دوم اوت سال 1989 که مطابق با یازدهم مرداد 1369 میشد صدام طی یک حمله شبانه، ظرف یک شب، کویت را اشغال کرد. البته هرکسی میدانست که این کار احمقانه صدام چه عواقبی برای او در بر داشت و در این میان او تنها نبود که در این آتش می سوخت. مردم عراق، کشورهای منطقه، مردم کویت و در این میان ما نیز که در عراق بودیم.
سازمان مجاهدین که از نظر من در ریاکاری و فریب سرآمد روزگار است در موقعیتی قرار گرفته بود که نمی دانستند به لحاظ سیاسی چه موضعی بگیرند. یعنی همیشه با حمایت علنی از صدام البته در کنار آن شعار وطن پرستی و ایران دوستی سعی می کردند چهره واقعی خود که وطن فروشی و مزدوری برای صدام در ازای ماندنشان در عراق بود را بپوشانند. ولی این بار دیکتاتور عراق کاری کرده بود که حتی مزدوران حلقه به گوشش یعنی رجوی و رهبران سازمان مجاهدین نیز حاضر نبودند از آن حمایت کنند. بقول رجوی صدام «جزام» شده بود.
رادیوی مجاهدین از عراق پخش میشد و روزی چهار الی پنج ساعت برنامه از شبکه اصلی رادیو عراق برنامه پخش می کرد تلویزیون آنها نیز از تلویزیون اصلی عراق روزی یک ساعت برنامه پخش می کرد. اگر می خواستند در این رادیو و تلویزیونی که از پول صدام حسین تهیه و پخش میشد حرفی غیر از خواسته های او بزنند که علاوه بر تعطیلی رادیو و تلویزیون، اصلا خودشان را هم از عراق بیرون می کرد. از طرفی دیگر جایی هم برای ریاکاری و فریب نبود، به همین خاطر مجاهدین رادیو و تلویزیون و حتی نشریه خود را از مردادماه 69 تعطیل کردند. و هیچگونه موضعگیری سیاسی حتی در اطلاعیه های خود که در واشنگتن و پاریس منتشر می شد هم نکردند. البته رجوی نام این سکوت مرگبار را «هوشیاری سیاسی» نهاد ولی کیست که نداند در پس این سکوت چه دو رویی و خیانتی خوابیده است. خیانت به کشور و مملکت و «خلق قهرمان».
سرانجام دوران التیماتوم آمریکا به صدام به پایان رسید و روز شانزدهم ژانویه حمله به عراق برای بازپسگیری کویت شروع شد. مجاهدین از یک ماه قبل از آن به منطقه «کفری» که در منطقه کردستان عراق است رفته و در میان کوهها و تپه های آن منطقه در سنگرهای زیرزمینی مخفی شده بودند تا از حملات هوایی در امان باشند.
جنگ تقریبا دوماه به طول انجامید و پس از راندن صدام از کویت به پایان رسید. جنوب عراق تقریبا در اشغال آمریکایی ها بود، شمال آن نیز بدست نیروهای کرد افتاد، در مرکز عراق نیز شورش و شلوغی راه افتاد بدلیل اینکه ارتش صدام کاملا ضعیف بود امکان مقابله با شورشهای مردمی را نداشت. در انتخاب بین سرکوب شورشهای کردها و شیعیان در جنوب، صدام جنوب را انتخاب کرد و نیروهای گارد جمهوری که زبده ترین نیروهای صدام بودند را به جنوب فرستاد. البته این موضوع بحث ما نیست ولی لازم به یادآوری است که در آن جریان صدام با بی رحمی و شقاوت تمام، مردم را به خاک و خون کشید و هزاران نفر را قتل عام کرد. بطوریکه تا سالها بعد از سقوط او نیز همچنان گورهای دسته جمعی در هورها و زمینهای جنوب کشف می شود.
در این میان شمال عراق از گزند نیروهای صدام در امان بود. اما این رجوی بود که تصمیم گرفت به ارباب خود خوش خدمتی کند. و با گسیل داشتن تانکهای تی 55 و تی 72 و نفربرهای بی ام پی و ام تی ال بی که از طرف صدام تحویل گرفته بود به شهرهای شمال عراق از جمله خانقین، موصل، کلار، جلولا و غیره حمله کند و نیروهای کرد را قلع و قمع کند. کشتاری که مجاهدین از نیروهای کرد در شمال کردند چیزی کمتر از کشتار صدام در جنوب کشور نبود. از آنجایی که رجوی از قبل نیز کینه ای نسبت به کردها بخصوص به شخص طالبانی داشت سعی می کرد انتقام جویی کند. من آن موقع در لشکر 26 مجاهدین بودم. یکی از یگانهای ما که قصد حمله به کلار را داشت با سه تانک و یک بی ام پی به شهر حمله کردند و دیگر هرگز برنگشتند. فرمانده یگان سهراب حمیدی بود و به همراه هفده نفر دیگر بوسیله کردها کشته شدند و بعد اجساد آنها کشف شد.
به هرحال با مداخله سازمان ملل و ایجاد مناطق ممنوعه در شمال و جنوب عراق دست عراقیها و مجاهدین در حمله به آنها کوتاه شد. رجوی پس از سه ماه از پایان جنگ در نشست عمومی ظاهر شد. او می گفت «ما صاحبخانه را از سقوط نجات دادیم» صاحبخانه منظور صدام است. می گفت عزت ابراهیم (معاون اول صدام) گفته است (یعنی به رجوی گفته است) وقتی که ما حتی یک نیرو نداشتیم که شمال را برای ما حفظ کند، وقتی من مجاهدین را با تانک دیدم که در حال حرکت به شمال هستند اشک در چشمانم حلقه زد.
همینطور رجوی از طالبانی نیز که از خود مقاومت نشان داده و جلوی آنها ایستاده بودند و تنی چند از آنها را کشته بودند کینه حیوانی به دل گرفته بود بطوری که در نشست عمومی و جلوی همه گفت حکم مرگ طالبانی صادر شده است و هر مجاهدی که بتواند باید او را به قتل برساند. این جمله را شاید تمام کسانی که سال 70 در نشست رجوی بودند به یاد دارند.
به هرحال جنگ به پایان رسید و صدام نیز رفته رفته قدرت خود را بازیافت و از آن به بعد رجوی برای صدام نورچشمی شده بود. میلیونها دلار کمک نقدی صدام که فیلمهای آن پس از سقوط صدام فاش شد، گواه این است که چگونه رجوی با ارائه اخبار و گزارشات داخل ایران به دشمن در حال جنگ، میلیونها دلار پول دریافت می کرد و به نیروهای داخل مناسبات خود به دروغ می گفت که ما این پول را از هواداران داخل کشور دریافت می کنیم.