نیروهای کیفی آن زمان با الان قابل مقایسه نیستند، اما می بینیم در این زمان و بخصوص در مقطعی که سازمان تیم های عملیاتیش را از خاک عراق به ایران گسیل می کند، مرز سرخ برای خودکشی و عملیات انتحاری یک چیز یعنی احساس خطر و احتمال دستگیری است. و این در شرایطی است که اصلا سازمان در داخل کشور هیچ تشکیلاتی ندارد. سران و رهبران سازمان همه در خارج از ایران هستند. بودن در داخل ایران اصلا از نظر سازمان موضوعیت و مشروعیت ندارد. با این حال دستگیر شدن می شود مرز سرخ و فرد باید به محض احساس خطر دستگیر شدن سیانورش را بخورد. اگر این را مثلا مقایسه بکنید با قبل از انقلاب و زمانی که مثلا بیش از 90 درصد از اعضای سازمان از راس تا سطح دستگیر می شوند و اتفاقا خیلی هایشان فرصت خودکشی و خوردن سیانور را هم دارند، آن وقت این تفاوت بیشتر در می آید و دلایلش البته جای بحث جداگانه ای دارد. آنها حتی در داخل زندان هم امکان انجام این نوع عملیات انتحاری را دارند، اما انجام نمی دهند. می بخشید با وارد شدن به حاشیه ها گاهی موضوع اصلی بحث از دستم خارج می شود. احساس می کنم این توضیحات می تواند همزمان خیلی از مسائل را روشن کند. به هر حال اینها البته بحث های تشکیلاتی مفصلی دارد که ثمره تجربیات و جمع بندی از مبارزات است و وقتی در تشکیلات روی آنها تمرکز داده می شود و افراد آن را می پذیرند کاملا توجیه تشکیلاتی و حتی ایدئولوژیک پیدا می کند. این تجارب همچنان که گفتید از بیرون از ایران می آید. از دل مبارزات چریکی که سالهای متمادی و البته بیشتر از نوع شهری اش مبارزان زیادی با آن درگیر بوده و تجربه کرده و بعد آنها را بصورت نوعی دستور العمل مبارزاتی تدوین و در اختیار سایر جنبش های چریکی گذاشته اند. این را در پرانتز عرض کردم تا ریشه های این مسائل را بهتر متوجه بشویم. باز مثلا درباره این مرز سرخ در خارج کشور توضیح بدهم. مثلا سازمان روی این نکته تاکید داشت اگر اعضای سازمان که دارای اطلاعات کاملا سری و طبقه بندی هستند در اروپا و غرب به تور پلیس بیفتند و احساس کنند این اطلاعات لو خواهد رفت و خواهد سوخت و به دست پلیس خواهد افتاد، موظف بودند دست به انتحار و خودکشی بزنند. می خواهم بگویم مرز سرخ سازمان برای انجام این اقدامات انتحاری چقدر با آن گذشته فرق کرده است و در واقع جان اعضای سازمان یا به معنای چریک و مبارز ارزان شده است. نوع دوم عملیات انتحاری تهاجمی است. اینجا دیگر فرد انتحاری نه بر اساس یک اتفاق و ناگزیری بر سر راه انتخاب این اقدام بر می آید که دقیقا از قبل این عملیات طراحی شده است. این نوع هم چند تا مختصات و نشانه دارد. اول اینکه از قبل طراحی شده است. بر خلاف صورت اول که ضرورت یک موقعیت غیر قابل پیش بینی و غافلگیرکننده است. دوم هدف خاصی را دنبال می کند. مشخص تر بگویم منافع دشمن را مورد تهاجم قرار می دهد. حالا ممکن است این منافع انسانی باشد، مالی باشد، امنیتی باشد، سیاسی باشد، و البته با انگیزه های مختلف مثلا ممکن است تلافی جویانه باشد، گروگانگیری باشد، هشدار دهنده باشد و یا اینکه در امتداد ارزیابی و تحلیل مشخصی که سازمان می کند این عملیات بخشی از استراتژی مبارزاتی را رقم بزند. سوم شخص انتحاری قبلا اعلام آمادگی کرده و می داند که ذات این عملیات رفتن و برنگشتن است. حتی ممکن است این عملیات به نوعی هم دستور تشکیلاتی باشد و فرد باید از آن تبعیت کند، اما حتی اگر به این شکل هم باشد یعنی مسئله داوطلبی را از آن حذف کنیم و وظیفه تشکیلاتی را مکانیزم آن بگذاریم، باز باید یک نوع آمادگی ذهنی و روحی و روانی و ایدئولوژیکی پشت آن باشد و اگر تشکیلات احساس کند این آمادگی در فرد نیست طبعا بخاطر هزینه هایی که بر تشکیلات تحمیل خواهد شد، از این شیوه خودداری می کند و کسی را انتخاب می کند که داوطلب انجام این اقدامات باشد. در شق اول فرد علیرغم اینکه می داند باید کشته بشود اما این موقعیت برای اش اتفاقی پیش آمده است. بنابراین می تواند حتی با تردید و شک و دو دلی و… انجام بدهد. هر چند به آن دست بزند و جان خودش را از دست بدهد. اما جهات آمادگی نوع دوم را الزاما تمام و کمال بهمراه ندارد. این سه مختصاتی که اشاره کردم ممکن است به نوعی در اولی هم بصورت اتفاقی حاصل بشود، اما در مقایسه با این نوع دوم که مختصات اش ذاتی و اجتناب ناپذیر شده باز تفاوت هایی را به این صورت که عرض کردم ایجاد می کند. درباره مصداق های نوع دوم این عملیات بیشتر می توانم روی عملیات سازمان در بعد از انقلاب یعنی در فاز مسلحانه مثال بزنم. مثلا ترور ائمه جمعه کلا بر این اساس طراحی و انجام شدند. یا بصورت عینی تر مثلا می شود در عملیات القاعده و بطور خیلی واضح انفجار برج های دوقلو را مثال بزنم. یا مثلا انفجار مقرهای سیاسی و تجاری در کشورهای اروپایی که هم به کشته شدن عامل و هم انسان های دیگر و هم از بین بردن مراکز اقتصادی می انجامد که اینها هم توسط سازمان القاعده انجام شد. خوب این دو نوع عملیات انتحاری. یک نوع عملیات دیگری هم در این میان هست که میشود اصطلاحا پیشگیرانه یا تهدیدآمیز و یا اعتراضی یا چیزی در همین مایه ها اسم گذاری کرد. این همان نوعی است که فکر می کنم مجاهدین می توانند افتخار ابتکار آن را به خودشان نسبت بدهند. البته ما از نمونه این عملیات انتحاری را در مقاطعی و در جاهایی سراغ داریم. مثلا در اعتراض به جنگ ویتنام نمونه های خودسوزی در مقابل دفتر سازمان ملل و یا سفارت خانه های آمریکا داشته ایم. اما انگیزه و جنس این خودسوزی ها خیلی با آن چیزی که مثلا در سازمان مجاهدین رخ می دهد، متفاوت است. طوری که اصلا به لحاظ ماهیت امر قابل مقایسه نیستند. و فکر می کنم اصلا انتخاب این شیوه از سوی سازمان بر می گشت به پس زمینه های ذهنی که افکار عمومی از این نوع اقدامات در زمان جنگ ویتنام داشتند. در آنجا پای میلیون ها انسان بی گناهی در میان است که روزانه قربانی یک جنگ استعماری و تجاوزکارانه می شوند. ماهیت اش اصلا به لحاظ انسانی و جهانی متفاوت است. دست هیچکس به قانون و نهادهای مدنی نمی رسد و خیلی فاکتورهای دیگر که در ادامه و به موقع در رابطه باتفاوت های ماهوی این دو توضیح خواهم داد. اگر روی این نوع اقدامات سازمان و جنبه های روانی و روحی و… آن متمرکز بشویم و تحلیل و جمع بندی کنیم، آن وقت متوجه خواهیم شد واقعا و عمیقا ضمن منحصر بودن و نادر بودن چه ارتباط تنگاتنگ و سیستماتیکی با جنس مناسبات سازمان دارد. در این نوع عملیات ظاهرا انگیزه نه تدافع در مقابل دشمن و حفظ اطلاعات طبقه بندی تشکیلاتی است و نه تهاجمی و بقصد ضربه وارد کردن به دشمن. باز می گویم ممکن است بصورت اتفاقی بخشی از این ویژه گی ها را در خودش داشته باشد، اما انگیزه و هدف و هدف هایی که از قبل برای این نوع طراحی و پیش بینی شده ماهیت اش با آن دو نوع مورد اشاره تفاوت های اساسی دارد. اگر بخواهیم برای این نوع انگیزه و یا هدفی قائل بشویم، باید برویم روی نتایجی که این نوع عملیات انتحاری و در شرایط و موقعیت های مختلف از خودش به جا می گذارد. اینکه این نتایج از چه جنسی و به چه قیمتی است. به نظر من این روش برآمده از دل وضعیتی است که تقابل و رودرویی یک جامعه مدنی و دمکراتیک با یک سازمان مسلح و غیر دمکراتیک را نشان می دهد. منظورم انتخاب یک نوع برخورد متوحشانه و بدوی و عقب افتاده با شرایطی است که قانونا به تو حق و امکان دفاع و احقاق حق را می دهد منتهی شما پتانسیل و قابلیت استفاده از این شرایط را ندارید و فکر می کنید اصلا وارد شدن در این مناسبات و معادلات به نفعتان که نیست هیچ از آن متضرر هم می شوید، و تلاش می کنید با این گونه واکنش ها طرفتان را ناچار به عقب نشینی کنید. اینجا این نوع علمیات در خدمت یک مطالبه، یا جهت تهدید برای جلوگیری از یک اقدام و یا کنش مدنی است. اگر به ظرفی که این نوع اقدامات انتحاری در آن اتفاق افتاده است یعنی اروپا و مشخصا فرانسه توجه کنیم، و به مناسباتی که بر آن حاکم بوده و به انگیزه هایی که سازمان در پشت آنها پنهان شده بنگریم، آن وقت حداقل می توانید این ادعا را بپذیرید که این نمونه سوم چنانچه در ابتدای این بخش عرض کردم محصول و نتیجه شرایطی است که سازمان در آن قرار گرفته است و با توجه به جنس مناسبات درونی اش، ایدئولوژیک بودنش، مسلح بودنش و فاکتورهای دیگر اصلا غیر از این نمی تواند انجام بدهد. برای همین می گویم این نوع را خود سازمان اختراع کرده است. برای اینکه نمونه آن را در هیچ کجای دنیا و در هیچ سازمان و تشکیلات سیاسی و مسلحانه ای نمی توانید پیدا کنید. آن موردی را که در رابطه با جنگ ویتنام اشاره کردم با اینجا مقایسه نکنید. بخاطر اینکه آن یک اقدام کاملا شخصی است. جنسش اعتراضی است در مقابل کشته شدن هزاران نفر که مورد تجاوز نظامی قرار گرفته اند. موردی است و نه یک روش و شیوه نهادینه شده و ایدئولوژیک. نتیجه بی ثمری تلاش های مدنی است و نه در واکنش به یک اقدام مدنی و رایج و قابل پیگیری از نظر قانونی و… خیلی تفاوت های دیگر. برای همین می گویم این نوع را باید به نام مجاهدین ثبت و ضبط کنیم و دنبال مشابهات آن نگردیم. من در مورد این نوع سوم بیشتر از این توضیحی نمی دهم، بقیه صحبت ها را می گذارم برای زمانی که بطور مشخص به بحث خودسوزی ها رسیدیم. چون مسیر بحث برای همین طراحی شده که به این نوع جدید التاسیس در سازمان برسیم و آن را مورد نقد و تحلیل قرار بدهیم. فکر می کنم تا اینجا توانسته باشم پاسخ سوال شما را تا حد امکان و اطلاعاتی که به لحاظ جمع بندی و تقسیم بندی این عملیات داشته ام، بدهم. اینکه تعریف عملیات چیست و به چند نوع می توان تقسیم بندی کرد. بنیاد خانواده سحر: از این نظر شما به سوال طرح شده مبسوط پاسخ دادید. اما از دل این پاسخ سوالات دیگری به ذهن می رسد که ترجیح می دهم در جلسه آینده مطرح و روی آنها صحبت کنید. خانم بتول سلطانی: با کمال میل. ادامه دارد…