بیست و دوم بهمن که یادآور سقوط دیکتاتوری پهلوی بعد از قریب به پنجاه سال سلطه بر ایران است. دیکتاتوری که تمام قد در وابستگی به غرب و خصوصاً آمریکا گوی سبقت از همه هم دوره هایش ربوده بود. جیب های عده ای معدود پر از دلارهای نفتی و خزانه هر روز خالی و خالی تر، فقر مردم هر روز بیشتر و بیشتر می شد و البته در کنار این فقر انواع و اقسام بلایا و فجایع دیگر نیز رخ می نمود و چهره جامعه را پر از درد و رنج می کرد و در کنارش تنها جاهایی که آباد می شد زندان ها و گورستان ها بود. همین شرایط بود که نهایتاً مردم ایران را واداشت تا با کمک روحانیت آگاه، سر به قیام و شورش بزنند و در آخر با یک خیز انقلابی شاه را به زیر بکشند و نظام مورد علاقه خود را طبق اصول دموکراتیک از صندوق های رای بیرون بکشند.
فردای بیست و دوم بهمن 57 رژیمی به اسم سلطنت دیگر در کشوری به نام ایران وجود نداشت و نظامی نو به جای آن و با خواست مردم و عشق و علاقه ای که هرگز آنرا پنهان نکردند نشست و جایگزین شد.
این پیروزی در شرایطی شکل گرفت که خط و استراتژی های گروه های چریکی در براندازی رژیم شاه عملاً کاری از پیش نبرده بود و به شکست انجامیده بود، لیبرالها نیز که از قبل کارشان در صحنه سیاسی تمام شده بود و حرفی برای گفتن نداشتند.
به همین خاطر از فردای پیروزی همین گروه ها در مقابل انقلاب نو رس قرار گرفته و تلاش کردند تا تیشه به ریشه این انقلاب بگذارند اما تقدیر چیز دیگری می خواست و سرنوشت این انقلاب طور دیگری رقم خورد، بطوری که تمام این گروه ها با انواع و اقسام رنگ ها و آرم ها و عقیده ها، در روزهای بعدی این انقلاب تا امروز هر روز عقب تر نشستند و شکست را هم در استراتژی و هم در تاکتیک، قبول کردند و از صحنه حذف شدند. در این بین اما تنها فرقه مجاهدین کماکان تلاش می کرد و میکند تا بخت خود را هر از چند گاهی آزمایش کند و راه یکصد بار رفته را دوباره بپیماید و باز شکست را متحمل شود و باز در جای دیگری فریب دیگری ساز کند.
این فرقه که همان سالها در ایران ترد شد و با قرار گرفتن در کنار صدام حسین دیکتاتور سابق عراق و شرکت در جنایات این دیکتاتور هم بر علیه عراقیان و هم بر علیه هموطنان خودشان برای همیشه در صحنه سیاسی ایران طومارش بسته شد و به لحاظ تاریخی سوخت و خاکستر شد.
اینکه تعدادی هنوز به این نام و نشان زندگی می کنند یا لباس آنرا بر تن می کنند بیانگر موجودیت سیاسی آن نبوده بلکه تنها یک موجودیت فیزیکی است، چرا که در ایران برای همیشه محو شده و از خاطر نسلهای ایران یکی بعد از دیگری برای همیشه رخت بربسته است، تا جایی که نسل های امروز اساساً گروهی به نام "مجاهدین خلق" را نمی شناسند و یا با آن آشنایی ندارند و تنها چیزی که یادشان هست و یا توسط والدینشان به آنها یاد داده شده اینست که گروهی بوده اند به نام منافقین که در مقابل انقلاب ایستادند و شکست خوردند و یا به ستون پنجم صدام تبدیل شدند و یا اعمال تروریستی انجام داده اند و یا با دشمنان این وطن هم کاسه شده اند.
حال با این اوضاع و احوال و شرایطی که در آن هستیم و از قضا که نسل حاضر امتحان خودش را در وفاداری به انقلاب هم که ثابت نموده تلاش های این فرقه و دست و پا زدن های آن دیدنی و شنیدنی است. این فرقه رو به زوال به تازگی تمام هم و غم خود را عطف نموده به تحریک و تشویق همین نسل به شورش و عصیان در برابر نظام اسلامی و مرتب از سایت ها و رسانه های خود و یا از طریق پیام کوتاه تلفن های همراه با خرج و مخارج زیاد تبلیغ می کند که کار نظام دیگر تمام است و حرف هایی از این قبیل که قطعاً فقط برای خودشان کاربرد دارد و نه دیگران و خصوصاً نسل های حاضر.
به این فرقه بایستی گفت هرچی میتوانی تبلیغ کن و پیام کوتاه بفرست و سایت و رسانه های خود را پر کن از فراخوان های جور واجور. این نسل حاضر شما را نمی شناسند و هیچ تصوری از شما ندارند و از قبل هم نداشتند و آن نسل های قبلی هم که شما را ترد نموده اند پس دیگر این دست و پا زدن ها برای چیست. بدانید که هرگز راه به جایی نبرده و نخواهد برد.