برای هر فرعون موسایی هست!« قرآن کریم »
برگ سبزی تحفه ی درویش، به نیت تجلیل از دکترعلیرضا نوری زاده
میترا یوسفی، بیست و نهم آوریل 2007
به معجزه ی کلام و قدرت بیان، سحرقلم و مقامی انکارنشدنی در صحنه ی ادبیات و علوم اجتماعی و انسانی، سرشار از مردانگی ایرانی، چه خوش می گشاید دل های گرفته ی ما را!
گشایشی بر سینه های تنگ ما و عزیزان ما! که رجوی، دشمن قسم خورده ی ملت و آب و خاک ایران، در دل های کوچک و معصوم فرزندانمان تخم محرومیت و محنت کاشته و در ترکتازی قلب والدین به قول شیطانی و نفاق افکن خودش « کارزار» ها به فتنه برپا کرده است.
به فارسی شکرشکن، درعرصه ی رویارویی با قتنه ها و کینه های رجوی، بزرگترمان را آورده ایم!
چون در واقعیتی به رنگ کابوس، امین منافق کاروان، خود دشنه برپشت مسافرین زودباور زد که گمان می بردند رهسپار یافتن سی مرغ اند!
دردا، فریب رُستنی منافق بختک را خوردیم که در مسخ بهار بر نهال آرزوها می پیچید و در نابودی و خشکانیدن به شاخه های شکننده و جوان می خزید!
چون داغ اشتباه هم به درد جسمانی وهم آشفتگی روانی می سوزاند! اوست که « ازدیده گلابی » بر « درد سر» و « دل سوختگی » ما می فشاند!
بنگرید چنان ایستاده محکم بر ایمان و اعتقاد خویش، هموطنی چنین! جایی که خزندگان رجوی، در جستجوی منافع، همرنگ خاک و برگ می شوند. بسی ابلهانه و بی ثمر که آواره چون خاری در کف تندباد، سبک و بی ریشه چون دانه های شن گرفتار جابجایی بسیار، رنگ اصلی خویش را تیره و سیاه از خیانت، قتل و غارت وآدم ربایی، نمک خوردن و نمکدان شکنی، پاره کردن میثاق و کشتار میهمان، کینه توزی برعلیه درستکاری و عشق و عاطفه، رسوا کرده اند.
بنگرید ناجی بردگان اسیر در بیابان را، ماه که درخشنده نوری زاده و گرگ های هار درمانده، زوزه می کشند.
دراین شرح فرعونی نداریم که مغرور بارگاه و قدرت خویشتن باشد، مگر میراث خوار و همطراز ناچیز و جنایتکار« علی بابا » که سالها در طراری سرمایه ملت مظلوم و گرفتارعراق بود.
شگفتا این روزها در گیجگاه نومیدی و شکست، به شرارت آشکار است مقلد فرعون! که بر بردگی قوم موسی در مصر، اصرار می ورزید.
مگرنبود که نوزادان پسربردگان را می کشت ؟
مگر نه این یکی جهت تکمیل رذالت، دختروپسر هردو را از دامان عشق مادر و حمایت محبت پدر ربود و به شمشیر جنون مرد از زن و زن از مرد درید! با تفاوت فاحش آنک فرعون صفت در فقدان قدرت برای نگهداشتن حلقه ی بردگی بر گردن آدم هایی که بخیال سرفرازی ملت ایران، بدام او افتادند، سر بدیوار قدرتمندان می کوبد؟ فاحشه و بی آبرو دست بدامان بزرگترهایش می شود!
مگرفرقه گرای رسوا در فقر وناچیزی، « یوسف » ها که به حیله و نیرنگ از حریم خانه « یعقوب » ربود، به فروش بر بزرگترهایش عرضه نمی کند؟ بزرگترهایی که درپشت سر و هنوز نهانگاه، به مثابه امپریالیسم جهانخوار، دشمن اصلی خویشتن می شمارد، اگرچه هنوز ناشیانه ژست ضد امپریالیستی و توخالی برای فریب خوردگان و مزدوران مفلوک خود می گیرد که همه ی ارث طلبی اش از انقلاب ، ادعای « ضد امپریالیستی » و « ضد آمریکایی » بوده است.
همچنان که در هذیان شکست و نومیدی ها، جایی که جرات نوک پایی هم برخاک ایران زمین نمی یابد، حدود جغرافیایی مان را به اجنبی ها وعده می دهد، که این تجارت بی متاع، فطیر و بی مایه، چون جست و خیز میمون وار، ناظرین را به خنده وامیدارد و درعین حال بسی غم انگیز و عبرت آموزکه چگونه آدمیزاده یی، ازمقام اشرف مخلوقات به ارتجاع و قهقراء، هبوط به هویت میمون!سقوط می کند! دردا دراین سیرهولناک، داس واقعیت آغشته به وقایع خونبار و جبران ناپذیری گشت.
وای… که بربهترین فرزندان میهن در این غائله و فتنه ی کهنه برای هیچ، چه ها رفت.
راستی این همه نفرت و کینه توزی رجوی برعلیه نوری زاده از چه روست؟
زیرا که به اسم اعظم از شبح آل و اجنه رجوی نمی ترسد؟
زیرا که در آزادی ستمدیده ترین هم میهنان می کوشد؟
زیرا که به پیام های مستقیم و فریاد استمداد آنان ( برخی در قرارگاه بدنام اشرف، شکسته در گلو و جمعی در « تیف » بی مهابا و غرا)، پاسخ انسانی و مثبت داده است؟
زیرا که چون بید پریشان در کنار آب، برای گمشدگان کویرشاعرانه می گرید و چون پهلوانی شجاعانه برمی خیزد؟
زیرا که زمین و آسمان مطامع رجوی را از سخنان آتشین خود، چون معجزه ی خداوندی بر علیه فرعون، به حریق کشانیده است؟
زیرا که برای هر فرعون صفتی، موسایی هست؟