اعضاء جداشده از فرقه رجوی

  • محمدرضا گلی

    خاطره تلخ از دوران بیماریم در تشکیلات رجوی

    چند سالی بود که در تشکیلات مجاهدین خلق بودم. کار شبانه روزی و اغلب سنگین، وظیفه اکثر نیروها بود و روز و شب مان به این شکل سپری می شد. البته نشستهای مختلف و عملیات جاری و .. هم که جای خودش را داشت. به…

  • فواد بصری

    زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت هفدهم

    در قسمت قبل اشاره کردم که بعد از نشست طعمه کینه افراد نسبت به شورای به اصطلاح رهبری بیشتر شد. برگزاری نشست ها کمتر شد و نشست های سیاسی برگزار می گردید. از طرفی نگهبانی ها را بیشتر کردند. در آن زمان ائتلاف آمریکا عراق…

  • جابری و سلیمانی

    قدردانی عضو انجمن نجات آلبانی از مساعدت های مقامات آلبانی

    با درود به دوستان عزیزم که هر روز گوشه ای از جنایات رجوی وطن فروش را افشا میکنند. جنایت‌های رجوی برای همه جهان آشکار شده است و دیگر نمی‌تواند اعضای خود را فریب دهد. تمامی اعضا به این حقیقت پی برده‌اند که در طول این…

  • باز هم سی خرداد رسید

    در سازمان مجاهدین خلق این روز را روز زندانیان سیاسی و ارتش آزادی بخش و روز شهدا نام گذاری کردند ولی از آنجایی که نزدیک به ۳۰سال در سازمان بودم خوب میفهمم که سازمان این روز را فقط به خاطر این که کارهای فریب کارانه…

  • خانواده ها درب اشرف

    ما در بردگی مطلق بودیم

    با سلام به تمامی خانواده‌های عزیز، یادم هست که برای اولین بار، زمانی که خانواده‌ها برای دیدار فرزندانشان، یا پدر و مادرشان پشت درب کمپ اشرف آمدند، چه لحظه‌های خاصی بود. با تشکر فراوان از آقای ابراهیم خدابنده که انجمن نجات را راه‌اندازی کرد تا…

  • علی هاجری

    سازمان رجوی همیشه برای کشورهای میزبان مشکل آفرین بوده است

    در تاریخ 30 خرداد 1402پلیس آلبانی برای بازرسی به مقر مجاهدین خلق مراجعه کرد، اما با  پاسخ منفی از سوی سران فرقه روبرو شد. البته این پاسخ منفی برای کسانی که با ماهیت مجاهدین خلق آشنایی داشتند، چیز تازه و عجیبی نبود. چون تاریخ نشان…

  • مهدی سلیمانی

    14 سال اسارت در سلولی به نام اشرف

    من مهدی سلیمانی هستم و نزدیک به ده سال است که در تیرانا زندگی می‌کنم. از مهربانی و دلسوزی مردم شریف آلبانی بسیار خوشحال هستم. در این جشن می‌خواهم سرنوشت خودم را برایتان بازگو کنم. من چهارده سال در سازمان مجاهدین خلق بودم و با…

  • فواد بصری

    زندگی من در سازمان مجاهدین خلق – قسمت شانزدهم

    در قسمت قبل از بد شانسی خودم گفتم که من را سوژه کردند و گفت فؤاد بلند شو، فرزانه گفت پرونده تو آنقدر سیاه است که نمی شود پرونده ات را باز کرد! فکر کردی از کارهای تو در مقر ناآگاهیم؟ با چه کسانی در…

  • بیجار رحیمی

    گذری بر ۲۱ عید قربان بدون دیدار خانواده

    قبل از این که گرفتار فرقه رجوی بشوم، در هر عید سعید قربان لباس نو می پوشیدیم و برای نماز عید می رفتیم. بعد که باز می گشتیم گوسفندی که از قبل فرا رسیدن عید خریداری شده بود، توسط پدر قربانی می‌‌شد. مادر قسمتی از…

  • عاطفه سبدانی

    عاطفه سبدانی: مادر خوانده ام سیندرلا را در من دیده بود

    مادر خوانده‌ من هر کاری کرد تا ثابت کند من اشتباه می کنم. سالها بعد یک روانشناس به من گفت که او حسود بوده. اما من چه می دانم. اگر فقط کمی بیشتر خدمات می‌دادم. کمی مهربان تر، توانمندتر ؟ اگر نمراتم را به حداکثر…

  • ناصر سیدبابایی

    درک نعمت زندگی پس از خروج از تشکیلات فرقه رجوی

    چند روز پیش ناصر سیدبابایی در دفتر انجمن نجات آذربایجان غربی حضور یافت و با مسئول این دفتر به گفتگو نشست. در این گفتگو ناصر سیدبابایی توضیح داد که چگونه گرفتار مجاهدین خلق شد. او همچنین  تجربیات سختش در مدت کوتاه حضور در این فرقه…

  • علی هاجری

    اشرف؛ زندانی که 30 سال در آن محبوس بودم

    در سال 1365 بعد از تهاجم عراق من و تعدادی اسیر شدیم و به اردوگاه منتقل شدیم. شرایط سخت و طاقت فرسا بود. ولی بعد از مدتی کم کم به شرایط عادت کردم. بعد از مدتی عراقیها برای هر دو آسایشگاه یک تلویزیون دادند. خوشی…

دکمه بازگشت به بالا