بعد از فرقه
بسیاری فرقهها به بچهها میآموزند که دروغ گفتن یا گول زدن غیر عضوها کار صحیحی است که باید انجام داد.این نظریه که بیرونیها موجودات پستتری هستند، توجیه فرقه برایاین گونه عملکردهاست. بچهها در فرقهها همچنین نوعی فکر گروهی و زبان خاصی را یاد میگیرند که باید بعد از ترک گروه، اگر بخواهند با افراد دیگر صحبت کنند، آن را از یاد ببرند.
همان طور که مشاهده کردیم، رهبران فرقه یک سیستم جاسوسی تولید میکنند؛ به طوری که رهبر میتواند ادعا کند همه چیز را بطور قطع در خصوص هر کسی میداند، فکر همه را میخواند و چیزهایی را میبیند که دیگران نمیبینند، در حالیکه در حقیقت اطلاعات مربوطه توسط اعضایی ارائه میشود که خبرچینی کرده، گزارش میدهند، و جاسوسی دیگران را میکنند. بچههایی که چنین آموزشهایی را در فرقهها دیدهاند، وقتی در مدرسه در جهان خارج اقدام به دادن چنین گزارشهایی میکنند، «موش فضول» و «خبرچین» لقب میگیرند.
نوجوانانی که در فرقههای بخصوصی رشد کردهاند، بویژه آنهایی که در محیط بشدت کنترل شدهای بودهاند، مایلند خارج از نرمال عمل کنند. آنها به دنبال رابطه جنسی، مواد مخدر، الکل، ماشینهای پر سرعت، زندگی پر سرعت، شورش و قانون شکنی میروند. آنها اغلب در برابر تهدید بیماریهای مقاربتی، ایدز و حامله شدن قرار میگیرند و بیشتر توسط شیادان و جوانان بزهکار شکار میگردند.
برخی نوجوانان چون پیوسته دیدهاند که به والدینشان بی احترامیمیشود، آنها نیز همان رفتار را فرا گرفته، به ابراز آن نسبت به والدین خود؛ حتی زمانی که خانواده دیگر در فرقه نیست، ادامه میدهند.این نوجوانان رفتار تهاجمی با دیگران را از رهبر فرقه بخوبی آموختهاند.