صحبتهای اکبر محبی درهمایش من هم به نوبه خودم به شما خوش آمد وخسته نباشید میگویم ازاینکه از راههای دور و نزدیک به خودتان زحمت دادید تا دراین جلسه مشارکت داشته باشید شاید که بتوانیم با همت خود و کمک خدا عزیزانتان را که سالیان سال چشم انتظاری کشیدید دردامن پرمهرخود بیابید. هرچند با شماری ازشما عزیزان ازنزدیک دیدار داشتم و با هم آشنا هستیم ولیکن خواستم یکبار دیگر از سر آشنایی با سایرین خودم را معرفی کنم و مقداری ازپروسه بازگشت خودم را برایتان بگویم امیدوارم که همچنان پر انرژی و با انگیزه بتوانید پای صحبتهای من بنشینید. من اکبرمحبی هستم و چند ماهی است که توانستم به وطن و زادگاه خودم درکنارخانواده ام باشم و از شرسازمان رهایی پیدا بکنم. دردوران هشت سال دفاع مقدس من درلباس یک بسیجی چونکه کم سن بودم بطور افتخاری دردفاع ازمیهن درمقابل حمله صدام به جبهه رفتم واندک زمانی بعد درسن 16 سالگی به اسارت نیروهای بعثی درآمدم. سه سال تمام در اردوگاههای صدام دوام آوردم ومقاومت کردم.
شرایط اردوگاههای صدام را نمی توانم برایتان به تصویربکشم خیلی جانکاه وسخت وطاقت فرسا بود طوری که سازمان هم ازهمین موضع وارد شد و با تبلیغات و مغزشویی به سراغ ما آمد تا به مقاصد شومش برسد. خیلی ازعزیزانتان هم وضعیت مشابه مرا داشتند و دراردوگاههای صدام بودند وازآنجا تحت همین القائات سازمان سرازپادگان اشرف درآوردند و از اسارتی به اسارتی دیگرکه صد چندان خطرناکتر بود درآمدند.
داستان بدین قراربود که بعدازآتش بس سال 67 وطبعا با بسته شدن مرزها که سازمان را به لحاظ استراتژیک دریک بن بست تاریخی قرارمیداد، سازمان به منظورفرارازاین بن بست ضمن بند وبست با صدام درپی حمله مرگبار تحت عنوان فروغ جاویدان به سمت کرمانشاه هدایت شد که البته موجب کشتارجمعی اعضای خود شد ودرنهایت شکست خورده به دامن ارباب خود یعنی صدام ملعون عقب نشینی کرد. نه اینکه خیلی ازنیروهایش تلف شده بودند درصدد برآمد خلاء نیروهایش را با جذب اسرای جنگی پرکند و به نوعی سیاهی لشکرجمع کند تا ضمن بهره برداری سیاسی در انظار جهانیان وانمود کند که هنوز زنده است وامکان تجدید قوا دارد!!
دراین وانفسا روی این پروژه خیلی سرمایه گذاری کرد وبا تمام امکانات وارد شد وبا حمایت صدام به اردوگاههای صدام سرازیرشدند. تلویزیون راه انداختند، جلساتی برگزارکردند، کتاب وکتابخانه ازخودشان مهیا کردند ولاینقطع روی ما اسرای جنگی کارکردند ومورد شستشوی مغزی قراردادند والقاء کردند که چرا شرایط بد اردوگاه جنگی را تحمل میکنیم درحالیکه برای خلاصی ازاین وضعیت مرگباربه کمپ تحت حمایت خودشان پناه نمی بریم ودراین راستا سران سازمان خصوصا مهدی ابریشم چی به کرات جلسات سخنرانی گذاشت ولاطائلات به هم بافت که البته توانستند دریک شرایط سردرگم که اسرا گریبانگیرآن بودند، شمارقابل توجهی را نیزجذب کرده وبا خود به پادگان اشرف ببرند که من هم جزیی ازآن بودم. مشخصا خودم خیلی کم سن وسال بودم وشرایط سخت اردوگاه صدام و همچنین عدم شناخت مجاهدین موجب شد که اغفال شوم گویی که پا به مدینه فاضله میگذارم نگو که تازه ازچاله به چاهی افتاده بودم ونمی دانستم که قراراست سالیان ازجوانی ام را رجوی به تباهی بکشاند که متاسفانه چنین شد که با جوانی ام درآنجا پرپر شدم وخدا ازرجوی نگذرد که نه تنها نخواهد گذشت بلکه خلق خدا نیزبا خشم خود ازرجوی انتقام خواهد گرفت ازجمله شما خانواده ها که عزیزانتان قربانی شدند.
پس سازمان درجذب اسرای جنگی دوهدف را دنبال میکرد که یکی کمی بود ودیگری کیفی. هدف کمی جذب نیرو بود حال اینکه ماندگار بمانند وچقدرموثرواقع بشوند برایشان مهم نبود چونکه مدتی بعد بیش ازنصف اسرای پیوسته خواهان خروج شدند ودرهمان بدو ورود تبادل شدند وبه وطن برگشتند واما هدف کیفی اینکه میخواست درعرصه سیاست و سیاست پیشگی درنزد اربابان خود خصوصا صدام وامریکا وانمود کند که هنوزمیتواند زنده بماند وبه حیات خود ادامه بدهد و ابراز اندام بنماید!!!!
بعد از پیوستن به سازمان نیزهرکدام ازما که خواهان خروج وجدایی بودیم مورد تهدید وآزارواذیت واقع میشدیم که ناگزیرخواهند بود که مجددا ما را تحویل صدام بدهند وتاکید میکردند چنانچه هم بخواهیم به ایران بازگردیم حکم ما از جانب نظام ایران زندان وشکنجه واعدام است وطبیعی است که ما هم از سر ناچاری تن به خواسته های سازمان میدادیم وناگزیرسالیان درآنجا ماندگارشدیم ضمن اینکه جلسات مغزشویی وکنترل ذهن برای نگهداشتن ما همواره برقراربود با سایرمحدودیتها وموانع دست وپاگیردیگرکه جملگی توان تصمیم گیری را ازما می ربود و مستاصل و ناتوان میکرد. شاید شما بپرسید چه محدودیتهایی اعمال میکردند ببینید تلویزیون نداشتیم اگرهم بود مداربسته بود ومواضع سازمان را صرفا منعکس میکرد. رادیوی فردی نداشتیم و وسلیه ارتباطی مثل تلفن و یا موبایل نداشتیم که خارج ازکانال تعریف شده سازمان کسب خبربکنیم. چه تصویری شما میتوانید داشته باشید ازحداقل امکانات رفاهی وصنفی برخوردار نبودیم. دونفرکه محلی بودیم حق نداشتیم با هم خلوت بکنیم وحتی دلمان بخواهد با هم به زبان مادری مان صحبت بکنیم! نیم ساعت اجازه نداشتیم که با خود خلوت بکنیم وفکربکنیم وحتی ذکربکنیم. آقا وخانم وخانواده ای که دراین جلسه حی و حاضرید ما اجازه نداشیتم به پدرومادرمان فکرکنیم پدرومادری که با خون دل مارا بزرگ کرده بودند ومیخواستند تحویل جامعه بدهند که برای مردم و وطن خود موثرباشیم نه اینکه رجوی بخواهد ازوجود ما خیرش را ببرد ومورد سوءاستفاده سازمانی قراربدهد ودریک کلام افسارگسیخته درپی کسب جاه ومقام وقدرت باشد.
وای که چقدراین اندیشه زشت و قبیح و ناپسند است. دیگران رنج ومشقات وسختی را تحمل کنند ودرنهایت خون بدهند که رجوی خائن به قدرت برسد تا درسطح وسیعتربتواند خون مردم ایران را به شیشه بکشد! عجبا. عجبا که خیلی از ما اسرای جنگی وتمام اعضای ناراضی فرقه رجوی مظلوم واقع شدیم ومظلوم ترازما برشما خانواده ها که چه سختیهایی نرفت واین سالیان چه چشم انتظاری که نکشیدید و متاسفانه پدرومادرهایی که چشم انتظاری شان به پایان رسید وبه ملکوت اعلا پیوستند کما اینکه خودم وقتی آمدم ومستقبلین ازخودم را درانجمن نجات گیلان دیدم جای پدرومادرم خالی بود ومیدانم با من هم حس هستید و آخر داریم با هم اشک میریزیم. خدا از رجوی نگذرد که اینچنین به پدران ومادران سالخورده ظلم کرد وچه ظلم های ناگفته و نانوشته که فرصت بازگوکردن دراین جلسه ودیدارنیست وبماند تا وقت دگر.
درپایان عرایضم مجددا بخاطرحضورشما دراین جلسه تشکرمیکنم و استدعا میکنم که کماکان پرانرژی باشید. فعالترازگذشته با انجمن نجات که ازآن شماست و برای شماست درارتباط باشید وازهمین کانال برای عزیزانتان نامه بدهید. ضمن نامه نگاری واستشهاد جمعی ازصلیب سرخ ودولت عراق وتمام مجامع حقوق بشری و وجدان های آگاه بشری استمداد بطلبید وسایر.
اقدامات خیرخواهانه وانساندوستانه وخداپسندانه که جملگی در راستای رهایی عزیزانتان از چنگال رجوی که بسا و بسا موثرخواهد بود. مهمترازهمه اینها تقاضای دیدار با عزیزانتان هست که در صدر فعالیت شما محسوب میشود. یک دیداروملاقات حضوری مساوی است با رهایی یک اسیردربند ازاسارتگاه اشرف. سازمان هم با شم ضد انسانی وضد خانواده خود بوضوح دریافته است که این ملاقات به هرقیمت نباید صورت بگیرد ولی باورکنید که کارنشد ندارد. اگرشما اراده بکنید همه موانع سرراهتان برداشته خواهد شد ودیوارها وحصارهای کاغذی سازمان ازهم شکافته خواهند شد و روزی که دورنیست که درب خروجی اشرف با دستان قوی وقدرتمند شما است که گشوده وآنگاه است که شاهد رهایی اسرای دربند اسارتگاه اشرف خواهیم بود.