میزگرد نقد مناسبات حاکم بر قرارگاه اشرف – قسمت چهل

قادر رحمانی: از وقتی که مریم رفت فرانسه تا بعد از جنگ امریکا و عراق و سقوط رژیم صدام همه حرفهایی که زد تکراری بود او حرف قابل طرحی نداشت تا اینکه راه حل سوم را پیش کشید که مثل برخی رفتارهایش در اروپا نوعی ژست دموکراتیک بود تا به راه حل مسالمت آمیز و دموکراتیک پایبند باشد. اصولا رهبران مجاهدین راه حل های نظامی و تروریستی را در همه زمان ها به راه حل های دیگر ترجیح دادند. در رابطه با رفتارهای متناقض مریم در اروپا و شیوه استفاده از افراد به شکلی فریبکارانه جهت هماهنگ شدن با آداب و رسوم و فرهنگ اروپایی فاکت زیادی می توان ارائه داد برای مثال دو تا از این دخترهای اهل اوور که ترانه منصور را با لهجه خواندند و در سیمای آزادی یکی از آنها را از سر به پایین نشان می داد آن هم نمایی از دور بود یا همین رقص زنها در جشن آزادی مریم و مراسمی که بر پا کرده بودند اینها صحنه هایی است که باید سران مجاهدین را مورد سوال قرار داد. در این رابطه اگر یادتان باشد نشستی گذاشتند و مسئول نشست سعی داشت ما را توجیه کند که این رقص ها به خاطر خواهر مریم بوده و مربوط به مجاهدین نیست و مربوط به اعضای مجاهدین نبود. ناصر سید بابایی: مسئول نشست قصد داشت به نوعی موضوع را به اصطلاح ماستمالی کند.
قادر رحمانی: بله، او سعی داشت به نوعی رفتارهای متناقض مجاهدین را ماستمالی کند تناقضات در این سطح بیشتر به چشم میخورد خیلی از خانم هایی که قبلا از اشرف رفتند از سازمان جدا شدند ولی به جشن ها و میتینگ های مجاهدین می آمدند در تظاهرات شرکت می کردند در حالی که روسری هم سرشان نبود اما من با دیدن آنها دچار تناقض نمی شدم ولی کسی که از اصول ایدئولوژیک با غلظت تمام حرف میزند و شعار رهایی زن از مناسبات بورژوازی و سرمایه داری را می دهد و اینکه چقدر زنها تحت استثمار در تاریخ بودند و از وفاداری ایدئولوژیک و انقلاب مریم حرف میزند نبایستی ذره ای در رفتار به اصول خود دهن کجی کند. این تناقض را من نمی توانم بپذیرم.
ببینید مثالی می زنم که خیلی عبرت انگیز است و تکاندهنده، جهت نشست ما را به سالن اجتماعات بردند برای اولین بار پشت سالن رفتیم تا آن موقع پشت سالن اجتماعات را ندیده بودیم چون محل تردد مسعود و مریم بود اما آن روز برای کار جمعی به پشت سالن رفتیم یکی از مسئولین یعنی افشین فرجی را دیدم به من گفت: ببین قادر اینجا دو تا سرویس بهداشتی است که کنار همدیگر هستند و برادر (مسعود) و خواهر (مریم) آن قدر رعایت می کنند که حتی دستشویی هایشان نیز جداست، چند روز بعد فیلم زیارت کربلا را نشانمان دادند مسعود و مریم با لباس نظامی در مرقد مطهر بودند اما چیزی که خیلی جالب توجه برای ما بود اینکه مریم حامله به نظر می رسید خیلی دوست دارم فیلم آن تصاویر را داشتم و برای شما در تایید حرفم نشان می دادم. وقتی مریم را با چنین وضعیتی دیدیم بی اختبار بچه های یگان ما به همدیگر نگاه می کردند با یکی از بچه ها در این باره صحبت کردم او با ترس به من گفت: در این مورد حرف نزنم خیلی ترسیده بود.
آرش رضایی: یعنی بین بچه ها مطرح شد که ایشان حامله است؟
قادر رحمانی: نه به شکل عمومی مطرح نشد بلکه محفلی مطرح شد بعد از این قضیه سیزده یا چهارده ما مریم را ندیدیم.
آرش رضایی: چه سالی بود؟
قادر رحمانی: برای اولین بار چه سالی باقرزاده رفتیم؟
سعید باقری دربندی: سال هفتاد و یک
قادر رحمانی: بله سال هفتاد و یک بود. به قول خانم قرصی یک سری مسائل بود که طرحش در آن شرایط واقعا جرات می خواست زیرا ممکن بود در جا فرد را بکشند یا آن قدر تحت فشار می گذاشتند که فرد روانی یا دیوانه شود. دختر میلیشیایی بود که وقتی به اشرف آمد بعد از مدتی دیوانه شد. طرم سوال و یا انتقاد جدی باعث می شد تا عواقب بدی در انتظارمان باشد برای مثال چند نفر از چاپلوسان سازمان در نشست انتقاد کننده یا کسی را که به واقعیتی اشاره می کرد سوژِه می کردند به راحتی آب خوردن تهمت می زدند و می گفتند این نفوذی وزارت اطلاعات است یا اگر با دوستت و همرزمت حرفی می زدی انگ
می خوردی که در اینجا شعبه سپاه پاسداران تشکیل داده است!! بابا دو کلمه حال دوستم را پرسیدم و یک احوالپرسی ساده بود. حال در این وضعیت اگر به مسائلی اشاره می کردی که حقیقتی را گفته باشی یا انتقادی کرده باشی که اوضاع خیلی برای تو سخت می شد در نتیجه به خودت می گفتی تو این نقطه بهتر است که کوتاه بیایم.
ادامه دارد…
مکان گفتگو: دفتر انجمن نجات آذربایجانغربی
تنظیم از آرش رضایی

منبع

یک دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا