در طول تاریخ کم نبوده اند تعداد افراد و فرقه ها و حکومت هایی که رمز حیات خود، و رمز باقیماندنشان بر اریکه قدرت و دست باز داشتن در اموال و نوامیس مردم را در جنگ و خونریزی و کشت و کشتار جستجو می کردند و در این راه از هیچ کاری فروگذار نمی کردند و از هیچ جنایتی رویگردان نبودند. فرقه رجوی اما در این داستان جای ویژه ای دارد.
اول به این دلیل که هنوز کشوری ندارد و یا سرزمینی که بر آن فرمانروایی کند به جز کمپ اشرف که تازه مربوط به خودش هم نیست و یک قسمت از خاک اشغال شده عراق است که در ازای خوش خدمتی فرقه در دوران حکومت صدام به آنها واگذار شده و در حال حاضر تنها مکانی است که فرقه سعی می کند تا به هر قیمتی شده آنرا حفظ کند.
دوم هم به این دلیل که فرقه یک حکومت سیاسی نیست، که به رسمیت شناخته شده باشد و یک فرقه تروریستی است که اعمال خشونت بار خودش را انجام داده و اعلامیه آنرا هم صادر فرموده است و در لیست گروه های تروریستی برخی کشورها مثل آمریکا و کانادا و غیره، جایگاه ویژه ای دارد خصوصاً که این کشورها تا کنون به سینه این فرقه برای خروج شان از این لیست دست رد زده اند. این تفاوت های عمده این فرقه با سایرین در گذشته و حال در تاریخ ملت هاست البته کاملاً کلی و موجز.
نکته قابل تأمل اما، این فرقه مرتباً و متناوباً و مکرراً در رسانه های خود و سایر رسانه های صوتی و تصویری و تحریری اعلام کرده است، دست کم از سال 2003 دیگر سلاح را کنار گذاشته و از اعمال خشونت بار و مسلحانه تبری جسته است. البته ادعایی که بارها و بارها کذب آن اثبات شده، از داشتن قرارگاه تا لباس فرم نظامی و صبحگاه و شامگاه و غیره و غیره.
اما اخیرا مریم رجوی اعلام کرده بود که گزینه نظامی در خصوص بحران آفرینی های غرب و ایران و مناقشات فی مابین استقبال نمی کند و یا خلاصه اینکه آنرا رد می کند و گزینه نظامی یعنی حمله آمریکا به ایران را نامناسب میداند و موضوعاتی با این محتوا که سئوالاتی را در ذهن بوجود می آورد.
آیا براستی فرقه رجوی از جنگ خوششان نمی اید؟
آیا از بهم ریختن منطقه خوششان نمی آید؟
از داستان شکستن و ریختن ماست و گردیدن جهان به کام کاسه لیسان و این حرفها خوششان نمی آید؟
اگر اینطور باشد که خیلی باید متحول شده باشند! و خلاصه خیلی عجیب می نماید! عجیب و باور نکردنی!
در مقاطع و مراحل مختلف در سلسله استراتژی های شکست خورده قبلی و فعلی همواره جنگ جایگاه ویژه و استثنایی خود را داشته است و هنوز هم ادامه دارد. و همواره فرقه دست به دعا بوده که ای خدایا یک جنگی بشود و یک فرجی حاصل شود. و اساساً حیات خود را این فرقه و فرقه های مشابه در ایجاد و یا ادامه یک بحران می بینند و ممات خود را در نبود آن. خلاصه اینکه از آرامش و سکوت اساساً بدشان می آید.
و در هر جمعبندی یکی از تابلوهای مشهور ارائه شده به اسیران ذهنی و فیزیکی کمپ اشرف یا همان "ارتش به اصطلاح آزادیبخش" همواره در چشم انداز قرار داشتن جنگ بوده است. حالا چطور شده که یکباره فرقه از گزینه نظامی خوشش نمی آید و آنرا دوست ندارد. اما هر روز و هر شب خواب آنرا می بیند و برای آن اعلام آمادگی می کند و در هر بیانیه و یا سخنرانی های "آموزشی برای نسل جوان" همواره بر "ارتش به اصطلاح آزادیبخش" یعنی بازوی اعمال خشونت فرقه رجوی تاکید می شود که بعله این پاسخ نهایی رژیم حاکم بر ایران و سپاه پاسداران است. و یا "وعده ما در تهران" و شعارهایی از این قبیل که همه ظاهر و محتوایی جز کوبیدن بر طبل جنگ ندارند و از قضاء خیلی هم دوست دارند و خوششان هم می آید که یک اتفاقی بیافتد تا شاید آنها هم به بازی گرفته شوند و یا رویاهایشان جامه عمل بپوشد.
به این خاطر است که تمام آن ژست های فرقه ای را باید کنار گذاشت و از خلال مناسبات فرقه و موضع گیری های اصلی که توسط خود مسعود رجوی مرتب اعلام شده و یا می شود، به این واقعیت صد بار اثبات شده رسید که فرقه یک لحظه هم عملیات تروریستی را کنار نگذاشته و یک لحظه هم از تفکر جنگ طلبی خود را فارغ نکرده و یک لحظه هم از خشونت طلبی دست برنداشته است و صرفاً اگر کاری کرده تاکتیکی بوده و مقتضای شرایط ایجاب می کرده و لذا همیشه منتظر فرصت است تا به لباس اصلی خودش در بیاید یعنی خشونت و تروریسم.
و به همین خاطر است که حاضر نیست به نصیحت های خیرخواهانه حقوق بشری مستقل و یا بین المللی و یا اعمال قانون برای خروج از کمپ اشرف تن بدهد و حاضر نیست براحتی آنجا را ترک کند.
چون کمپ اشرف برای فرقه رجوی حیات و ممات است، مرگ و زندگی است. یک مدت طویل با انجام مهارت های پیشرفته مغزشویی تعدادی را با هر وسیله ای که شده دور خودنگهداشته و از تمام خلاء های قانونی هم استفاده کرده که بتواند از زیر تخلیه کمپ اشرف در برود برای اینکه در "کانون استراتژی" جنگ طلبانه فرقه قرار دارد. اما در کنفرانس های خبری و ملاقات های سیاسی و مصاحبه ها بر غیر این تاکید می کنند و خود را غیر مسلح و بدور از خشونت می انگارند و سعی می کنند اینطور خود را در مقابل برخی واکنش های سیاسی و اعمال محدویت های احتمالی واکسینه کنند.
اما در خلال همین به اصطلاح "آموزشهای برای نسل جوان" هم می شود بارها و بارها دید که برعکس روی جنگ طلبی حساب باز شده و روی ادامه بحران و بحران آفرینی حساب باز شده یا در هر صورت فرقه ادامه حیات خود را در گروه وجود این بحران ها و جنگ می بیند و نه چیز دیگر.
خلاصه اینکه فرقه رجوی فکر می کند جنگ برای او نعمت است و راه نجات. آیا همین طور است؟