محمد رضا مبین
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات سیاه محمدرضا مبین – قسمت بیست و دوم
من بیگانه ترین عضو در سازمان بودم… نوروز 1377 بود، من تازه پس از گذراندن 6 ماه زندان انفرادی در اشرف به جرم نداشته، در سالن اجتماعات باقرزاده حاضر بودم. مسعود رجوی و همسر سومش مریم، از درب کناری سن، وارد شدند.اما من ابدا خودم…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت بیست و یکم
من، پس از 6 ماه انفرادی، باید به دروغ می گفتم: از ماموریت! برگشتم… چهارشنبه سوری پایان سال 1376 را در زندان انفرادی سازمان بودم. عصرچهارشنبه سوری هر یک ثانیه اش، یک سال می گذشت. خیلی سخت بود که بدون حکم در یک زندان باشی!…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت بیستم
من، پس از 6 ماه انفرادی، در آستانه آزادی از زندان قرار گرفته بودم… رفت و آمدها به سلول ها زیاد شده بود. گوئی به بازجوهای رباتیک رجوی، دیکته شده بود که باید همه را به سمت تعیین تکلیف ببرید. سرانجام این زندانی های انفرادی…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت نوزدهم
تداوم شکنجه سفید برای جایگزینی سیستم فکری جدید… سئوال اصلی این است که آیا شقی ترین فرد در دستگاه رجوی که شکنجه گر و حتی قاتل است، تا چه اندازه مقصر است؟ در سیستم فرقه ای، آیا بیشتر تقصیرها به عهده فرد است یا سیستم؟…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت هیجدهم
در آن شبیخون ممتد متجاوز خونریز، شبهائی که خورشید، چشمانش خون می شد!!! بازجوئی های شبانه شروع شد، دیگر وقت و بی وقت، نصفه های شب درب سلول باز شده و به اتاق بازجوئی برده می شدم. هر شب که بازجوئی برده می شدم، همه…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت هفدهم
آیا من در زندان مخفی مجاهدین بودم؟ ابوالحسن مجتهدزاده با اسم مستعار نبی، از فرماندهان دسته های مجاهدین در پذیرش و اهل شهرستان مراغه بود، نبی در خانواده ای بزرگ شده بود که نامادری و برادر ناتنی هم داشت و به لحاظ عاطفی ضربه خورده…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت شانزدهم
قورمه سبزی با چاشنی اشک چشم در زندان … در زندان های مجاهدین، همیشه غذا کم بود، ملی هم نداشت (ملی، اصطلاحی از زندان در ایران بود که کسانی که محکومیت آنها، تمام شده و هنوز در زندان مانده بودند، را می گفتند که ملی…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات سیاه محمد رضا مبین – قسمت پانزده
سلول انفرادی به عنوان شکنجه ثبت شده است! سلول انفرادی شکنجه است! برای اینکه اولین کاری که انجام میدهد این است که شما را از کنترلی که به روی زندگی خودتان دارید منع و محروم میکند و تمام کنترل بر روی زندگی خودتان را از…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت چهاردهم
رویاهای من در زندان انفرادی … باز به آن اتاق تنهائی ها و غریبی ها برگردانده شدم. از گوشه پنجره منفذی کوچک بود به سمت ضلع شرق و دشت های اطراف آن. بزرگترین تفریح من در آن 6 ماه زندان انفرادی در اشرف، ایستادن درپشت…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت سیزدهم
بازجوئی های شبانه در زندان شروع شد … در زندان مجاهدین هواخوری مطلقا وجود نداشت، مطلقا! یعنی دو دقیقه در روز هم اجازه نداشتی در زیر نور خورشید بایستی! یکماه بود در تنهائی غریبانه و مظلومانه خودم در زندان مجاهدین، با بی گناهی خودم می…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت دوازدهم
درون زندان مجاهدین در اشرف … حدود یک ماه از ورودم به زندان انفرادی در اشرف گذشته بود، در بازجوئی شب اول تفهیم اتهام شده بودم که: قاری قران هستم و رژیم مرا برای کسب اطلاعات! و ترور مسعود رجوی! و کارهای خرابکارانه به عراق…
- اعضاء جداشده از فرقه رجوی
خاطرات سیاه، محمدرضا مبین – قسمت یازدهم
زندان مجاهدین، مرا بیدار کرد … صبح روز بعد، اولین روزم را در زندان مجاهدین، آغاز کردم. هنوز از شوک بازجوئی دیشب در نیامده بودم. به سمت در رفته و تلاش کردم در را بازکنم که یادم افتاد دیشب درب را قفل کردند و رفتند.…