پیام های اخیر مسعود رجوی در جریان انتخابات ریاست جمهوری ایران بر خلاف پیام های معمول و کلیشه ای ایشان سراسر توام با غافلگیری و بهت بود. این پیام ها که اولی در حمایت از یک کاندید مقام ریاست جمهوری ایران و دومی به بالاترین مرجع و نهاد رهبری نوشته شده بود، چند نکته برجسته و غافلگیرکننده داشت. لحن کاملا جانبدارانه و اندرزگویانه رجوی در مقایسه با پیام های تهدیدکننده و هتاکانه گذشته از یک طرف و به رسمیت شناختن نهاد مجلس خبرگان و همچنین حمایت از میرحسین موسوی از نکات برجسته این پیام ها بود. رجوی با انتشار این پیام ها رسما بر بی پایگی و اشتباهات استراتژیک خود در گذشته صحه گذاشت. اولین اعتراف رجوی به طور آشکار بر بی پایگی ادعای سی ساله تک پایه کردن حاکمیت صحه گذاشت. رجوی که در جریان فاز به ظاهر سیاسی بر شقه کردن و جدا کردن جریان لیبرالیسم از حاکمیت اصرار داشت، پس از برکناری بنی صدر همواره رقابت های سیاسی برای کسب مدیریت سیاسی توسط جریان های مختلف داخل ایران را یک بازی و نمایش قلمداد می کرد که حاکمیت برای سرپوش گذاشتن بر تضاد اصلی خود با مردم به آن دست یازیده است. این ادعا را رجوی و رسانه های او حتی تا واپسین روزهای رقابت های انتخاباتی تکرار می کردند. پیام اول رجوی در حمایت از میرحسین موسوی عملا خط بطلانی بود بر تحلیل های سی ساله رجوی. پیام رجوی به مجلس خبرگان و استعانت از آنها جهت استفاده از قدرت و اختیارات خود سوای هر نگرشی به موضوع و هر انگیزه ای که رجوی دنبال می کرد، موید این معنی بود که رجوی مجلس خبرگان را در کلیت خودش نه تنها به رسمیت شناخته که بر استقلال آن نیز تاکید و اذعان نموده است. رجوی در تحلیل های گذشته خود همواره مجلس خبرگان را بازوی رهبری و یک نهاد فرمایشی متصور بود که قادر به هیچ اقدامی خارج از اراده رهبری جمهوری اسلامی نیست. در این راستا پیام های رجوی را پیش از هر چیز می توان یک تابو شکنی استراتژیک ارزیابی کرد. چرا که پیش از این رجوی شماری از شخصیت های حقیقی و حقوقی و همچنین جریان ها و سازمان های سیاسی را به اتهام تابو شکنی مذاکره با جمهوری اسلامی به ادعای خودش از شورای ملی مقاومت اخراج کرده بود. و نکته حائز اهمیت اینکه در اساسنامه شورای ملی مقاومت، پذیرش استراتژی مسلحانه را جزء لاینفک و خدشه ناپذیر برای عضویت در شورا مفروض داشته بود. ابوالحسن بنی صدر و حزب دمکرات کردستان دو نماد تابو شکنی مذاکره با جمهوری اسلامی بودند، که در اوایل دهه شصت به ادعای رجوی از شورا اخراج شده بودند. رجوی حداقل تا این مقطع با دستان و لسان خود دو تابوی استراتژیک و کلیدی اساسنامه شورای ملی مقاومت را شکسته است. ادعای کنار گذاشتن استراتژی مسلحانه یکی از پایه ای ترین مولفه های رجوی بود که پس از سقوط صدام رجوی بر روی آن متمرکز شد و با همین حربه توانست بخشی از اعتماد اروپایی ها و در راس آنها اتحادیه اروپا را به خود جلب کند. هر چند بسیاری را بر این گمان است که نفی مشی مسلحانه از سوی رجوی تنها یک تاکتیک و در راستای جلب اعتماد غرب بوده است، با این حال اقرار رجوی به نفی این استراتژی با هر نیتی ولو غیر صادقانه و تاکتیکی حداقل در عمل ولو به صورت مقطعی دست او را در ادامه خشونت و تروریسم سازمان یافته و آشکار بسته است. مهمتر از همه اینکه اذعان نموده است استراتژی مسلحانه بدترین گزینه او برای رویارویی با جمهوری اسلامی بوده است. اما شکستن تابوی مذاکره با مسئولین جمهوری اسلامی به طور مضاعف هم بر غلط بودن مشی مسلحانه تاکید می کند و هم اینکه جمهوری اسلامی و نهادهای برخاسته از آرای مردم را به رسمیت می شناسد. از یک منظر پیام های رجوی را می توان با فرض های متعددی گمانه زنی کرد. می توان با فرض تاکتیک بودن به همه این تغییر نگرش های استراتژیک نگاه کرد. می توان با فرض جلب اعتماد غرب به اینکه او ماهیتا تغییر کرده و مطالبات خود را از این پس در چهارچوب نهادهای دمکراتیک دنبال خواهد کرد، ارزیابی کرد و فرض های دیگری که مجال اش در این مختصر نمی گنجد. اما در نقطه مقابل می شود با نگرشی کاملا متفاوت از گذشته و خوش بینانه به پیام های رجوی نگاه کرد. می توان پذیرفت پیام های اخیر رجوی از روی واقع بینی به آینده و نقد و تصحیح گذشته صورت گرفته است. بر اساس چنین احتمال و نگرش خوش بینانه ای می توان در تکمله روند عقلانیت گرایی و واقع بینی رجوی به او چند پیشنهاد اندرزگویانه نمود و او را در این مسیر تشویق کرد تا ماهیتا و در عمل به اثبات دگردیسی های ایدئولوژیک و سیاسی و استراتژیک خود ادامه بدهد. شرط اثبات این ادعاها و خوش بینی ما پیش از هر چیز تنظیم رابطه صادقانه رجوی با مردمی است که سی سال است با ادعای دفاع از حقوق و آزادی از آنها قربانی می گیرد. رجوی پیش از اینکه با مخاطب دادن غربی ها بخواهد جلب اعتماد و احراز مشروعیت کند، اگر در گفتارش مبنی بر انگیزه مردمی بودن تاکید و صداقت دارد، باید به صراحت با مخاطب قرار دادن مردم ایران نسبت به اشتباهات گذشته و به خشونت کشاندن جنبش مدنی اعتراف و اذعان کند و در بیانیه ای رسمی از سوی سازمان و شورای ملی مقاومتش کنار گذاشتن مشی مبارزه مسلحانه را اعلام و ارتش آزادیبخش؟! خود را منحل نماید. این اعتراف در واقع کمترین بها و هزینه ای است که رجوی باید در راستای جلب اعتماد مردم و احراز مشروعیت سیاسی خود بپردازد. بی تردید رجوی هزینه های دیگری را در همین راستا باید متقبل بشود، اما تا پرداخت هزینه های متعاقب عجالتا باید صبوری کرد تا آقای رجوی به اثبات برادری اش در عمل مبادرت کند. البته اذعان می داریم رجوی بخشی از هزینه های این دگردیسی را باید با پذیرش ریزش در راس تشکیلات و به طور مضاعف در بدنه متقبل بشود. گو اینکه در این رابطه به صراحت نمی توان اظهار نظر کرد، چه بسا حتی ممکن است همان بخش های مورد نظر در این دگردیسی اهتمام و جدیت بیشتری داشته باشند و این اتفاق انتظارات طولانی اعضاء و هواداران سازمان را برآورده کند. حتی در صورت اتفاق اول یعنی ریزش و جدایی و انشقاق درون تشکیلاتی بواسطه تغییر رویه رجوی، رهبر مجاهدین می تواند اطمینان داشته باشد، در صورت جدا شدن شماری از تشکیلات اش، به طور مضاعف و چندین برابر می تواند به جذب هواداران تازه ای که تنها مشکل شان با رجوی اصرار بیهوده در دنبال کردن مشی مسلحانه است، امیدوار باشد. به هر صورت و با هر فرض و گمانه ای که به تحولات در تنظیم رابطه رجوی با جمهوری اسلامی نگاه کنیم، از کنار چند مهم به سادگی نمی توان گذشت. رجوی اینبار با شفافیت بیشتری به جای توجیه گرایی و سفسطه بازی، به کژراهه ای که تا کنون رفته اذعان نموده است. رجوی پذیرفته است در میان آنچه او به نام اپوزیسیون داخلی نام می برد، نه تنها هیچ جایگاهی ندارد که اپوزیسیون مورد نظر او از کمترین رد و نشانه ای از مجاهدین در میان خود نه تنها نگران که بیمناک بلکه در نهایت باعث شرمندگی خود می دانند. این واقعیات و تجربه پیش رو به نظر می رسد بیشترین تاثیر ممکن را بر روی رجوی و دیدگاه های جزمی و سکتاریستی او گذاشته باشد. اینها نیز کماکان در راستای همان نگاه خوش بینانه به نظرگاه ها و کنش های او در پیام های اخیر است.