گردهمایی تاورنی و باز هم آویزان شدن به چهره های منفور

گرد همایی پاریس و نقش آفرینی جان بولتون (رامبوی سیاسی مجاهدین)تکرار تاکتیک های شکست خورده این فرقه در به صحنه آوردن بازنشستگان و از کار افتادگان آمریکایی نظیر(ریموند تنترمشاور امنیت ملی سابق آمریکا، ریچارد پرل مشاور سابق وزارت دفاع و پنتاگون و جان بولتون) میباشد هر چقدر به پیش میرویم و عرصه سیاسی بر این جریان تنگ تر میشود تاریخ خود بخود آنها را در مسیر واقعی منطبق بر ماهیت و خواستگاه درونی این جریان قرار میدهد که مهر بطلانی بر شعار های دهان پر کن و مقدس مابانه ای مانند استقلال، آزادی، ضد امپریالیزم خواهد زد و ناگزیرند علنا به پادویی امریکا و اسرائیل افتخار کنند. حال اگر چه سران این سازمان سر خود را زیر برف کرده اند و گوششان بدهکار خلق قهرمان و خلق در زنجیر نیست اما در چند سطر کوتاه و مجمل با همان فرهنگ و الفاظ،شعار ها و واژگان و مرز سرخ های خودشان عملکرد های امروز را محک میزنیم.
در ابتدای مبارزه و سمت گیری های سیاسی بعد از انقلاب برای تقریبا عموم جریانهایی که خود را انقلابی میدانستند چه آنهایی که در درون نظام هستند و چه آنهایی که در نقش اپوزسیون در خارج کشور نفس میکشند موضعگیری در مقابل امپریالیزم، شوروی سابق و اردوگاه سوسیالیزم، کشورهای انقلابی مانند کوبا و نیکاراگوئه و انقلاب فلسطین و سایر جریانهای انقلابی، معیار سنجش و ارزشگذاری همان جریان بشمار میرفت.
بنابراین سازمان موسوم به مجاهدین خلق ایران با کوبیدن بر طبل ضد امپریالیستی و سرود سر کوچه کمینه روشن و واضح در مقابل امریکا موضعگیری نمود و در آنموقع نیز همین موضعگیری ها شایسته و بایسته مینمود و به تعریف عامیانه این شعار ها مد بود که بدنبال آن حمایت صریح از انقلاب فلسطین و رهبر فقید آن یاسر عرفات و تکرار اسمهای ابو عمار،ابو جهاد و….. هر روز قیمت سازمان را در اذهان هواداران خود افزایش میداد و برای اینکه از قافله گروهها ی دیگر عقب نماند از گروههای چپ نیز خود را چپ تر میدانست بنابر این مرزبندیها بدین صورت برای سازمان با صرفه تر بود و منافع نان به برخ روز خوردن هم در این موضعگیری ها بود.
1-مبارزه با نظام حاکم با انگ ارتجاعی و گاهی هم ناپرهیزی میکردند از تهمت های وابستگی به امریکا دریغ نمیکردند.
2-مبارزه با امپریالیزم به سرکردگی امریکا که حتی گاهی اوقات موضوع اختلافات داخلی هم میشد که برخی مبارزه با امریکا را مرجح بر مبارزه با نظام میدانستند.
3-حمایت تمام عیار از جنبش فلسطین به رهبری یاسر عرفات در مقابل اسراییل بعنوان صهیونیزم غاصب. حال همین محورهای فوق را تحت عنوان مرز سرخ های مبارزه در نظر داشته باشید تا کمی جلوتر برویم
در آغاز جنگ ایران و عراق آماده بودند با آرم و نام سازمان بر علیه ارتش عراق بجنگند اما بدون هیچ اتفاق مهمی یکدفعه با ارتش صدام همپیمان و رو به وطن شلیک میکردند و شخص صدام حسین بنام ابوعدی در ردیف سایر ابوها قرارگرفت و با توجیه اینکه تنها رهبر عرب ضد صهیونیست است مورد علاقه سران سازمان قرار گرفت. بسرعت تبدیل به صاحب خانه شد و بعد ها مسعود خان رسما اعلام کرد اگر امریکا بخواهد صاحب خانه ما را سر نگون نماید ما نمیگذاریم و از او دفاع خواهیم کرد. امریکا وارد عراق شد، صدام را نه فقط سرنگون بلکه مثل موش از سوراخ بیرون کشیدند اما این رفیق نا خلف دم بر نیاورد و دریغ از یک جو مردانگی!
بلافاصله معیار ها عوض شدند ارزش ها نیز شکل جدید گرفتند. از عرفات و فلسطین دیگر اثری نبود، اسرائیل تبدیل به دوست شد و هر وقت ناتانیاهو برعلیه ایران موضعگیری میکرد مریم برایش پیام دست مریضاد میفرستاد.
ابو عمار و ابو جهاد و ابو عدی جای خود را به تنتر، ریچارد و جان بولتون دادند.
ارزش جدید برای شورای رهبری سازمان که سرمایه های انقلاب مریم بودند شکل جدیدی بخود گرفت،هر خواهر شورای رهبری بتواند یک افسر امریکایی و یک فرمانده لشکر امریکایی را جذب کند مشخص است از نسل مریم و جوهره ایدئولوژیکی او میباشد.
تجمع هواردارن سازمان در امریکا و شرکت ریموند تنتر و فراخواندن ریچارد پرل به روی سن (اگرچه قبول نکرد روی سن بیاید و جلوی دوربین ظاهر شود)اما از جانب مریم پیروزی بزرگ خلق قهرمان توصیف شد و قند توی دل شورای رهبری آب شد و مریم ژست حضور ریچارد پرل را میداد. حال بگذریم که همه این شخصیت های امریکایی حامی سازمان وقتی از پست خود برکنارمیشوند به حمایت از آنان میپردازند زیرا آش آنقدر شور است که مقامات در موضع نمیتموانند به آنها تکیه کنند.
حال برسیم به جان بولتون که امروزه از مدافعان صریح و پرو پا قرص اسرائیل است و در دولت بوش بدلیل ضدیت هیستریک با ایران و حمایت از اسرائیل از یک طرف و هم باند بودنش با رامسفلد وزیر دفاع وقت در دولت بوش ازطرف دیگر از افراد و شخصیت های مورد علاقه سران سازمان بود و از همان موقع به او دخیل بسته بودند و میخواستند به رهبری جان بولتون در ایران انقلاب کنند و به پیروزی برسند.
حال بدین گونه وقتی کفگیر به ته دیگ خورد ناگزیر در درون خودشان انقلاب مخملی کردند و بدون خونریزی و گذار مسالمت آمیز بر علیه شعار ها و مبانی مورد ادعای خودشان به این موفقیت دست یافتند و پیامبر جدیدی بنام ابو جان بولتون پیدا نموده اند ببینیم آخر خط چه میشود. علی مرادی

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا