روز بیستم ژوئن 2010 هیئتی به نمایندگی از شرکت کنندگان در سمینار پاریس با آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر ملاقات نمود. در ابتدای این دیدار آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر به میهمانان خوش آمد گفت و از ملاقات با خانم بتول سلطانی و خانواده محمدی و آقای محمد حسین سبحانی استقبال نمود. سپس آقای محمد حسین سبحانی ضمن تشکر از آقای دکتر ابوالحسن بنی صدر برای اینکه این فرصت را فراهم کرده اند به معرفی اعضای هیئت پرداخت و هدف از این ملاقات را مطلع کردن آقای دکتر بنی صدر از قطعنامه و نتایج سمینار پاریس، کمک ایشان در رساندن پیام و فریاد خانواده های قربانیان مجاهدین به گوش نهادهای بین المللی و حقوق بشری و شخصیتهای سیاسی اعلام کرد. هئیت یاد شده شامل خانم بتول سلطانی عضو سابق شورای رهبری سازمان مجاهدین، آقای مصطفی محمدی، محبوبه حمزه، هوریه و مرتضی محمدی و محمد حسین سبحانی مطالب خود را پیرامون شرایط اسفناک خانواده های قربانیان در مقابل کمپ اشرف و بحث استثمار جنسی در مناسبات فرقه ای رجوی را مطرح نمودند.
در ادامه این ملاقات آقای مصطفی محمدی سرگذشت دردناک قربانیان این فرقه و سایر خانواده هائی که ظرف 5 ماه اخیر برای ملاقات آمده بودند را بیان نمود. آقای مصطفی محمدی بطور مشخص از چگونگی کشاندن دخترش سمیه و پسرش محمد به درون تشکیلات این فرقه سخن گفت و در ادامه به تشریح تلاش های خود برای آزادی آنها که سرانجام موفق می شود پسرش را نجات داده و از آن قلعه بیرون بکشد، پرداخت. اما سازمان بعد از این فعالیت او بر روی سمیه متمرکز شده و با شیوه گروگانگیری و توجیه و تلقینات مستمر بر روی او مانع دیدارهای بعدی می شود. وی بطور مشخص از آقای بنی صدر استمداد طلبید و این پرسش را مطرح کرد که شما چه کمکی برای آزادی دخترم از اسارت فرقه مجاهدین می توانید انجام دهید؟ آقای محمدی همچنین خطرات جدی که جان صدها نفر از افراد درون مناسبات در پادگان اشرف تهدید می کند مطرح کرد. در ادامه خانم بتول سلطانی عضو سابق شورای رهبری سازمان مجاهدین پرده از استثمار جنسی زنان در درون مناسبات فرقه ای مسعود و مریم رجوی و شورای رهبری پرده برداشت. افشای مناسباتی که در واقع شرح آن از زبان کسی که خودش در بالاترین سطح تشکیلاتی مبتلا بوده بسیار تکان دهنده و هضم آن برای افراد خارج از مناسبات بسیار دشوار است. خانم سلطانی ضمن اشاره به اینکه دستگاه فرمانبری زیر دست مسعود متشکل از زنان معنی خاص خودش را دارد گفت که اساسا با شیوه استثمار جنسی این فرماندهی را عمق می دهد. که اسمهای خاص خودش از جمله ” حوض خاص ” شورای رهبری و ” رقص رهایی ” نام نهاده است که حجب و حیا اجازه نداد تا وی بتواند بیشتر این موضوع را برای حاضرین باز کند. خانم سلطانی در ادامه از خاطرات مدت 21 سال درون تشکیلاتی و چگونگی در اسارت گرفتن ذهن و جسم افراد و صحنه های کنترل و مانیپوله افراد صحبت نمود و همچنین اشاره به اقدامات سازمان در مورد قطع ارتباط وی با دو فرزندش بعد از فرارش از تشکیلات اشاره کرد که تشکیلات مستمرا به دنبال این موضوع بوده است که با نزدیک شدن به بچه های وی وسر پرستان سابق آنها با هر شیوه ممکن آنها را از وی دورکرده و مانع ارتباط آنها و در نهایت گرو نگهداشتن برای مجبور کردن او به سکوت و رنجاندن وی بکنند. او تعریف کرد که وی و شوهرش را توسط قاچاقچی فریب و به عراق منتقل کرده اند و با خراب کردن پل های برگشت یکی پس از دیگری با سناریو مشخصی وادار به اعلام اینکه داوطلبانه طلاق داده اند می کند بعد فرزندان آنها که یکی شیرخواره و دیگری 5 ساله بوده است از آنها جدا می کنند سازمان به دروغ به او بعنوان مادر می گوید که از او خبر دارند و نزد خانواده ایرانی است و خوشبخت است اما هرگز تا کنون به او رد و آدرسی نداده است او با بغض و اندوهی بسیار می گوید که بعد از فرار می فهمد که پسر شیرخواره اش در هلند آواره و خانه به خانه بوده و پلیس او را به یتیم خانه تحویل می دهد و بعدها توسط یک خانم هلندی به فرزندی برده می شود و دختر به یک خانواده ایرانی مقیم سوئد واگذار می گردد. این خواهر و برادر تا زمان فرار خانم سلطانی از تشکیلات از همدیگر در اروپا و پدر و مادر واقعی بی اطلاع بوده اند اما بعد از فرار وی ترتیبات ملاقات با همدیگر و دادن هدیه و همینطور ملاقات دختر که در سن قانونی رسیده است با پدرش در عراق فراهم می گردد همه این ملاقاتها که درست بعد از فرار و بعد از 18 سال صورت گرفته است به منظور قطع ارتباط این فرزندان بهر صورت ممکن با مادر صورت گرفته است. که دلیل بر گفته های خویش اسنادی هم ارائه نمودند وی ضمن اشاره به غارت دارائی و همه چیزش توسط سازمان و از همه مهمتر خیانت به اعتمادش توسط سازمان اشاره کرد و خواستارفشار آوردن به این فرقه برای پایان دادن به گروگانگیری و تفتیش عقاید در پایگاههای این فرقه در اروپا و همچنین در عراق شدند. در ادامه آقای دکتر بنی صدر در مورد ملاقات خانواده ها با فرزندانشان عنوان نمود که اگر چه مطالبی که عنوان نمودید بسیار تلخ و دردناک است، ولی اول باید دید که آیا بطور واقعی این سازمان مجاهدین است که قدرت دارد و نمی گذارد و اجازه نمی دهد که این ملاقاتها صورت گیرد یا نهادها و عوامل دیگری در کار است؟ چون مجاهدین در شرایط کنونی اساسا جایگاه مهمی برای چنین تصمیم گیری و مقاومت در مقابل خواست خانواده های قربانیان را ندارد. آقای بنی صدر بطور مشخص در پاسخ به آقای محمدی گفت شما باید هرروز و شب پیام خودت و سایر خانواده ها را به نهادهای بین المللی و کمیساریای عالی پناهندگان برسانی سپس آقای بنی صدر پرسید که سازمان مجاهدین چه توجیهی برای مخالفت با ملاقات خانواده ها با فرزندانشان را دارد و آن را چگونه مطرح می کند؟ آقای محمد حسین سبحانی در پاسخ گفتند: اساسا ملاقات خانواده های اعضای مجاهدین تا مقطع سرنگونی صدام هیچگونه سابقه ای نداشته است و بعد از سرنگونی صدام حسین و باز شدن فضای آزاد نسبی سیاسی و فشار افکار بین المللی سازمان به اجبار ملاقات هائی را بین خانواده ها در محوطه درونی در محلهائی که قرنطینه نامگذاری میشده است در نظر گرفته بوده که با تجهیزات الکترونیکی و میکروفن کنترل می شده است. حضور چشم های الکترونیکی و حفاظتی سازمان و جو موجود باعث می شد که خانواده ها نتوانند آزادانه با فرزندانشان ملاقات کنند و همیشه چند تا چشم آنها را بصورت علنی یا پنهان می پائیده است. با این حال بر اثر زنده شدن و بر انگیخته شدن عواطف در میان اعضا مجاهدین دهها تن توانسته اند خودشان را از درون مناسبات نجات دهند و مسعود رجوی در سال گذشته به این نتیجه رسید که اساسا ملاقات خانواده ها با فرزندانشان منجر به جدایی ناگهانی یا تدریجی و فرار اعضای سازمان خواهد شد، به همین دلیل ملاقات با خانواده ها را به بهانه های مختلف قطع نمود و منافذ ایجاد شده را مسدود کرد تا به بهره کشی خود همچنان ادامه دهد. دکتر بنی صدر در ادامه گفت که بایستی حامیان آنها را شناخت، چونکه اینها همواره وجه المصالحه بوده اند، من این موضوع را در زمانی که این آقا (مسعود رجوی) در پاریس بود و هنوز به عراق نرفته بود، به زبان های مختلف به وی گفته بودم. آقای محمد حسین سبحانی در این قسمت به این موضوع اشاره کرد که وی از زمانی که به علت انتقاداتش به زندان انفرادی سازمان و سپس زندان ابوغریب افتاد همیشه با این سوال مواجه بوده است که موتور محرک و انگیزه اصلی مسعود رجوی از انقلاب ایدئولوژیک در سال 64 و طلاق گرفتن مریم عضدانلو از همسرش مهدی ابریشم چی و سپس ازدواج مسعود رجوی با وی چه بوده است؟ آیا انگیزه اصلی و اولیه تمایلات جنسی وی بوده است یا برای قدرت طلبی و تثبیت هژمونی دائمی خود بر رهبری سازمان؟ من تا کنون پاسخی که برای خود داشته ام این بوده است که انگیزه مسعود رجوی قدرت طلبی بوده است هر چند که در زیر این موضوع مسئله تمایلات جنسی وی هم مطرح و حل می شده است. اما با سخنان دیروز خانم سلطانی در سمینار پاریس و پرده برداشتن وی از به عقد در آوردن کلیه زن های عضو شورای رهبری سازمان و سپس با توجیه ایدئولوژیک به آنها تجاوز کردن و راه انداختن رقص رهایی دچار تناقض های شدید در پاسخ به انگیزه های رجوی شده ام. پرسش من از شما آقا یبنی صد راین است که با توجه به اینکه مدتی با ایشان رابطه خانوادگی داشتید و مداوم چهره به چهره بوده اید و ویژگی های شخصیتی ایشان را درک کرده اید به این پدیده چگونه نگاه می کنید. آقای بنی صدر در پاسخ گفتند: این موضوع جدا از ویژگی شخصیتی افراد است. قوانین ” قدرت ” عمل می کند، و برای اینکه در این گرداب اسیر نشد باید تمرین و ممارست کرد. سرنوشت این آقا همه جدا از بقیه نیست. این سرنوشت رهبراین همه فرقه هاست در تاریخ ایران ده ها نمونه این چنینی وجود دارد، در دوره عباسیان، زمان هلاکو، دوره حسن صباح، همه این مسائل بوده است که سرانجام ” قدرت ” و “سکس ” به خدمت یکدیگر در می آیند و رسیدن به ” سکس ” آخرین مرحله از فروپاشی ” قدرت ” است. آقای دکتر بنی صدر در ادامه تاکید کرد که البته به نظر من خیانت این آقا (مسعود رجوی) به ناموس افرادی که به وی اعتماد نبوده اند، یک هزارم آن خیانت بزرگتر، یعنی تجاوز به ناموس میهن نیست. وی وقتی با صدام حسین معامله کرد در خدمت او برآمد به ناموس میهن تجاوز کرد، کسی که برای قرار گرفتن در محور قدرت چنین می کند، از تجاوز به ناموس زنان مطلقه شده هم مطمئنا واهمه ای نخواهد داشت. در ادامه آقای دکتر بنی صدر رهنمودهایی برای پیشبرد بهتر کارها ارائه کرد و آمادگی خود را برای کمک در این راستا اعلام کرد. شرکت کنندگان در این ملاقات نیز از آقا بنی صدر بخاطر کمک ها و همراهی های ایشان سپاسگذاری نمودند و آقای سبحانی قطعنامه سمینار پاریس را برای مطالعه و بررسی راه کار های کمک به خانواده ها در اختیار آقای دکتر بنی صدر قرار داد.