خانواده های استان فارس و گزارشی از سفرشان به اشرف

هر روز در فکرم که چگونه این هجر به پایان می رسد و چگونه میتوان به سازمان گفت که باید به انسانیت احترام بگذاری آیا انسان را مثل یک شبکه کامپیوتری میبینی؟ و جالب اینکه همه این دغل کاریها را در لوای ادعا های دوستانه بیان میکند
جانم ملول گشت زفرعون و ظلم او آن نور دست موسی عمرانم آرزوست
بعضی از فرعون ها به قدرت می رسند و هیتلر و موسیلینی میشوند و برخی به قدرت نمی رسند و رجوی میشوند.
فرعون کیست؟ کسیکه خودش را از دیگر انسانها بالاتر میبیند و از انسانهای دیگر در جهت منافعش بعنوان ابزار استفاده میکند
آقای رجوی ما در قرن 21 هستیم و اصالت انسان به عنوان قوانین بدوی در هر جامعه ای در آمده است…
در همین افکار بودم که خودم را در ترمینال مسافربری دیدم خانواده های استان فارس که آماده سوار شدن به اتوبوس بودند و عده ای با چشمان گریان برای مشایعت خانواده ها آمده بودند و من بدون اختیار یادم به شعر نیما افتاد.
آی انسانها که در کار تماشایید
یکنفردر آب دارد میسپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دایم میزند
بیهوده جان قربان…
دوستانم در انجمن آقایان مومن زاده و دشتستانی با خانواده ها صحبت میکردند و نکته جالب اینکه خود خانواده ها به ما امید می دادند.
بعد از سوار شدن به اتوبوس آقای محمود دشتستانی که اخیرا از جهنم فرقه رجوی فرار کرده برای خانواده ها صحبت کرد و در رابطه با وضعیت فکری بچه ها در اشرف برای خانواده ها توضیح دادند و از خانواده ها خداحافظی کرده و رفتند.
پیر ترین مسافر ما مادر محمود فدایی جهرمی بود با 93 سال سن در چشمانش چنان برق امیدی وجود داشت که همه مسافران را تحت تاثیر خود قرار داده بود. در طول مسیر آقای مومن زاده با خانواده ها صحبت میکرد و برایشان توضیح میداد که توقع ملاقات با بچه هایشان را نداشته باشند و من در فکر بودم که این برق نگاه خانواده ها انتظار دیگری را از این سفر دنبال می کنند.
ما بالاخره به لب مرز رسیدیم و وارد خاک عراق شدیم و خانواده ها همچنان که در زیر لب دعا میخواندند و مصمم تر از قبل به طرف زندان مخوف رجوی که به آن قلعه اشرف میگویند حرکت کردیم.
در آنجا من نیرویی را دیدم که به آن عشق میگویند به خاطر آوردم که در خانواده ها که بچه های 4-5 ساله دارند غالبا بچه زمانی که ناراحت می شود می گوید که دیگر تو را دوست ندارم و پدر و مادر در پاسخ میگویند که تو ما را دوست نداشته باش
اما ما تو را دوست داریم و عاشق تو هستیم و در آنجا دیدم که بچه هایی 40-50 ساله که به پدر و مادر شان همین را میگفتند بعلاوه اینکه از کلماتی مانند مزدور(شاید منظورشان مزدور عشق است)ویا بی غیرت (و چه غیرتی بالا تر از این که با این همه مریضی و حال نزار و بادستان خالی برا ی نجات فرزندش و یا خواهر و برادرش این همه رنج و تعب را تحمل میکند)استفاده مینمایند.
شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد!
در روز اول که ما به جلو قرارگاه اشرف رفتیم عده ای از عشایر اطراف قرارگاه به ما ملحق شدند و متوجه شدیم اینها کسانی هستند که فرزندانشان به دست سازمان کشته شده اند و یا اینکه زمینهایشان توسط سازمان با همکاری صدام حسین غصب شده است عده زیادی در حدود 1500 نفر از نیروهای سازمان حضور داشتند که با شعار ننگ ما ننگ ما فامیل الدنگ ما مرحمی بر قلب زخمی خانواده ها گذاشتند که سرشار از نمک بود.
در روز دوم باد و طوفان و باران همراه بود و در آنجا که ما امکانات قابل توجهی نداشتیم ایمان خانواده ها و اتحاد آنها صبر در مقابل سختی ها را به هوای نمناک و آلوده به نامهری جگر گوشه هایشان آکنده کرده بود. و من به همراه خانواده ها از صبح تا شب در روزهای متوالی در پشت سیم خاردارهای اشرف نظاره گر فحاشی ها و هتک حرمت ها توسط افراد سازمان نسبت به خانواده ها بودم و حتی یک روز مطلع شدیم که یکی از افراد سازمان در مصاحبه خود اعلام کرده که شخصی که در پشت سیم خاردار است مادر من نیست و فیا عجبا عجبا و به تجربه به من ثابت شده است که فطرت های انسانی زمانی که زنگار از آنها زدوده می شود و از اعمال گذشته خود نادم و پشیمان می شوند هر چقدر که از آن کرده وقیح تر باشد پشیمانی بیشتر است و آیا کسی می تواند پدر و مادر خود را نفی کند؟
فقط در فرقه رجوی که هر کسی در آن وارد می شود شخصیت و هویت خودش را گُم می کند چنین امری میسر است.
در روزهای آخر اقامتمان یونامی که علی ظاهر از سازمانهای خیر خواه بین المللی است غذا و سوخت به نیروهای سازمان تحویل داد و حاضر به دیدار با خانواده ها نشد و این سئوال در ذهن همه ما بوجود آمده بود که اگر آنها حامی فرقه تروریستی رجوی نیستند چرا یکطرفه به قاضی می روند؟ و آیا غیر از این است که جهت حفظ منافع عده ای خاص قدم برمی دارد؟ و من احساس کردم که این مادران چقدر مظلوم هستند.
در روز آخر عشایر از زن و مرد جوان و نوجوان برای بار دوم با جمعیتی حدود 1500 نفر به جلو قرارگاه اشرف آمدند و با حضور خود در مقابل خبرنگاران خواستار خروج نیروهای سازمان از خاک عراق شدند.
و پس از آن مابه کشورمان ایران بازگشتیم و نکته قابل ذکر این است که تمامی خانواده ها بدون استثناء در صدد بودند که مجددا تدارک سفر دیگری را ببینند.
دلسوخته ای که عزیزانش در حصاری بنام اشرف گرفتارند

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا