آرش رضایی: آقای سیامک حاتمی به خوبی واقفید نشست موسوم به طعمه که در حدود یک ماه طول کشید و یا نشست غسل هفتگی در حافظه ی خیلی از جدا شدگان مجاهدین امری نکوهیده و مذموم است. در این نشست ها مسعود آشکارا روح و مفاداعلامیه جهانی حقوق بشر را نادیده می انگارد و سعی دارد بر خلاف همه موازین و معیارهای مصرح در زمینه ی حقوق بشر با تاکید بر ایده های مخرب و ضد دموکراتیک فرقه ای کادرها و نیروهای تشکیلاتی را وادار کند تا مطیع بی اراده ای در جهت اهداف قدرت طلبانه و ستیزه جویانه ی فرقه ی مجاهدین باشند. شما چه توضیحی در این رابطه دارید؟ آقای سیامک حاتمی: نشست های طاقت فرسای طعمه در ظاهر امر برائت و دوری جستن از بوژوازی و فرهنگ آن بود ولی حقیقت جز این بود. در نشست طعمه مسعود و سایر رهبران سازمان سعی داشتند افراد معترض و منتقد مجاهدین را که بر علیه مناسبات و تشکیلات می شوریدند و به انقلاب مریم نه می گفتند را تحقیر و تحت فشار قرار دهند. مسعود رجوی طعمه را صدبار برتر از نفوذی و همدست وزارت اطلاعات خواند و گفت: " به هیچ وجه نمی توانیم طعمه داشته باشیم و جای طعمه در وزارت اطلاعات است و نه اشرف. "
براین اساس به مدت یک ماه نشستهای رجوی و مریم طول کشید و در اواخر نشست بحث غسل هفتگی را راه انداختند.در نشست طعمه تمامی سیتی زن ها و پاسپورت ها تحویل داده شد. یادم میاد در همین نشست ها مسعود گفت: " من سیتی زن آقا علی و حضرت عباس هستم و بقیه هم باید همینطور باشند و با فضای کاذبی که مسعود آفرید افراد مقیم کشورهای خارجی و اروپایی را مجبور کرد تا پاسپورتهای خود را تحویل دهند. همانطور که آرش جان اشاره کردید بعد از نشست طعمه نشست غسل هفتگی بود که در واقع شاهکار ضد اجتماعی و ضد اسلامی مسعود بود او یعنی مسعود می گفت: شاه بیت مشکلات تشکیلاتی برادران مسائل جنسی (ج) است بنابراین از سرچشمه باید آنرا بست و حرفش این بود که این تمایلات جنسی دشمن اصلی است و این تناقض باید به نفع سازمان حل گردد مسعود حرفش این بود وقتی این مسئله جمعی شود و این تناقض (ج) هم مثل سایر تناقض های افراد همچون نشست عملیات جاری در جمع گفته شود دیگر مشکلات برادران هم حل می شود و سر انجام بحث طعمه هم تمام می شود. غافل از اینکه این کار حجب و حیای باقی مانده در بین افراد و نیز شرم را در بین انسانها از بین می برد. بعد از نشستهای طعمه و غسل حدودا یک سال تا دو سال بعد افتضاح های زیادی در مناسبات رویت شد که جای بیان نیست و انسان از گفتن آنها شرم دارد و ثابت شد که مسعود نه تنها نتوانست تضاد دوران را که جنسیت بود حل کند بلکه به تناقض های بیشمار کادرها و نیروهای سازمان افزود. یکی از نشست هایی که باید به آن نیز اشاره کنم نشست موسوم به (ص یا صبر) است که در واقع توجیه افراد برای مقابله با شدائد و سختی ها بود با توجه به فشار آمریکا روی سازمان و گرفتن سلاحها حرف مسعود و مریم این بود که با پایداری پرشکوه و صبر انقلابی می توانیم در مقابل آمریکا بایستیم و سلاحهای خودمان را برای سرنگونی پس بگیریم آخرش هم نفهیمدم چطوری می خواستند این کار را بکنند؟!! و این نشست هم یکی از مضحک ترین نشست هایی بود که اغلب بچه ها در قرارگاه اشرف با آن درگیر بودند. که سر انجامی نداشت و سرخوردگی افراد مستقر در قرارگاه اشرف را باعث شد. آرش رضایی: آقای سیامک حاتمی، عزیمت خانواده ها از سال 1382 به بعد در قالب کاروان های متعدد انجمن نجات به قرارگاه اشرف و دیدار با عزیزان دربندشان، علیرغم کنترل شدیدی که از سوی رهبران فرقه ی مجاهدین اعمال شد تاثیر بسزایی در روشنگری و آگاهی بخشی به نیروهای تحت سیطره در قرارگاه اشرف داشت. آیا خانواده شما نیز موفق شدند در آن ایام شما را ملاقات کنند؟ آقای سیامک حاتمی: بله. در تابستان 1382 اعضای خانواده ام بعد از 13 سال دوری و فراق و بی خبری توسط فعالان انجمن نجات به اشرف آمدند و من توانستم با خانواده ام به مدت 7 ساعت ملاقات کنم. خانواده ام شامل: پدرم، مادرم، برادر بزرگم و زن برادرم و بچه های کوچک او بودند. برای دومین بار نیز در زمستان سال 1382 توسط انجمن نجات دو برادرم به اشرف آمدند و ما با هم ملاقات داشتیم این ملاقات 2 روز طول کشید. این ملاقات ها باعث شد از رویدادهای دنیای بیرون از قرارگاه اشرف مطلع شوم. بدون تردید و در مجموع این ملاقات ها تاثیر زیادی در تصمیم من و خیلی از نیروهای حاضر در قرارگاه اشرف برای خروج از اشرف و بازگشت به میهن عزیزمان ایران داشت. آرش رضایی: در صورت امکان دوست دارم در باره ی تحلیل درونی رهبران مجاهدین در رابطه با عزیمت خانواده ها به قرارگاه اشرف توضیح دهید؟ آقای سیامک حاتمی: وقتی خانواده ام به درب قرارگاه اشرف برای ملاقات آمدند مسئولین سازمان مرا به اتفاق همه کسانی که خانواده هایشان برای ملاقات آمده بودند را به سالن اجتماعات اشرف بردند. ابتدا قبل از اینکه به سالن اجتماعات اشرف بروم در مقر خودمان فرزانه میدانشاهی مرا صدا زد و گفت: " سیامک خانواده ات آمدند مثل یک مجاهد با آنها برخورد کن و یادت باشد که این دام وزارت اطلاعات است تا شما را از سازمان بکند. بعد از این صحبت ها مرا به سالن اجتماعات اشرف بردند. در آنجا فرشته یگانه توضیح داد که این کاروان (خانواده ها) به اشرف آمده است آمریکایی ها مانع ورود آنها به اشرف شده اند ولی خانواده سیامک و برخی از اعضای خانواده ها با اصرار و به زور وارد اشرف شدند. فرشته و سایر مسئولین به ما گفتند: با احترام با آنها صحبت کنید و اگر چیزی گفتند درگیری فیزیکی بوجود نیاورید. ما هم این کار را کردیم.
در مرحله بعد که خانواده ام برای ملاقات به اشرف آمدند، فرزانه میدانشاهی مرا صدا زد و گفت: ما مشکلی با خانواده ها نداریم ولی با رژیم مرز داریم و آنها دارند از خانواده ها سوء استفاده سیاسی می کنند و خانواده ها این موضوع را نمی دانند بنابراین شما باید آنها را توجیه کنید که در دام وزارت اطلاعات افتاده اند و کاری کنید که آنها آگاه شوند و بدانند که چه جنایتی را مرتکب شده اند و بدین ترتیب خانواده ها را آگاه و هوادارا خودمان بکنیم تا وقتی که بر می گردند تبلیغ ما را بکنند. ادامه دارد…
تنظیم از آرش رضایی
مکان گفتگو: دفتر انجمن نجات آذربایجانغربی