انجمن نجات گیلان به مجرد بازگشت محمد باقر کشاورز به میهن و کانون پر مهر خانواده در پاسخ به درخواست خانواده های رنج دیده از ظلم و جور رجوی درقدم اول در تاریخ اردیبهشت هشتاد و نه موفق به برگزاری همایشی با حضور تنی چند از خانواده های اعضای نگون بخت پادگان کار اجباری اشرف از شهرستان آستانه اشرفیه شده است که در حاشیه این همایش عناصر بازگشتی از جمله آقایان محمدباقر کشاورز، حمید حاجی پور و اکبرمحبی دیدارهای صمیمانه ای با شماری از خانواده ها به عمل آوردند و از آخرین وضعیت فرو پاشی شده پادگان اشرف و عزیزان دربندشان روشنگریهایی داشتند که چکیده ای از آن به اطلاع سایر دوستداران انجمن نجات و مدافعان حقوق بشر رسانده می شود. دیدار خانواده اسماعیل پورحسن با اعضای بازگشتی گیلان اسماعیل پورحسن از اسرای جنگی و از به اصطلاح پیوستگان!! به سازمان مجاهدین است. وی درحمله مشترک صدام و رجوی درمنطقه مهران درخرداد سال 67 درحالی که چند ماهی به پایان مدت خدمت نظام وظیفه اش باقی نمانده بود به دست مجاهدین اسیر و به اردوگاه جنگی رجوی منتقل شد. درعملیات موسوم به فروغ جاویدان شرکت داده شد با این وعده دروغین که پیروز خواهیم شد و تو نیز به خانه ات بازخواهی گشت و در صورت بازگشت و عقب نشینی به عقب و خاک صدامیان تو را برای ادامه زندگی با مهیا کردن و تامین امورات زندگی ازجمله اقامت در یکی از کشورهای اروپایی به خارجه خواهیم فرستاد و این قول بی پایه ای بود که به تمام اسرای جنگی شرکت کننده در آخرین تشبثات رجوی برای دستیابی به قدرت به هرقیمت داده شده بود.
در پایان شکست سخت رجوی درعملیات موسوم به فروغ جاویدان (بخوانید دروغ جاویدان) نه تنها اقامت درخارجه نصیب اسرای جنگی گرفتارشده دراسارتگاه اشرف نشد بلکه وقیحانه ازجانب سران خائن سازمان جواب گرفتند که شماها ناگزیر به اقامت دائمی دراسارتگاه اشرف هستید چونکه تن شما به تن سازمان خورده و درصورت بازگشت به ایران و حتی خارجه مورد سوء قصد تروریستی پاسداران ایران قرارخواهید گرفت!! وبدین سان بخش اعظم اسرای جنگی از جمله اسماعیل پورحسن که مطلقا هیچگونه آشنایی با سازمان و اهداف قدرت طلبانه رجوی نداشت با هیچ پیش زمینه و ادراک سیاسی در دستگاه مغزشویی تشکیلات فریبنده رجوی برای سالیان به اسارت کشیده شد. سالیان که خانواده اش از قید حیات عزیزشان بی خبر و چشم انتظاربودند تا اینکه ازاسارتش دراسارتگاه اشرف خبردار شدند و مادامی که صدام در مسند قدرت بود و از مجاهدین بعنوان ستون پنجم بهره برداری می کرد فرصت دیدار و حتی ارتباط مکاتبه ای و مکالمه ای در کار نبود.
تا اینکه روزگار چرخید وچرخید و صدام سرنگون و مجاهدین هم یک جورهایی به اسارت قوای اشغالگر امریکایی در آمدند که بگذریم… در گذر ایام سران سازمان خواستند درغیبت صدام به نوکری و مزدوری ارباب جدید و بقول خودشان صاحبخانه جدیدشان مشغول باشند تا به نیت شوم خود دست یابند و زیادی از معرکه سیاست پیشگی وقدرت طلبی مشمئزکننده عقب نیفتند.!!
دراین وانفسا بود که خانواده بزرگوار پورحسن خصوصا آقای مرتضی پورحسن از برادران وی ازهیچ کوششی به منظور ارتباط با عضو اسیرشان و رهایی ازچنگال رجوی و بازگشت وی به وطن و خانواده فروگذار نکردند.
صرف نظر از اطلاع رسانی مکرر در سایت نجات و استمداد از صلیب سرخ و دیگر مجامع مدافع حقوق بشر، چند بارهم با تحمل مشقات فراوان خود را به مقابل اسارتگاه اشرف رساندند تا در رهایی عزیز در بندشان از اسارتگاه رجوی کمک کارباشند و از قضا در اولین دیدار درسال 83 شاهد بودند که اسماعیل مستعد خروج از سازمان بوده و درخواست کمک کرده است که خانواده اش بتوانند وی را نجات بدهند ولیکن پس ازبازگشت از ملاقات به مقر خودش تحت شدیدترین برخورد سران سازمان قرار گرفت طوری که برخلاف میل باطنی اش ناگزیر به اقامت اجباری در اسارتگاه اشرف شده است. آقای مرتضی پورحسن از اعضای مرتبط با انجمن نجات گیلان در ادامه فعالیتهایش با مشارکت فعال در تمامی جلسات و همایش های انجمن با عناصر بازگشتی دیدار و گفتگو داشته است تا بتواند با گرفتن تجارب آنان توشه ای برای رهایی برادرش ازاسارتگاه اشرف داشته باشد.
این خانواده با انگیزه صدچندان درصدد آنست که به هر قیمت خواهد توانست عضو اسیرخود را رها و به دنیای آزاد رهنمون کند و ما نیز آرزومندیم زحماتش ثمر داده و به آرزوی دیرینه اش برسد.