گفتگوی صمیمی آقایان مهدی خوشحال و میلاد آریایی با آقای کریم غلامی از معلولین عملیات مرزی مجاهدین میلاد آریایی:
من یک نکته ای را خیلی ضروری می دانم بینندگان ما بدونند آشنائی و سابقه آشنائی من با آقای غلامی بر می گرده به حدود 15 سال قبل داستانی که ایشون به هر صورت خیلی ظریف ازش رد شدند آقای غلامی در واقع کسی بودش که یک چهره عصیانگر در سازمان داشت ایشون علاوه بر چهره عصیانگری بخصوص بعد از اینکه متوجه شد که وارد چه جریانی شده و همانطوری که خودشان اشاره کردند انگیزه های ایدئولوژیک قطعا باعثش نبوده بغایت مقاوم بود و نیروی مقاومت و نیروی عصیانگری باعث شده بعد از ربع قرن آقای غلامی اینجا توی خاک اروپا باشد ببینید من توجه بینندگان مان را به این نکته جلب می کنم که فرض کن یک جوانی که 16 سالش هست با دنیائی آرزو و خاطره وارد یک جریان سیاسی می شود که معتقد به کارهای نظامی هست ایشون ناخواسته همانطور که خودشان گفتند در آتشباری که خود نیروهای عراقی کردند در مرز ایران مجروح شدند نیروهای عراقی که آتشباری کردند باعث شد و یکی از دلایلی بود که آقای غلامی مجروح بشود چرا چون بدون حفاظت و بدون پشتیبانی نیروئی بود که می خواست خاکریزها را کنار بزند بعد از آن جریانی مثل مجاهدین که مدعی حقوق بشر بقول معروف دمکراسی خواهی با ایشون اینطوری برخورد کرده و ایشون را به زور به عضویت در آورده و ایشون من بارها یادم میاد که در نشستها اصلا چهره عصیانگر عدم پذیرش این ایدئولوژی و اینکه این مناسبات را قبول ندارد چهره شاخصی بودند و با توجه به اوضاع و احوالی که برایشان پیش اومده بود خیلی منطقی بود که ایشون براحتی از این جریان کناره گیری کنند و بتوانند زندگی عادی شان را ادامه بدهند ولی از سال 67 تا سال 2009 که می شود حدودا 20 سال شما بهر صورت شما را در این جریان نگه داشتند علی رغم آن عنصر عصیانگری و مطمئنا با تهدیدهائی که توی صحبتهایشان گقتند من دوست دارم آقای غلامی اگر خودتان مایل بودید سر این تهدیدات صحبت کنیم سر اینکه به هر صورت نیروئی که می خواهد به هر صورت کناره گیری کند این برای من خیلی واضح بود که شما می خواهید کناره گیری کنید و نمی پذیرید در آن شرایط دارم می گویم در زمانیکه من هم در مناسبات این سازمان بودم ولی چه جوری شروع شد که این پروسه نزدیک 22 سال طول کشیده. کریم غلامی:
واقعیتش اینه که عامل اصلی اینکه من نتوانستم طی این پروسه ها خارج بشوم چون واقعا می خواستم بیام بیرون چون هیچ تمایلی به ماندن آنجا نداشتم نه فرهنگ من ونه ایدئولوژی من و نه نظرات من با آنها می خوند ویا واقعا با آنها یکی بود ولی موضوع اصلی گیر کردن من آنجا وضعیت جسمی من بود. چون دو راه درواقع سه راه برای اعضای مجاهدین آنجا کسانی الان تو اشرف الان اسیر هستند وجود نداره البته تا قبل از سال 2003 را مطرح می کنند یا ماندن در اشرف و مجاهدین و پذیرفتن همان شرایطی که آنها به او می گویند با هرچه بدبختی و سختی و مشکلاتی که وجود داره. راه حل دوم: می برند لب مرز ایران تحویل وقتی لب مرز ایران قرار می گیری تحویل کی میشی تحویل دولت ایران و مشکلاتی که وجود داره. راه حل سوم: دولت عراق، دولت عراق یعنی چی یعنی بعنوان یک فردی که بطور غیرقانونی وارد کشور شدی ما اصلا غیر قانونی وارد این کشور نشدیم ما با هواپیما و بطور رسمی وارد عراق شدیم ولی وقتی می خواهی از مجاهدین جدا شوی آنها به تو مارک ورود غیرقانونی به عراق می زنند خود ورود غیرقانونی به کشور عراق در زمان صدام جرم بسیار بزرگی بود که یک نفر می افتاد در زندان چند سال خصوصا زندانهای عراق و بعدش می افتاد تو کمپهای مثل رمادی که واقعا شرایط سخت بود و منم اگر نفر سالمی بودم واقعا می پذیرفتم و می رفتم ولی واقعا با این شرایط مطلقا نمی توانستم اینکار را انجام بدهم برای همین مجبور بودم به یک نوعی شرایطی را که برای من می گذاشتند را بپذیرم. مهدی خوشحال:
در همین رابطه پشت سئوال میلاد می خواستم وضعیت فیزیکی شما را یا اینکه مجروحینی که در سازمان هستند خوب بهرحال جنگ بود یک تعدادی مجروح می شدند در مرز داخل ایران یا تو داخل قرارگاه ممکن مجروح بشوند آیا شما الان با توجه اینکه شما خودتان مجروح بودید یک مقدار من می خواهم وضعیت مجروحین یا آنهائیکه مشکلات حاد فیزیکی دارند یا مثلا سرطان دارند یا روی صندلی نشسته اند چه جوری هست در سازمان خوب الان شما نگاه کنید الان شما تو این کشور دارید زندگی می کنید می بینید اینها چقدر در رابطه با مجروحین توجه ویژه و خاصی وانسانی دارند چقدر امتیاز قائلند آیا مثلا سازمان همین نوع توجه علی رغم اینکه خوب خودش همه جهان غرب و شرق همه را زیر سئوال می بره از همه دمکرات تر و بخاطر عدالت وآزادی هست که میگه من می جنگم خوب اینها که فرض مثال راست سازمان هستند اینها اینقدر به افراد مجروح و به افرادی که به طرز توجه ویژه وانسانی دارند و امتیاز قائل اند آیا سازمان هم همین نگاه و برخورد را داشته با شما و سایر مجروحین. کریم غلامی:
البته گفتید رسیدگی اینجا من البته کمپی که دیگه منتقل شدم به این کمپ جدید و خانه ای که اینجا در اختیارم گذاشتند با امکانات رفاهی که برایم تهیه کردند خود رئیس کمپ ماشینش را آورد مرا با ماشین خودش یعنی خودش آورد رانندگی کرد آورد رساند اینجا منو تحویل سیستم اینجا داد که چک بکنه وسائلم را ببینه امکاناتم و چیزهائیکه در اختیارم گذاشته میشه مناسب هست نیست یعنی اینها اینقدر برایشان مهمه حتی من که یک پناهنده هستم توی این کشور اینقدر برایشان مهمه توی مجاهدین راستش وضعیت پزشکی اسف باره در کلیت ولی خوب برای افراد مختلف متفاوت بود خود دوستان من هم که در اشرف هستند اگه ببینند حتما بخاطر می آورند من همینکه بلحاظ اینکه یک مقدار با سازمان مشکل داشتم زیاد تو دستگاه آنها نمی رفتم و مثل آنها عملکرد نداشتم محدودیتهای بسیار ویژه تری برای من قائل بودند بطور مثال من پنج سال پیش پایم شکست زمین خوردم و پایم از ناحیه لگن شکست بعد بردند عراق تو بیمارستانهای بغداد عمل کردند عفونت کرد تا به مدت نه ماه حتی چک نمی کردند هی من می گفتم درد دارم شدید درد دارم بعد آنقدر این عفونت شدید شد که این قسمت پایم عفونت زد از پایم بیرون که دیگه مجبور شدند بهش رسیدگی کنند من تمام مدت توی اتاق رو تخت افتاده بودم درد می کشیدم بعد هیچوقت امکان اینکه یک دکتر متخصصی بیاید و مرا چک بکند و اینکه این موضوع را ببینه چیه و درد آمده بود این دکتر وحید واقعا به نظر من خیلی آدم مجرمی هست بارها پیشش رفته بودم می گفت چیزمهمی نیست این درد طبیعی هست در حالیکه پایم شدیدا عفونت داشت درد داشتم و هنوز هم درد شدید دارم موقع نشستن گاها به مدت طولانی حتی موقع خوابم مشکل دارم البته اینجا قراره عمل بشوم اینها با آتل اینها را به هم بند بزنند به اصطلاح خراب شده این وضعیت لگنم و استخوان شکستگی همین موضوع را آنجا داشتم ولی باز بعدها باز بهش رسیدگی نمی کردند حالا من چه موضوعی را می خواستم اشاره کنم ویلچر من یک ویلچر کهنه ای بود با خیلی قدیمی مال 23 سال پیش 24 سال پیش بود بعد مستمرا می شکست من تقریبا هفته ای دو بار سه بار اینا جوشکاری می کردم که بماند درخواست ویلچر هم داده بودم که آقا برای من ویلچر تهیه کنید ولی سال نو برای همه نفراتی که ویلچری بودند برای همه ویلچر خریدند الا من سر این موضوع من جدا اعتراض کردم گفتم چرا آخه مگر چه فرقی وجود داره گفتند فراموش شدی فلان اینها در حالیکه اصلا موضوع فراموش شدن نیست چون من اصلی ترین نفری بودم که بیشتر از هر کس دیگری نیاز به واقعا ویلچر دارد چون بقیه تقریبا ویلچرهایشان خوب بود و نسبتا بد نبودند ولی ویلچر من واقعا مشکل داشت اینها حتی حاضر نبودند برای من یک ویلچر تهیه کنند. مهدی خوشحال:
یعنی شما می فرمائید این پا مجروح شدن زمین گیر شدن یا پا نداشتن همان خواسته رهبری سازمان بود که رفع خطر می شه و بهتر می شه اینها را متقاعد که اینجا بمانند. کریم غلامی:
بله فشار بیشتره چون همان که گفتم بدلیل وضعیت شرایط جسمی تو نمی توانی اینجا را ترک کنی. میلاد آریایی:
می تونی برای همان بچه هایی که به هر صورت گفتی دوستانت که همه شان درواقع ویلچر دارند اسامی آنها را بگی برای بینندگان ما که بدانند آنها در چه وضعیتی هستند و به هر صورت الان در یک دنیای آزاد هستیم چه پیامی برای آنها داره چه تصویری به هر صورت الان در ما بخصوص بینندگان ما بدانند که شما از چه کورانی عبور کردید. کریم غلامی:
البته این نکته را باید اضافه کنم این موضوع شامل همه نمی شه افرادی که مثل خودشان هستند مثل خودشان رفتار می کنند البته اسم نمی آورم ولی اینها رسیدگی شرایط خاص می شود امکانات بیشتری به آنها می رسد خودی هستند آنها و اتاق تکی به آنها می دهند من در آسایشگاه عمومی می خوابیدم اتاق خاص و ویژه نداشتم حتی برای اینکه واقعا بتوانم از حمام اینهااستفاده کنم با کلی صحبت چندین ماه اینها را مجبور کردم که چکار کنند که یک حمام را یک کمی بزرگتر کنند که بتوانم بروم توش حمام کنم یا بعنوان توالت استفاده کنم حتی این میزان نبود ولی افرادی که خودی بودند قشنگ اتاق خواب تکی داشتند امکانات خوبی داشتند همه چیز در اختیارشان بود موضوع اینست که کی خودیه و کی غیر خودیه در رسیدگی های پزشکی حتی تو دارو مثلا سر موضوع پزشکی هم اینها بدلیل اینکه یک کاری من داشتم برای بیمارستان بانک درست می کردند بانک اطلاعاتی وضعیت داروئی اینها تقریبا دستم آمده بود دولت آمریکا به ایشان دارو می داد و امکانات می داد من با چشم خودم دیده بودم آنجا ولی وقتی که می رفتی بعنوان بیمار خود را معرفی می کردی و می گفتی من مریضی دارم دارو نیست گیر نمی یاد با سختی زیاد ما می رویم دارو دونه به دونه از بازارهای بغداد بازار سیاه قاچاق فلان اینها تهیه می کنیم در حالیکه اینطوری نبود به وفور برایشان امکانات می آمد بخصوص مسائل پزشکی اصلا هیچ محدودیتی برای اینها قائل نبودند اینها می آمدند امکانات برایشان می آمدند به وفور ولی نه برای همه. مهدی خوشحال:
الان شما اذعان دارید یک الان درحال حاضر امروز که شرایط شما در قرارگاه اشرف به گونه ای هست که یکی از حربه های مهم و قوی این سازمان اینه که مجروحین را یک جوری که اینها بمیرند و مرگشان را حربه ای بکنه و دست آویزی بکنه و بیندازه بگردن مخالفین خودشان مثلا چیه حکومت ایران بلندگو آورده یا خانواده ها سر و صدا کردند و یا عراقی ها مثلا دارو ندادند و این مجروح ما مثلا اینجا فرض مثال فوت کرده این آیا وهله اول بر خود شما که مجروح بودید این یکی که مجروح و بعد آنجا می میره این مسئولش کی هست. کریم غلامی:
راستش این موضوع یک یادآوری دردناکی برای من شد واقعا متاثر شدم و آنموقع هم که خبرش را شنیدم فرهاد یکی از یادتان میاد حتما یک چهره قدیمی بود این در واقع به یک نوعی دستی دستی کشتنش آنجا. میلاد آریایی:
فرهاد چی کریم غلامی:
اسم اصلی اش را الان حضور ذهن ندارم. مهدی خوشحال:
مهدی فتحی نبود این. کریم غلامی:
نه مهدی فتحی نبود این مثل من پایش شکست در اثر زمین خوردن او هم مجروح جنگی بود او هم از ناحیه نخاع اصابت کرده بود فلج شده بود پایش شکست بعد همآنجا توسط بیمارستان داخل اشرف عملش کردند و این پایش بشدت عفونت کرد و به این موضوع مثل مال من رسیدگی نشد و این عفونت پایش به خونش منتقل شد و آنقدر وضعیتش حاد شده بود که بردنش زیر عمل که زیر عمل متاسفانه فوت کرد که این موضوع را گفتید واقعا موضوع واقعا خاطره دردناکی که بود. میلاد آریایی:
بینندگان عزیز یک جریانی یک مردمی می خواهند مبارزه کنند فرزندان خودشان را در واقع امانت می دهند به یک سازمانی که میگه من بخاطر آزادی دارم مبارزه می کنم بخاطر عدالت اجتماعی و حقوق بشر این افراد یا این پدر و مادران بچه های خود را از سر راه نیاورده بودند 20 سال برایشان زحمت کشیده بودند غم خورده بودند غصه خورده بودند و اینها را تحویل این سازمان دادند از خاک اروپا تا خاک آمریکا تا خود ایران بعد این افراد وقتی که این شرایط برایشان پیش می آید مسئول یک اول و مستقیمش سازمان مجاهدین است و روزی حتما باید پاسخگوی همین خلق قهرمان باشد که چرا با فرزندان مردم ایران این چنین عمل کرده اگر چه من واقعا شخصا قدردانی می کنم از شما از شهامت تان از همینجور که الان می بینید آقای غلامی واقعا چهره سرزنده ای دارند اگر چه روی صندلی چرخدار است ولی نشان می داد که این اراده خیلی خیلی قوی تر از وضعیت جسمی ایشان هست که ایشون علی رغم اینکه گفتم سازمان اینرا بعنوان حربه ای گرفته بود که ایشون را در مناسبات گیر بیندازه ولی ببینید این اراده آنقدر قوی که ایشون را با این وضعیت جسمی و با پای فلج از این جریان می کشه بیرون این در واقع اگه من واقعا شخصا امروز اینجا حضور دارم و از ته قلبم خرسند و خوشحالم بخاطر این اراده و بخاطر این ویژه گی هستش که به هر صورت عنصر آزادی خواهی عنصری هست که هیچگاه در هیچ شرایطی در درون انسان مخفی و پنهان نمی ماند و شما اگر چه خودتان شاید فروتنانه از آن عبور کردید ولی بدانید شما در واقع یکی از هزاران هستید سنبلی هستید جریانی هستید فردی هستید که توانستید علی رغم تمام شداید و تمام مصائب و تمام فشارهایی که این سازمان برای تان پدید آورد علی رغم اینکه میگه عدالت حقوق بشر شما خودتان را برسانید و امروز اینجا این حرفها را مقابل دوربین بزنید که تجربه ای باشد برای نسل های آینده ما که به هر صورت باز هم می گویم بسیار سپاسگزارم از دیدنتون و خوشحالم از اینکه به هر صورت این اراده امروز به منصه ظهور رسیده و شما یک زندگی جدیدی را قطعا شروع خواهید کرد و کرده اید از نقطه ای که گفتم دو نقطه تو زندگی شما خیلی شاید یادآور براتون فراموش نا پذیر باشه یکی لحظه مجروح شدنت یکی لحظه آزادی تان به هر صورت شما با فکر جدید با فکر تازه ای که دارید زندگی جدیدی شروع کردید دوست دارم باز هم بگید بخصوص بعد از اشغال خاک عراق توسط آمریکائی ها که الان می گفتید به آنها موقعیتهای لجستیکی و پشتیبانی می دادند شرایط این سازمان به کدام سمت رفت و شرایط افراد و بقولی مخالفتهایی که با این جریان در درون میشه بعد این سازمان پیوسته می خواهد اینرا سرپوش بگذاره اونا می تونید کمی توضیح بدهید. کریم غلامی:
سئوال قبلی تان جا مانده بود من به آن یک کوتاه اشاره بکنم بعد می پردازم به همین نکته ای که شما گفتید بعد سال 2003 موضوع اینه که سر مجروحینی که الان آنجا هستند من خودم واقعا از صمیم قلب دوست دارم که بلند شوند بیایند واقعا راه باز هست و آن چیزهائی که توی مجاهدین می گویند تو درون اشرف می گویند تو آن زندان می گویند واقعا این واقعی نیست بخصوص سر مسائلی که در رابطه با دولت عراق مطرح می کردند ما بحث شستشوی مغزی آدم آنجا آنجوری مجاهدین لوثش می کنند تو اشرف بودیم انگار که مثلا شلنگ بکنند تو گوش آدم از آن ورش مغز را می شویند می ریزند بیرون در حالیکه شستشوی مغزی یک پدیده ای که آنقدر به آدم می گویند آنقدر القا می شه برای نفر آدم فکر می کنه که واقعیت همانه چون اطلاع دیگه ای که ما نداریم از اینها نه رادیو داریم نه تلویزیون داریم نه اینترنت داریم رادیو گوش کردن رادیوی ساده معمولی این هم جرمه آنجا شما می دونید اگه رادیو داشته باشی آنجا می گیرند پوست تان را می کنند بدلیل داشتن رادیو حالا من با همین تفکر که من بیایم اینجا دولت عراق اذیتم می کند تحت فشارم قرار خواهد داد بعد نمی دونم بقول اینا وزارت اطلاعات می یاد سراغ من که آی بیا همکاری بکن و از این جور چیزها من وقتی که اومدم تحویل دولت عراق شدم اینها به شکل باور نکردنی مورد احترام مرا قرار دادند چه جوری بگم راستش انگار که مثلا فرضا موضوع تردد من از اشرف که آوردند بغداد که آنجا توی یک هتلی ما را نگه داشتند با یک اسکورتی که می کنم مثلا برای نخست وزیر و چیزهای اینجوری چهار ماشین مسلح عقب چهار ماشین مسلح جلو و من هم داخل یک ماشین جیمس که توش هم پر نفر مسلح بود که حفاظت مرا بکنند که بیام کجا برسم توی بغداد آنم توی یکی از هتل های واقعا خیلی خوبش نگه داشت مرا شرایطش غذایش و موادش همه چیز آنجا دولت عراق برای ما تامین کرد. میلاد آریایی:
متوجه نشدم شما یعنی سازمان مجاهدین شما را تحویل دولت عراق داد به این شکل چه جوری پذیرفت که اینکار را بکند. کریم غلامی:
ولی چون بحثش شد سال 2009 اگه یادتان باشد دولت عراق استقلالش را پس گرفت بعد از چندین سال چون اگه شما نمی دونم چقدر می دونید از بعد از جنگ سال 90 سال91 عراق استقلالش را از دست داد بعنوان یک بخصوص بعد از تحریم هایی بود تحت نظارت سازمان ملل قرار داشت استقلال مثل هر کشور دیگه ای نداشت. بعد از جنگ سال 90 و 91، عراق استقلالش را از دست داد و تحت تحریمهای سازمان ملل قرار داشت، استقلال مثل کشورهای دیگر را نداشت. بعد از سال 2003 که عراق تحت اشغال نیروهای متحدین به خصوص آمریکا قرار گرفت، تا سال 2009 این کشور تحت اشغال بود و تحت الحمایه سازمان ملل یعنی حتی نفتش را که می فروخت، پولش مال خودش نبود. تحت کنترل سازمان ملل بود و تحت الحمایه. عراق به طور رسمی استقلالش را به دست آورد. نیروهای آمریکایی از عراق بیرون رفتند. این موضوع موجب شد که تمام زندانها و کمپ ها و هر چیزی که وجود داره تحت کنترل دولت عراق قرار بگیره. برای همین دولت عراق یکی از کارهایش که خودش به طور رسمی که توسط آقای دکتر موفق الربیعی کنترل می شود و مسئول این کار بود، ایشان گفتند که آقا مجاهدین بیایند بیرون و ما کمک شان می کنیم. و ما تحت تبلیغاتی که آنجا وجود داشت، می گفتند که این نفر جمهوری اسلامی است و مامور وزارت اطلاعات است. در حالی که چنین چیزی نبود. و ما توی مصاحبه هایی که آن موقع ترتیب دادند، ماه می و یک ماه قبلش بود. یعنی بعد از نوروز بود که دولت عراق با تک تک افراد این مصاحبه را قرار داد و از آنجایی که من نمی خواستم به سازمان حتی با این همه مشکلاتی که برای من به وجود آورده بودند که بعداً اگر فرصتی شد برایتان همه را توضیح می دهم نمی خواستم بهشان نارو بزنم و از مصاحبه ها، بیایم بیرون. ولی در واقع به مدت یک هفته مرا شکنجه کردند. روزانه حتی تا 20 ساعت برایم نشست می گذاشتند. این مسئول خسته می شد، مسئول بعدی و حتی توی یک نشست جمعی مرا بردند آنجا با این که پایم شکسته بود، آنجا مرا کتک زدند. پایم به شدت درد می کرد. هنوز هم درد می کند. با لگد یکی از نفرات شان کوبید به پایم. از فحش دادن و لگد زدن و این جور چیزها زیاد بود. من از این چیزها می گذرم. با این شرایط، باید چه کار می کردم. گفتم که من با اطلاع خودتان، من که به شما نارو نزدم، که از آنجا فرار کنم. با اطلاع خودتان، خودتان بدونید که من می خواهم از شما جدا بشوم و بروم و با این حال باز هم مرا چه کارها که نکردند. طی یک هفته تمام روزانه 20 ساعت، حتی آن روزی که نشست جمعی گذاشتند، تقریباً شد نزدیک به 30 ساعت. یعنی وقتی رفتم بخوابم، از شدت خستگی خوابم نمی برد. هم خسته بودم و هم اعصابم داغون شده بود. ولی با این شرایط من آمدم بیرون و دیگه خودم را تحویل دولت عراق دادم. میلاد آریایی:
در واقع دولت عراق وادار کرده مجاهدین را، با توجه به مصاحبه هایی که انجام دادی، سال 2009 با مسئولیت آقای دکتر موفق الربیعی در واقع توانست شما را، موضوع و کیس شما بره روی میز دولت عراق و به این دلیل شما ازاین فرصت تاریخی استفاده کنید، برای نجات خودتان. پس سازمان مجاهدین وادار به این کار شد. خودش پیشاپیش، در واقع با نشست هایی که برای شما گذاشت، می خواست که شما را از رفتن منصرف کند. کریم غلامی:
بله درست است. آنجا حتی میگفتند، کسانی که میروند آنجا، تحت فشارند. نمیدونم، به زور از آنها مصاحبه میگیرند. از اینجور برنامه ها. ولی واقعا خیلی با عزت و احترام مرا تحویل گرفتند. آنجا یک سرهنگی بود که مسئول حفاظت کمپ اشرف را داشت. او مرا تحویل گرفت و برد توی اتاق خودش و دیگه غذا و رسیدگی و محبت بود. خودش موضوعی بود. ولی روز بعدش، چون عصر من رفتم پیشش. یعنی عصرها قابل تردد نبود. به علت مسائل امنیتی و خودتان میدانید که عراق چه وضعیتی دارد. گذاشتم روز بعدش. صبح باهمان اکیپی که بهتان گفتم، مرا از اشرف منتقل کردند به بغداد. و توی مدتی که من تا نزدیکی یعنی تا 21 دسامبر سال 2009، من توی عراق و بغداد بودم و بعد با کمک دولت عراق توانستم ازعراق خارج بشوم. به این، موضوعی که دروغ میگویند نسبت به بیرون. واقعاً اینجوری هست. مثلاً یک نمونه اش با عزت و احترام و با اسکورت ما را بردند بغداد و با عزت و احترام ما را نگه داشتند و حتی در خود بغداد، توی آن هتل برای من حفاظت گذاشته بودند. هتلی که بودیم، آزاد بودیم و هر کاری می توانستیم بکنیم. ولی برای ما حفاظت گذاشته بودند، برای اینکه نکنه کسی به ما آسیبی برساند. مهدی خوشحال:
چیزی که برایم خیلی جالبه. الآن شما در لابلای صحبت های شما از شکنجه های روانی، زندان و خوب همه بچه هایی که می آیند از عراق، می آیند بیرون، همین صحبت های گروگانگیری و شکنجه و شکنجه روانی و زندان و اینها را می کنند. خوب ببین من می خواهم بگویم که در همه ی ارتشهای دنیا، سربازی و یا حتی گروه های تروریستی یا آنهایی که می خواهند بجنگنند، در حداکثر آمادگی جسمی و روحی، حتی داوطلب، انگیزه جنگی دارند. خوب آقای رجوی، وقتی که با این نیروهای، مثلاً شما یک مجروح جنگی بودید، خوب نمی توانستید از حیث فیزیکی، جنگ بکنید با ارتش ایران. از حیث روحی و روانی هم که خوتان الآن شرحش را دادید و بچه های دیگر هم همین ها را دارند اذعان می کنند. من میگم که آقای رجوی که می خواهد با یک دولت بجنگد، با چند ارتش بجنگد و بعضاً خودش می گفت که من می خواهم با ارتش آمریکا بجنگم! با کی می خواست بجنگد، خودش هم که اهل جنگ نیست. کریم غلامی:
نه خیر نیست. مهدی خوشحال:
هیچوقت در جنگها شرکت نکرده. جلودار نبوده، وسط هم نبوده، آخرهم نبوده. خوب آقای رجوی با کدام نیرو می خواهد بجنگد. آیا این نیروها را که بعنوان فرض مثال، تهی کرده، فقط بعنوان شکل و مترسک استفاده میکند. آیا از این مترسک، دولت ایران و یا آمریکا و یا من و شما ترسی داریم؟ از این مترسک چه سودی میبره. با این کجا میخواد کار بکنه؟ کریم غلامی:
البته. من این توضیحاتی که دادم، تشویقی بود برای بقیه بچه ها. که فکر نکنند مسیر سخت است، بسته است. قبلاً ممکنه سخت بود و بسته بود. ولی الآن مسیر باز است. کافی است که خودشان را معرفی بکنند به دولت عراق. اولین نیروی عراقی که ببینند خودشان را معرفی بکنند. اولین نیروی عراقی که ببینند خودشان را معرفی بکنند، این راه نجات آنهاست. به هر طرفی که به خواهند بروند. بعد از آن تمام راهها کوبیده است توسط دولت عراق. کمک میشه. این وسط نه موضوع وزارت اطلاعاتی وجود داره و نه چیز دیگر. میلاد آریایی:
اینها ساخته و پرداخته ذهن بیمار آنهاست. کریم غلامی:
اصلاً اونها را تحویل نمی گیرند. اونها براشون عددی نیستند. نه به لحاظ کمیت و نه به لحاظ اطلاعات و نه همه اینها ساخته و پرداخته همان مغزشویی که در داخل وجود داره. چون به هر حال هم اطلاعاتشون بیشتره و همه چیز را میدونن و با جزییات هم می دونند. از ما چی می خواهند؟ چه کاری می توانیم بکنیم؟ اینها همه اش حرف است. بخصوص مجروحین، چون خودم مجروح جنگی هستم، راه باز است. به راحتی می توانند بیایند خارج بشوند از آن زندان… ادامه دارد…