تاریخچه عملیات انتحاری در فرقه رجوی – قسمت ششم

عملیات انتحاری و مرز سرخ در حرف و عمل بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی اگر می شود می خواهم روی مصداق ها و موضوعاتی که بطور مشخص مشمول تعریف اطلاعات سری می شود صحبت کنید و بگویید شامل چه نوع اطلاعاتی می شود. خانم بتول سلطانی: خوب مثلا یکی از مهمترین این اطلاعات مربوط می شود به مکان های استقرار در قرارگاههای پاریس و اشرف. یعنی مجموعه اطلاعات ریز و درشتی که در رابطه با این دو مکان و سایر مکان های استقرار رهبری مربوط می شود. مثلا مقرهای پارسیان، حنیف و یا هر جایی که اگر فرصت بشود درباره آنها بطور مبسوط توضیح خواهم داد. اینکه مثلا این مقرها به لحاظ جغرافیایی در کجا واقع شده اند، سیستم های امنیتی شان در ورودی و در داخل قرارگاه ها چطوری است. چه کسانی در این قرارگاه ها مستقر هستند. چه ضوابط و مناسباتی به لحاظ امنیتی حاکم بر آنها هستند. چه کسانی و تحت چه ضوابط و شرایطی امکان تردد به این مکان ها را دارند. وضعیت تردد رهبری سازمان به این مکان ها چطوری است و تابع چه قانومندی و وضعیتی است. وضعیت ساختمانی و نقشه کلی و تقسیم مکان های داخل این قرارگاه ها به چه صورت است. بطور مشخص چه کس و یا چه کسانی در چه قسمت هایی از این قرارگاه استقرار دارند. جابجایی در این مکان ها به چه صورت است. احتمالا روش ها و سیستم های تدافعی این مکان ها در مواجهه با خطرهای احتمالی چگونه است و روی چه چیزهایی سوار است و نقطه اتکای این روش های امنیتی و تدافعی روی نیروی انسانی صرف است یا روی سیتسم های کنترل دیجیتالی و یا الکترونیکی و یا ابزارهای دیگر. حفاظت های بیرونی و درونی تابع چه نظم و اصولی است. تعویض این سیستم های حفاظتی انسانی تابع چه اصولی است. زمان تعویض و جابجایی ها تابع چه زمان و برنامه ای است. تقسیم وظایف و اموری که در این مکان ها دنبال و پیگیری می شود چه موضوعاتی است یا مثلا در پاریس چه تفاوت هایی با قرارگاه اشرف وجود دارد. سیستم های امنیتی ترددها به اوورسورواز (محل استقرار مریم رجوی در پاریس) چگونه است. درهای ورودی و کنترل آن به چه ترتیب است. مجوز ورود را چه کسی و چگونه چک می کند. امضاء کنندگان مجوزها چه کسانی هستند و در چه سطحی قرار دارند. کارت های تردد و و ورود و خروج را چه کسانی و چگونه کنترل می کنند. مجموع این اطلاعات درباره قرارگاه های سازمان در فرانسه و عراق به خصوص جاهایی که رهبری تردد دارد جزو طبقه بندی سری اطلاعات هستند. خوب حالا بطور مشخص کسانی که وارد این قرارگاه ها و مقرها می شوند به چه نسبتی سر از این مناسبات در می آورند و می دانند تابع چه قواعد و مکانیزم هایی است. بصورت ناخودآگاه فرد وارد حوزه خط قرمزها و اطلاعاتی می شود که سری است. بنیاد خانواده سحر: خانم سلطانی اگر مجال باشد در جلسات آینده روی این موضوع بیشتر صحبت خواهیم کرد. اما حالا می خواهم روی این موضوع بحث کنیم که عملیات انتحاری از هر نوع اش را که نگاه کنیم پیامدها و هزینه هایی دارد. مثلا از نوع تهاجمی اش خواسته یا ناخواسته به قربانی شدن افراد بی گناهی که حول ماجرا حضور دارند منتهی می شود. مثلا وقتی سازمان ائمه جمعه را با روش انتحاری ترور می کند، همانطور که در عمل هم دیدیم شماری از انسان های بی گناه در اطراف این عملیات کشته می شوند. می خواستم ببینیم اولا تحلیل و موضع سازمان در این رابطه بطور مشخص چیست. یعنی انجام یا متوقف کردن این عملیات به چه عوامل فرضی بستگی دارد. چه کسی می تواند آن را متوقف کند، در حدود اختیارات چه کسانی است. مرز سرخ این عملیات کجاست و اگر چنین مرزی وجود ندارد سازمان چه توجیهی بابت این اقدامات دارد. خانم بتول سلطانی: روی این موضوع از چند جهت می شود صحبت کرد. اول اینکه ببینیم سازمان و بطور مشخص رجوی البته در حرف و تئوری چه مرز سرخ هایی برای انجام این عملیات قائل شده است و دوم اینکه ببینیم در عمل چه چیزی اجرا و عملی می شود و تا چه اندازه همسویی با این حرف ها دارد و سوم اینکه در نهایت موضع رهبری سازمان در قبال آنچه نباید اتفاق می افتاده، ولی در عمل واقع شده، چیست. در صورت وقوع چنین اتفاقاتی برخورد رجوی با عوامل متخلف چگونه است. فهم این سوال و ابعاد آن به همین جهات و دانستن این محورها مرتبط است. اولا تعریف و مصداق های مرز سرخ را فقط رهبری سازمان تعریف و مشخص می کند و برای همه رده های عملیاتی لازم الاجرا است. هیچکس نمی تواند در حین عملیات مرز سرخ های رجوی را اجتهاد کند. تیمی که برای عملیات می رود می داند انجام عملیات بر هر چیزی ارحج است. بخاطر اینکه این عملیات رگ حیاتی سازمان است. حالا ببینیم مرز سرخ رجوی در حرف چیست و بعد در عمل چه چیزی از کار در می آید و در نهایت با متخلف چگونه برخورد و تنظیم رابطه می شود. ظاهرا آنچه رجوی در حرف مرز سرخ تعیین می کند حفاظت از جان و مال کسانی است که در عملیات هیچ نقشی ندارند و مشمول مردم عادی می شود. خراب نشدن معابر و مکان عمومی هم به زعم رجوی خط سرخ این عملیات است. اینها مشمول خط سرخ می شوند اما جالب است بدانید هیچکس نمی تواند یک عملیات را به صرف اینکه دارد این مرز سرخ ها را رد می کند متوقف کند. تنها کسی که می تواند این کار را بکند فقط خود مسعود رجوی است. اینکه چطوری و با چه مکانیزم هایی در حین عملیات می شود این مرز سرخ ها را پشت سر نگذاشت و در عین حال تنها رجوی هم مسئول متوقف کردن این عملیات باشد، از جمله سفسطه های این بحث است که فقط خود آقای رجوی باید پاسخ بدهد. ضمن اینکه حتی می شود گفت ذات بعضی از این عملیات طوری است که مثلا قربانی شدن افراد بی گناه جزو ملزومات آن است. وقتی مثلا تیمی برای ترور لاجوردی به ایران می رود و قرار است او را در بازار تهران ترور کنند، بطور مسلم نمی توان نقش مردم را در این عملیات نادیده گرفت. هم در حین اجرای ترور و هم بعد از انجام آن و مرحله آخر یعنی فرار از صحنه در همه لحظات مردم نقش محوری و اصلی را دارند. نقش شان بکلی و در هر حالتی بازدارنده است. در هر مرحله کسانی هستند که در صحنه حاضرند و حتی ناخودآگاه ممکن است دخالت کنند. تو اگر بخواهی فرار بکنی و با ممانعت مردم روبرو بشوی ناچار باید به سوی آنها شلیک کنی. یا وقتی می خواهی بزنی، مسلما افرادی در اطراف او هستند که مانع خواهند شد. پس بطور طبیعی یا باید از خیر عملیات بگذری و یا در خوش بینانه ترین حالت فرار کنی و برگردی و یا اینکه عملیات را با همین میزان خسارت و رد کردن خط قرمزها انجام بدهی. اگر قرار باشد انجام بدهی مجبور هستی با این موانع برخورد کاملا جدی بکنی و از سر راه برداری. پس یک بخشی از این هزینه ها در ذات این نوع عملیات است و رجوی خودش از این موانع پیش رو آگاه است و می داند اینطور نیست که تیم اش می رود توی مغازه آقای لاجوردی و او را ترور می کند و بعد هم با سلام و صلوات از صحنه خارج می شود و به پایگاه خودش بر می گردد. همین وضعیت را می شود به عملیات انتحاری از این دست هم تعمیم داد. فرق اش این است که فرد انتحاری می داند قرار نیست بر گردد. خوب بطور طبیعی در این صورت گذشتن از این خط قرمزها خیلی راحت تر است. در شق اول ممکن است احتمال فرار از حادثه کمی او را در برخورد با افراد عادی به حساب و کتاب بکشاند. فرد با این ذهنیت وارد عملیات بشود که ممکن است حتی مردم از این عملیات خشنود شده باشند و او را در فرار کمک کنند. بنابراین کمی عبور از خط قرمزها را با سرنوشت خودش هم پیوند می زند. البته این احتمال یعنی کمک رسانی مردم به فرد عملیاتی را بیشتر سازمان در ذهن عوامل اش دامن می زند. به این صورت که می گوید شما باک تان نباشد بعد از عملیات می توانید روی مردم و حتی کمک در حین عملیات حساب کنید. خوب فرد عملیاتی به هر حال درصدی می تواند تحت این ذهنیت باشد و رفتارش را تنظیم کند. اما وقتی عملیات انتحاری است برای او هیچ فرقی نمی کند چه مرز سرخی را رد می کند یا نمی کند. برای او این مهم است که توانسته عملیات را انجام بدهد. پس به همین میزان هم تلفات احتمالی ناشی از این عملیات برای مردم و کسانی که در حاشیه این عملیات هستند، بیشتر می شود. ضمن اینکه بعد از آن هم می داند پاسخگویی برای هیچکس در کار نیست. بنابراین مطرح کردن خط سرخ در این نوع عملیات یعنی انتحاری از نوع تهاجمی اش چندان موضوعیتی ندارد. می ماند همان شق اولش که قرار است تیم و فرد عملیاتی در صورتی که موفق بشود به پایگاه خودش بر گردد. وقتی رجوی مسئله ترور لاجوردی و امثال او از جمله صیاد شیرازی را روی میز می برد می داند که اینها بخشی از طراحی عملیات است و بدون ارتکاب این جنایت ها و آدم کشی ها نمی شود عملیات اش اجرایی بشود. حالا هر قدر هم که روی این اصول و خط سرخ ها بصورت شفاهی و زبانی مانور کند و رهنمود بدهد، فرقی نمی کند چون این تلفات انسانی در ذات این عملیات است. برای همین هم مثلا وقتی کسی وارد این عملیات می شود و احتمال می دهد ممکن است چند نفر کشته بشوند او قدرت تصمیم گیرنده نیست. کس دیگری در هزاران کیلومتر دورتر این تصمیم را گرفته است و او مجری آن است. بنابراین خودش نمی تواند به هر دلیلی این عملیات را متوقف کند. اما اینکه رجوی چطور می تواند تضمین رد نشدن از این خط قرمزها را بدهد و خودش آن را اجرایی و عملی کند، یک تناقض یا بهتر است بگوییم یک دروغ محض است درباره اصل محدودیت در این نوع عملیات و تعیین چیزی به نام مرز سرخ. برای اثبات این ادعا می شود کمی روی بازتاب های رد کردن مرز سرخ تعمق کرد و نتیجه گیری کرد که واقعا رد شدن و نشدن از این مرز سرخ ها در عمل چقدر برای رجوی اهمیت دارد و چقدر احساس مسئولیت می کند. این هم یکی از همان رندی های مضحک و بچه گانه است که در دستور کار رجوی قرار گرفته است. خوب حالا ببینیم واکنش تشکیلات و یا شخص رجوی در مقابل این خط سرخ هایی که در یک عملیات زیر پا گذاشته می شود، چیست. در اینجا طبعا افراد عملیاتی کمتر حضور دارند. ممکن است اینها خودشان یا کشته شوند و یا دستگیر و یا حتی ممکن است سالم هم برگشته باشند. اما اینها پاسخگوی رد شدن از خط قرمزها به رجوی نیستند. بلکه کسی پاسخگو است که فرمانده این عملیات است. رجوی دقیقا او را می برد زیر تیغ که مثلا چرا چند نفر در جریان این ماموریت کشته شدند. در وهله اول خودش می داند مسئولیت این تخلفات به گردن خودش است. بعد از خودش قاعدتا به گردن فرمانده عملیات است. پس همه چیز را متوجه فرمانده عملیات می کند. او را بی کفایت معرفی می کند و اتهاماتی از این دست متوجه او می کند. او را به انحاء مختلف توبیخ می کند. اما همه این اتفاقات در سطح و حرف می گذرد و تمام می شود. چون هر کسی می داند که رجوی علم به این اتفاقات داشته است و نمی تواند کسی را مواخذه کند. اما با همین رویه و روش خودش را از زیر مسئولیت این کارها بیرون می کشد. در حد همین برخوردهای سطحی و فرمالیستی همه چیز تمام می شود. البته همه این بحث هایی که مطرح کردم بر می گردد به اینکه مثلا این موارد به طرز بسیار آشکار و غیر قابل کتمانی رو شده باشد. والا در خیلی از این موارد موفقیت یک عملیات برای سازمان آنقدر اهمیت دارد که همه چیز را تحت الشعاع خودش قرار می دهد و فراموش می شود و بعضا اصلا جای طرح پیدا نمی کنند.

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا