خانم مریم سنجابی، عضو شورای رهبری سازمان مجاهدین خلق و همچنین عضو شورای ملی مقاومت، بعلاوه آقایان برات کیخائی و عبداللطیف شاردری از اعضای قدیمی سازمان، از جمله کسانی هستند که طی مدت اخیر توانسته اند از پادگان فرقه ای اشرف فرار کرده و خود را به نیروهای عراقی تسلیم نمایند. بعد از وقایع اخیر و درگیری میان نیروهای پلیس عراق و تعداد محدودی از نفرات داخل پادگان اشرف، این سه نفر به درخواست و اصرار خودشان در یک کنفرانس مطبوعاتی با حضور خبرنگاران و عکاسان و کانالهای تلویزیونی و همچنین شخصیت های سیاسی و حقوقی و نمایندگان سازمان های بین المللی و حقوق بشری شرکت کرده و به اختصار به بیان مطالب خود از درون پادگان فرقه ای اشرف پرداختند. این کنفرانس مطبوعاتی در روز سه شنبه 30 فروردین 90 توسط دولت عراق در منطقه الخضرا در بغداد برگزار شد و به مدت دو ساعت بطول انجامید. مدارک و مطالبی که از قبل توسط بنیاد خانواده سحر تهیه و تنظیم گردیده بود در این کنفرانس مطبوعاتی به اصحاب رسانه ها داده شد. متن اظهارات این سه تن در این کنفرانس مطبوعاتی که از ترکیب گفتار به نوشتار تبدیل شده است به صورت زیر می باشد: متن سخنان مریم سنجابی در کنفرانس مطبوعاتی بغداد
سه شنبه 19 آوریل 2011 من مریم سنجابی هستم. تا قبل از جدایی از تشکیلات فرقه ای سازمان مجاهدین خلق عضو شورای رهبری این سازمان بوده و همچنین عضو شورای ملی مقاومت هستم که بدینوسیله جدایی خودم را از این شورا نیز اعلام میکنم. من بنا به تشخیص خودم پس از تجربه تلخ 20ساله و درک و فهم ایدئولوژی فرقه ای خیانت کارانه این سازمان تصمیم به جدایی از آن گرفتم که البته کار آسانی نبود و طبق قوانین فرقه ای این سازمان هیچ کس حق جدا شدن از این سازمان را ندارد. به همین دلیل من مخفیانه خودم را به نیروهای عراقی رسانده و با کمک آنها از اشرف خارج شدم. تجربه بیش از 20سال بودن در پادگان اشرف و اینکه از نزدیک شاهد بودم چگونه اعضای این سازمان بشکل خیلی پیچیده و بغرنج اسیر افکار خودپرستی و دیکتاتوری شخص مسعود رجوی شده و همواره به نابودی کشیده میشوند و هم چنین بدلیل احساس مسئولیت و وجدان بیدار انسانی میتوانم الان با درک و آگاهی کافی از وضعیت بغرنج این فرقه صحبت کنم. فردی که بیش از 30سال رهبری این سازمان را بدست گرفته است، به جرئت میتوانم بگویم که نظر و ایده هیچکس غیر از خودش را قبول ندارد و بعد از گذشت 30سال همچنان روز به روز خودکامه تر شده و با فشار و پیچیدگی بیشتری اعضا را مجبور به اطاعت و فرمانبرداری از خودش میکند. خیلی مختصر می خواهم توضیح بدهم. من از ساده ترین حقوق اولیه انسانی هر فرد میخواهم صحبت کنم که اعضای این سازمان از آن محروم هستند. رهبران سازمان با اینکه مستمرا دم از آزادی و حقوق بشر می زنند و ادعای دمکراسی میکنند اما من در این سازمان شاهد واقعیت های غیر قابل انکاری بودم که میخواهم بخشی از آن را به اطلاعتان برسانم: نزدیک به 25سال است که اعضای پادگان اشرف از اولیه ترین حقوق انسانی که در تمامی کشورهای جهان و مجامع بین المللی برسمیت شناخته شده محروم هستند. علیرغم تبلیغات شدید سازمان مجاهدین خلق برای آزادی و آزادی خواهی و علیرغم اینکه آنها بشدت از حربه عدالت خواهی و حقوق بشر در مجامع بین المللی سو استفاده میکنند، در تشکیلات این سازمان همواره بصورت بسیار پیچیده و همینطور بصورت علنی کلیه اعضا این سازمان تحت استثمار شدید فکری و محرومیت از حقوق شان هستند. هیچکدام از اعضای اشرف حق ارتباط آزادانه با خانواده های خودشان را ندارند و به آنها اجازه دیدار با اعضای خانواده داده نمیشود. تنها در یک فرصت کوتاه بین سال های 83 تا 85 که تعدادی از خانواده ها موفق به آمدن به اشرف شدند. اما آنهم برای بهره برداری برای سازمان بود زیرا علاوه بر اینکه با اینکار شروع به جذب یکسری جوانان ناآگاه و بعضا بسیاری از جوانان زیر 18 سال نمودند، سایر سوء استفاده ها از آمدن خانواده ها نیز می شد. از جمله گرفتن پول و قول همکاری و ایجاد شورش و جذب نیروی جدید برای سازمان بدون شناخت و تصمیم خود افراد. هم چنین دیدارهای خانوادگی همگی کنترل شده و تحت نظارت یک مسئول قرار داشت و بعد از رفتن خانواده هرکسی، فرد مورد نظر را قرنطینه کرده و از وی نیز میخواستند که گزارشی از وضعیت اش بدهد که آیا به خانواده اش وابسته شده یا خیر و علاقه ای به خانواده در وی بوجود نیامده باشد و در این رابطه افراد را تحت فشارهای مختلف قرار می دادند از جمله تشکیل جلسات جمعی که بعدا اشاره خواهم کرد. حتی به اعضا اجازه داده نمیشد که شب ها نزد خانواده هایشان باقی بمانند و شب ها خانواده ها را از فرزندانشان جدا میکردند. در قرن ارتباطات هیچکدام از اعضای اشرف حق استفاده از تلفن و موبایل ندارند و نه تنها از داشتن تلفن محروم هستند بلکه استفاده از آن نیز جرم محسوب میشود. هیچکدام از اعضای این سازمان حق استفاده از اینترنت ندارند. البته تعدادی نفرات در سازمان هستند که بصورت کنترل شده و به شکل جمعی از اینترنت برای اهداف و مطامع سازمان استفاده میکنند که توضیح خواهم داد. افراد بطور آزادانه نمیتوانند با خانواده هایشان در تماس باشند و با آنها ملاقات کنند. افرادی در اشرف وجود دارند که گاه تا 20 سال است که تماسی با خانواده خود نداشته و اطلاعی از سرنوشت همدیگر ندارند. حتی امکان تماس تلفنی برای بیماران رو به موت نیز ایجاد نمیشود که حداقل قبل از مرگشان بتوانند با خانواده هایشان تماس بگیرند. فقط بعد از مرگ هر نفر در اشرف بصورت تلفنی به خانواده فرد اطلاع میدهند که فرزندت فوت کرد و اینطوری خانواده ها را دق مرگ میکنند. افراد حق داشتن خانواده، زن، شوهر و فرزند ندارند و داشتن خانواده در این فرقه ممنوع میباشد و این مسیری است که در این سازمان انتخاب شده که بدلیل مبارزه بیشتر داشتن زندگی ممنوع است و بایستی تمام وقت به مبارزه پرداخت که در همین جا بایستی توضیح بدهم در طی 20 سال پس از اعلام انقلاب ایدئولوژیکی درونی در سازمان مجاهدین خلق و ممنوعیت داشتن خانواده، 90 درصد وقت مسولین این سازمان از جمله مریم و مسعود رجوی واعضا در طی این 20 سال صرف نشست هایی شده که در آن بحث میشد و بطور مستمر افراد را تحت فشار و شستشوی مغزی قرار میدادند که آنها را قانع کنند که این ایدئولوژی درست است و آن را تثبیت کنند ولی همچنان موفق نمیشوند و پس از اعلام این طرح فرقه ای در درون سازمان نیروهای آن رو به تحلیل رفته و هر روز محدود و محدودتر شده و در عمل روز به روز محدودیت های بیشتر فکری و فیزیکی و دیکتاتوری بر اعضا روا میدارند. لازم است همینجا به نکته دردناک دیگری اشاره کنم که در تحلیل های درونی و در لایه مسئولین نیز همواره تاکید میشد که مردان اساسا بطور واقعی این موضوع را قبول نکرده و یکی از مشکلات عمده درون تشکیلاتی این فرقه همواره این بحث است که در آن گیر کرده و راه پس و پیش ندارد. اگر به آمار و ارقام نیز نگاه کنید، از 80 میلیون ایرانی تنها 3400 نفر به این سازمان پیوسته و با آگاهی که من دارم تقریبا یک سوم این اعضا نیز بطور ناخواسته و در مسیری اشتباه به این سازمان پیوسته اند که شرح جداگانه ای دارد. پس از گذشت 30 سال، همچنان یک فرد این سازمان را بدون شور و مشورت با هیچکدام از اعضا و بدون هیچ تغییر و رفرمی رهبری میکند وهمواره بر این ادعا است که در تمام جهان تنها تشخیص اوست که درست است و هیچ گونه اشتباهی نمیکند. اعضای این سازمان حق دسترسی به هیچ گونه منبع خبری آزاد از رسانه های ایران و دنیا گرفته تا کانال های خبری و رادیویی و روزنامه و تلویزیون ندارند و اصولا به جز کانال ماهواره ای مختص این سازمان سایر منابع خبری برای تمامی اعضای سازمان ممنوع و جرم است و حتی در صورت گوش دادن یک کانال رادیویی افراد خاطی شناخته شده و مورد مواخذه قرار میگیرند. داشتن رادیو، ضبط صوت و گوش دادن به موزیک های غیر از سرودهای سازمان جرم است و با نفرات برخورد شده و تحت بازداشت موقت قرار میگرفتند. عوامفریبی در این سازمان به حدی بود که بعضی زمان ها که هیئت هایی از سازمان های بین المللی برای دیدار به اشرف می آمدند در آن روز بطور استثنایی در سالن های تجمع نفرات کانال های تلویزیونی سی ان ان و الجزیره رابطور موقت پخش میکردند تا نشان بدهند که افراد به این کانال ها دسترسی دارند که بلافاصله پس ار رفتن هیئت ها نیز همان کانال های خبری را قطع میکردند. افراد این سازمان حتی اجازه دسترسی به تلفن داخلی در اشرف و ارتباط با همدیگر را نیز ندارند و همه نفرات در درون کمپ هایشان بصورت کنترل شده نگهداری میشوند و بدون اجازه فرمانده مقر حتی اجازه رفتن به درمانگاه را نیز ندارند و برای خروج از هر قسمت در اشرف نفرات تنها با برگه های امضا شده مسئول مقر می توانند تردد کنند. این وضعیت در مورد زنان اشرف بسیار اسفناک تر و دردناک تر است چرا که در اشرف همواره در هر کجا و در هر ترددی برای زنان این قانون حکمفرماست که می بایست دو نفره و با هم تردد کنند و اجازه تردد و هیچگونه کار تک نفره داده نمیشود. بیش از 70 الی 80 درصد اعضای این سازمان حتی از حق استفاده ماشین محروم هستند و مسائل ترددشان را بایستی با تأیید فرمانده و ماشین های عمومی حل و فصل کنند. در امکانات صنفی و غذایی و حتی دارویی و حتی امکانات کاری تبعیض وحشتناک بین زنان و مردان در اشرف میباشد. مخصوصا زنان فرمانده آنهم در سازمانی که مستمرا دم از آزادی و عدالت خواهی و جامعه بی طبقه توحیدی میزنند. زنان فرمانده که در شورای رهبری هستند از بهترین امکانات رفاهی برخوردار بوده در حالیکه مردان را از اولیه ترین امکانات زندگی محروم میکنند. حق آزادی فکر و اندیشه، حق انتخاب دوست، داشتن ارتباط با همکاران و صحبت کردن، دیدن دوستان و حتی دیدار خواهر و برادر و فامیل، حق انتخاب شرکت و یا عدم شرکت در یک مراسم و یا استفاده از اوقات فراغت، همه این موارد در اشرف جرم است. این ها از اولیه ترین حقوق انسانها در دنیاست که البته بطرز وحشتناکی در این سازمان ممنوع بوده و بصورت قرون وسطایی و خیلی پیچیده ای افرادی که این قوانین را نقض کنند را زیر علامت سوال میبرند و این موضوعات را در این فرقه تبدیل به یک گناه و جرم کرده اند. تشکیل جلسات 100 نفره و بعضا تا 1000 نفره در این سازمان به یک روال و قانون تبدیل شده که در این جلسات نفرات را وادار میکنند خصوصی ترین نکاتی که حتی از ذهن شان عبور کرده را در جمع مطرح نموده و سپس آن جمع را برعلیه آن فرد بشورانند و مورد توهین و تحقیر و آزار قرار دهند و در موادی حتی شکنجه های روحی و جسمی بر روی افراد اعمال میشود. موارد بسیار زیادی وجود دارد که جلسات طولانی گاه تا 10الی 15 ساعت و یا حتی روزهای متمادی برای یک فرد برگزار میشد که شخصیت فرد را خرد کرده و او را وادار به حرف زدن و اعتراف در جمع برای کوچکترین مسائل کرده تا فرد نکات شخصی خودش را مطرح نموده و سپس وی را مورد مواخذه قرار بدهند. اینکار به امری مرسوم در سازمان تبدیل شده و نشست های کوچکتری در این راستا نیز بصورت روزانه برگزار میشود. در تشکیلات و ایدئولوژی فرقه ای این سازمان بطور رسمی اعلام شده که هیچ فردی از خودش هیچ هویتی ندارد و همه نفرات جان و مال و زن و شوهر و فرزند و خانواده و همه چیزشان متعلق به رهبری این سازمان است. منجمله بطور خاص جان و نفس خود را بایستی تقدیم رهبران کنند. جان افراد در حیطه اختیارات مسعود رجوی و نفس یعنی روح و افکار افراد نیز متعلق به مریم رجوی شده است و این زیربنای ایدئولوژی این سازمان است. یعنی افراد نمی بایست خودشان هیچ گونه تصمیم گیری و یا فکر و اندیشه و حتی اختیاری بر امورات خصوصی خود داشته باشند. وضعیت آنقدر دردناک است که باز هم میخواهم اشاره ای کوتاه به تحلیل های درونی که در جریان آن بودم بکنم که گفته میشد کادرها بایستی آنقدر کارداشته و مشغول باشند که هیچگاه فرصت فکر کردن نداشته باشند و شبها از فشار خستگی حتی لحظه ای نتوانند فکر کنند و به خواب بروند به همین دلیل ساعات کاری دراشرف نیز از 5/5 صبح الی 11شب برنامه ریزی شده بود که فشار جسمی و روحی فراوانی روی افراد بود مخصوصا در سال های اخیر که سن حدود دو سوم اعضا از مرز 40 الی 50 سال گذشته است. نکات بسیار زیاد غیر قابل انکاری در تشکیلات فرقه ای رجوی وجود دارد که هیچگاه قادر به پاسخ قانع کننده ای به آن نخواهند بود و این مطالب تنها بخشی از روابط فرقه ای و پیچیده این سازمان را بیان میکرد. من از زمانی که عضو شورای رهبری این سازمان شدم به من ابلاغ شد که دیگر هرگز نمیتوانم این سازمان را ترک کنم و اگر زمانی خواستم از این سازمان جدا شوم حکم من مرگ است و بایستی با قرص سیانور خودکشی کنم. شما لطفا به من بگویید آیا در این جهان حتی یک وزیر و یا یک مقام امنیتی و یا حتی یک رئیس جمهور هنگامی که نخواهد به کارش ادامه بدهد آیا اجازه استعفا دارد یا نه؟ اگر دارد لطفا به من بگویید پس این چه سازمان آزادیخواهی است که اینگونه حکم میدهد. این قانون سازمان است که علیه مخالفین خود حکم مرگ بدهد. حکم فرار و هرگونه جدایی از سازمان و حتی خانواده هایی که برای دیدار فرزندانشان به پشت درب های اشرف بیایند مرگ است و این موضوع بارها توسط رجوی مورد تاکید قرار گرفته شده است. بنا بر این اگر از این پس حادثه یا اتفاقی برای من و دوستانم بیافتد سازمان مسؤل آن است. همین الان در اشرف تعدادی از اعضای شورای رهبری جدا شده اند که اجازه ترک اشرف به آنها داده نمیشود و در آنجا زندانی شده اند. تعداد بسیار زیاد دیگری نیز هستند که مخالف عقیده و افکار سازمان هستند ولی از ترس شان امکان مخالفت علنی ندارند و من شخصا ازتعداد زیادی اطلاع دارم که بدلیل نگرانی از جان و موقعیت شان جرئت مخالفت علنی با ایده ها و افکار سازمان را ندارند. هم چنین می خواهم اضافه کنم این موضوع فقط خاص زنان و کادر شورای رهبری نیست. در اشرف هیچ کس حق انتخاب آزادانه و اعلام عقایدش را ندارد و نمی تواند به راحتی از اشرف خارج بشود. اینکه افراد میتوانند خودشان انتخاب نموده که در اشرف بمانند و یا بروند دروغی بیش نیست و این واقعیتی غیرقابل انکار است که هر کس موفق به فرار و خروج از اشرف میشود میتواند بر آن شهادت بدهد. متاسفانه مسعود رجوی فکر میکند که با خون انسان ها و جان آن ها میتواند افکار توهم آمیزش را به پیش ببرد و در قرن 21 مثل سایر رهبران خودکامه در جهان خطش را دنبال کند. آنچه که امروز مرا وادار کرد که بیایم و با شما صحبت کنم و مواضع و نقطه نظراتم را در رابطه با این سازمان فرقه ای بیان کنم احساس عمیق درد و رنجم نسبت به قربانیان اخیر و همینطور اعضای محصور شده و دربند در اشرف است چه به لحاظ فیزیکی و چه ایدئولوژیک که تحت کنترل و اجبارات رهبری این سازمان هستند.
زندگی انسان ها بیش از هر چیز دیگری در این دنیا ارزش دارد و کسی حق ندارد برای زندگی کس دیگری تصمیم بگیرد چه برسد به اینکه آنها را مجبور به کشته شدن و از دست دادن جانشان بکند. در این فرقه بصراحت و در جلسات عمومی این سازمان اعلام میکردند که تنها کسی که در سازمان با ارزش است فقط رهبری این سازمان است و بقیه بایستی همه جانشان را برای وی فدا کنند. سازمان مجاهدین خلق در راستای سیاست های فرقه ای خود همواره دخالتی آشکار در امور عراق داشته از جمله اینکه ستادهای خاصی به منظور پیش بردن اهدافش بطور ثابت و با کادرهای مسئول سالهاست دایر کرده است. ستاد هایی به نام روابط عراق و ستاد اجتماعی که اختصاص به اینکار دارند و مستمرا دخالت در امور عراق در دستور کار آنهاست. از جمله ایجاد حمایت از سازمان، ایجاد شورش و انقلاب در کشور عراق با حمایت های مادی و تبلیغاتی کلان و همینطور حمایت های رسمی از کانال ماهواره ای با صرف میلیون ها دلار هزینه که این موضوع نیز بحث مفصلی است که دوستان به آن خواهند پرداخت. من از همه مجامع بین المللی درخواست کمک و یاری برای آزاد کردن سایر اعضای باقیمانده دربند و زندان این سازمان دارم. شما بعنوان سازمان های بین المللی و مجامع حقوق بشری باید و این حق را دارید که با یکایک اعضای اشرف بطور آزادانه و خصوصی دیدار داشته باشید و آنها را نسبت به حقوق شان آگاه کنید. شما بعنوان سازمان های بین المللی بایستی راه ارتباط آزادانه افراد این سازمان را با دنیای بیرون مهیا کنید و این حق و وظیفه شماست که بایستی از این سازمان مطالبه کنید که درهای جهان آزاد را به روی اعضایش بگشاید. باآنها مصاحبه آزادانه و خصوصی انجام دهید و آنها را به کشورهای خود پناه دهید. شما بعنوان سازمان های بین المللی که حامی اولیه ترین و شناخته شده ترین حقوق شهروندی افراد در جهان هستید چرا اجازه میدهید یک سازمان فرقه ای برای بیش از 30 سال اعضای خود را بشکل پیچیده ای در حصار های عقیدتی و فیزیکی خودش نگه دارد. و تاکنون اجازه دیدار آزادانه و خصوصی شما با این افراد داده نشده که با آنها در تماس باشید و بطور نمونه حتی بتوانید یک ایمیل و یا موبایل به کسی بدهید که با وی در تماس باشید. متن سخنان برات کیخائی در کنفرانس مطبوعاتی بغداد
سه شنبه 19 آوریل 2011 من برات کیخایی هستم که حدود یک ونیم ماه پیش بنا به تصمیم خودم و بطور مخفیانه اشرف را ترک کرده و فرار کردم و خودم را از تشکیلات رجوی نجات دادم. من مدت 22 سال در این سازمان فرقه ای بودم. بدلیل خود رأیی و تصمیمات اشتباه رجوی و عدم وجود هرگونه آزادی های اولیه و حقوق انسانی برای اعضای مستقر در اشرف تصمیم به جدایی گرفتم. من هم چنین تا آنجا که امکانش بود چندین بار اعتراضاتم را به سیاست های این سازمان از جمله در برخورد با دولت عراق مطرح کردم ولی از آنجا که در این فرقه نه تنها هیچ توجهی به افکار و نظریات اعضا و حتی مسئولین نمی شود بلکه بعضا در این رابطه بایستی بهای سنگینی نیز برای طرح افکار و نظریات خود داد لذا تصمیم به فرار از این سازمان گرفته و پس از عبور از موانع متعددی که برای جلوگیری از خروج نفرات از سازمان ایجاد میکنند و همچنین طی مسیرهای طولانی خودم را تسلیم نیروهای عراق کردم. در همین جا لازم می دانم یاد آوری کنم که این راه برای همه کسانیکه مایلند و با سازمان مشکل دارند باز می باشد و باید هر چه زودتر خود را از اسارت نجات بدهند؛ علیرغم اینکه سازمان گفته است که حکم همه خانواده ها و آنهایی که جدا میشوند مرگ میباشد. نکته بعدی اینکه میخواستم همدردی و تأسف عمیقم را نسبت به قربانیان وقایع اخیر ابراز نمایم و خودم را در غم خانواده های هموطنم شریک می دانم. آنها دوستان عزیز ما بودند که بدلیل سیاست غلط رجوی و لجبازی او که هنوز فکر میکند مثل گذشته در عراق میتواند بماند قربانی مطامع وی شدند. در رابطه با وقایع اخیر که منجر به قربانی شدن تعدادی از دوستان من شد باید بگویم که رهبران سازمان از دوسال قبل خودشان را برای درگیری با دولت عراق آماده کرده بودند که در این راستا آموزش های مختلفی داده شد تا درصورت ورود ارتش عراق به پادگان با آنها درگیر شویم و تجهیزاتی هم آماده کرده بودند. متاسفانه برخلاف گفته مریم رجوی و استقبال او از جنگ و شعارهایی همچون جنگ صدبرابر، خودشان و هیچکدام از مسئولین بالای سازمان در این صحنه ها نیستند بلکه اعضا و نیروهای جوان را قربانی خط مشی دیکتاتوری خود میکنند. مریم رجوی خودش در پاریس است و از مسعود رجوی هم در این صحنه ها خبری نیست و متاسفانه حتی یک عضو شورای رهبری را نیز برای درگیری نمی فرستد و در مقابل آن دختران جوان 20الی 30 ساله را به کام مرگ میفرستد و آنهایی که بیگناه و ناآگاهانه به این درگیری کشیده شدند قربانی توهم و رؤیاهای کشورگشایی مسعود رجوی و فریب آزادی خواهی مریم رجوی را می خورند. در بین این قربانیان حتی یک عضو شورای رهبری هم نبود مگر نه اینکه جان این جوانان برای مسئولین این سازمان ارزشی ندارد. مریم رجوی در صحبت هایش گفت که ما هیچ عزا و ماتمی نداریم و همه اش سراسر افتخار است یعنی فدا کردن جان انسان های دیگر برای مریم رجوی افتخار است. در حالیکه 8 سال است دولت عراق اعلام کرده که سازمان مجاهدین خلق بایستی کشور عراق را ترک کند و درحالیکه بارها و بارها راه های مسالمت آمیز را پیشنهاد نموده است و درحالیکه بارها اعلام کرده بر سر این موضوع شوخی ندارد و نمیخواهد یک سازمان تروریستی با تشکیلات نظامی و فرقه ای در کشورش باشد. چرا این موضوع را سازمان مجاهدین خلق جدی نگرفت و به قوانین کشوری که در آن مستقر است تن نداد. من سوالم از رهبری سازمان این است که شما مگر درهرحال هدفتان از ابتدا جنگ با آمریکا و سپس با جمهوری اسلامی نبود؟ چه شد که ابتدا با آمریکا دوست شدید و در زمان آمریکایی ها اجازه تردد آزادنه به هر کجا را داشتید و پس از آن چه شد که در این سال ها این جنگ فراموش شد و یک سوم کادرهای موجود در اشرف به کار دخالت در امور کشور عراق مشغول هستند با این هدف که وضعیت اجتماعی و سیاسی عراق طوری بچرخد که از سازمان مجاهدین خلق حمایت نمایند که همچنان بتواند به مانند گذشته و دوران صدام در کشور عراق باقی بماند و این قدرت را داشته باشد که اجازه ندهد هیچکس از سازمان خارج شده و با دنیای خارج ارتباطی داشته و افراد را به زور در تشکیلاتش نگه دارد. مدت 8 سال بیهوده اعضای خود را فریب دادید که ما بالاخره پیروز خواهیم شد. اگر سازمان مجاهدین خلق اینقدر به قوانین بین المللی و کنوانسیون ها و حقوق بشر معتقد است از همین ابتدا می بایست اولین حقوق کشوری که در آن مستقر است را رعایت میکرد. وقایع سال گذشته نیز که منجر به کشته شدن تعداد دیگری از اعضای سازمان شد بر همین اساس بود. بعد از رفتن نیروهای آمریکایی و زماینکه دولت عراق میخواست یک ایستگاه پلیس طبق قوانین خودش در یک خیابان اشرف ایجاد کند مقاومت و جنگ افروزی و کارشکنی های سازمان مجاهدین خلق و تحلیل ها شروع شد و اجازه اینکار که جزو حقوق دولت عراق بود را به آنها ندادند. دلیل اصلی آن نگرانی از دسترسی اعضا به نیروهای عراقی و دنیای آزاد بود و رهبری این سازمان نمیخواست کسی وارد حیطه فرقه ای این پادگان شود و تا به امروز که هر روز متاسفانه روابط خصمانه تر شده و میشود. و در این رابطه فکر میکنم مسئولین سازمان از به کشتن دادن همه اعضا نیز هیچ ابایی ندارند و همانطور هم که اعلام کرده هیچ ماتم و سوگی هم ندارند چرا که همواره مشخص بود در این سالها به تمامی ما اعضا گفته میشد شما بایستی در 12 الی 13 سالگی یعنی در سن اولین نفری که در این سازمان کشته شد شهید میشدید و اضافه زنده اید. مسعود رجوی بارها در سخنرانی ها و موضعگیری هایش اعلام کرده است که من جنگ صد برابر میخواهم. اگر جنگ نباشد جنگ تولید میکنم و گفت من نمیگذارم شما در بستر بمیرید و مسئول رستگاری شما هستم و این مواضع علنی وی بود. کسی که جان انسان ها برایش ارزشی ندارد و تنها راه مبارزه را به کشتن دادن انسان ها میداند آن هم فقط به دلیل اینکه اثبات کند اوست که فقط همه چیز را میفهمد و تشخیص میدهد درحالیکه بهتر از هر کسی میداند درمانده تر از هر کسی خودش است و پس از 30 سال هرچه توانسته برای نگه داشتن همین تعداد محدود در سازمان هر چه دیکتاتوری و فشار بیشتری را بر روی اعضای خود اعمال نموده است. در حال حاضر تا آنجا که اطلاع دارم دولت عراق زمانبندی جدید داده که تا پایان سال میلادی بایستی افراد پادگان اشرف از عراق خارج شوند. من به تمامی ساکنان اشرف می گویم که راه باز است و تا دیر نشده و دوباره تعدادی از شما قربانی مطامع رجوی نشده اید، تا مجددا از شما به عنوان سنگری برای مسئولین سازمان درست نکرده دست به اقدام بزنید و خودتان را از این تشکیلات جهنمی نجات بدهید. دولت عراق اعلام کرده است که نمیخواهد این سازمان تروریستی با تشکیلات نظامی که بطور آشکار در امور داخلی اش دخالت میکند و از درون اشرف تظاهرات و شورش و تروریسم را رهبری میکند، از لیست مورد نظر خودش در انتخابات دفاع میکند و برای دفاع از آن میلیون ها دلار خرج میکند و ستاد تشکیل می دهد و میلیون ها دلار به نیروهای اجتماعی عراق پول میدهد، از کانال رسمی ماهواره اش برعلیه این کشور تبلیغ میکند وصدها کار دیگر، نمیخواهد در این کشور باشد و سر این موضوع جدی است. بطور خلاصه بخواهم اشاره کنم سازمان مجاهدین خلق در این سال ها همچنان دخالت در امور کشور عراق را در دستور کارش داشته است. از همان سال های اول بعد از جنگ سعی در آموزش و جذب نیروهای عراقی در حمایت و نفوذ دادن افراد مورد نطر خود در دستگاه ها و نهادهای عراقی داشت تا بتواند با روی کار آوردن آنها مثل گذشته سازمان در عراق بماند و اهداف خود در داخل عراق را پیش ببرد. یک ستاد خاص در اشرف تشکیل داد و هم چنینن بخش اصلی کار یکان های نظامی در اشرف کار با نیروهای اجتماعی عراق می باشد. استخدام نیروهای عراقی و دادن حقوق به آنها برای پشتیبانی از سازمان و مخالفت با دولت کنونی، ارتباط مستمر از طریق ایمیل و اینترنت با نیروهای عراقی وداشتن کانال برای برگزاری تظاهرات در شهرها و روستاها، کار اصلی حدود یک سوم نیروهای سازمان در یکان ها ارتباط با نیروهای عراقی و تلاش برای امضا گرفتن برای حمایت از سازمان و گرفتن اطلاعات می باشد. حدود 500 کامپیوتر در روز برای کار اجتماعی و تماس با نیروهای عراقی اختصاص دارد. زمان های بسیج و جهت گرفتن حمایت و امضاگیری روزانه تا صد هزار ایمیل ارسال می شد. یکی از خواسته های مجاهدین خلق از عشایر و مردم عراق این است که تظاهرات راه بیندازند و دولت مالکی را سرنگون کنند. این موضوع بصورت علنی نیز همواره در سیمای آزادی تبلیغ میشد. راه اندازی جلسه شیوخ و عشایر در بغداد و سایر استان ها که اصلی ترین موضوعات جلسات راه اندازی تظاهرات و حمایت از اشرف برای تثبیت موقعیت اشرف هست. حقوق نفرات عراقی از طریق شماره حساب های سازمان و از طریق اینترنت پرداخت میشد. تشویق نفرات و شیوخ جهت مخالفت با دولت در مرحله اول موضوع کار است اما موضوع اصلی طرح انقلاب در عراق و شورش در کشور می باشد. رهبران سازمان بصورت علنی همواره خواهان سرنگونی دولت مالکی شده اند. در رابطه با تبلیغ برای حمایت از سازمان برنامه ها و اقدامات زیادی از نیروهای عراقی با هزینه و پول زیاد درخواست میکردند مانند گرفتن مراسم برای شهدای سازمان، تظاهرات به نفع سازمان، برگزاری نمایشگاه به طرفداری از سازمان و غیره. اساسا در زمان انتخابات صدها هزار دلار تبلیغات برای انتخابات عراق و انحراف آن از روند طبیعی هزینه کردند. همینطور طراحی پوسترهای تبلیغاتی برای کاندیداهای عراقی و خارج ساختن مسیر انتخابات از روند طبیعی. پناه دادن و پول دادن و اختصاص محل سکونت به یکسری نفرات عراقی که مخالف دولت عراق و پشتیبان سازمان بودند. جعل امضای 2/5 میلیون نفر از مردم عراق به دروغ برای حمایت از سازمان و پرداخت میلیونها دلار پول ما به ازای امضاها. استخدام کارمند و وکیل تا در جامعه عراق برای اشرف کار سیاسی کنند. تبلیغات علیه دولت عراق از کانال ماهواره ای اشرف. حمایت از انقلاب و شورش در عراق. تشکیل ستادهای انتخاباتی برای برخی جریانات و انجام یکسری کارها در این رابطه. آیا نمی شد با صرف این پول ها برای همه اعضای سازمان پناهندگی گرفت و مشکل آنها را حل نمود. مسعود رجوی با لجبازی تمام میخواهد اشرف در عراق بدون پایبندی به قوانین حقوقی این کشور بماند و افراد را محصور و بدون ارتباط با دنیای خارج در اسارت نگه دارند. من از شما و سازمان های بین المللی و حقوق بشری درخواست کمک برای اعضای دربند در اشرف دارم که هر چه سریعتر آنها را از این وضعیت اسفناک نجات داده و نگذارید یکبار دیگر اسیر هوس های کشورگشایی مسعود رجوی شوند. شما مسئولید و برای نجات جان اعضای دربند در این فرقه کمک کنید. متن سخنان عبداللطیف شاردری در کنفرانس مطبوعاتی بغداد
سه شنبه 19 آوریل 2011 من عبداللطیف شاردری به مدت 25سال در فرقه رجوی بودم و در مقاطع مختلف در مسئولیت های مختلفی قرار داشتم. من هم ضمن تایید صحبت های دوستانم بدلیل فشارهای زیادی که در این مدت روی ما بود تصمیم به جدایی از سازمان مجاهدین خلق گرفته و پس از طی مسیرهای مشکل و صعب العبور و دور زدن پست های نگهبانی موجود دراشرف که برای جلوگیری از رسیدن نفرات به نیروهای عراقی ایجاد میکنند خودم را به به نیروهای عراقی رسانده و با کمک آنها از اشرف خارج شدم. اصلی ترین موضوعی که مرا وادار کرد از این سازمان جدا شوم این بود که برخلاف آنچه که در تلویزیون و رسانه های خارجی سازمان مجاهدین تبلیغ میکند وضعیت دیگری در درون تشکیلات این سازمان و در این پادگان حاکم است که تمامی اعضا از کوچکترین حقوق انسانی خود محروم میباشند و به مانند اسرا در این پادگان فرقه ای نگه داری میشوند و از اولیه ترین حقوقی انسانی خود برخوردار نیستند. واقعیت این است که من فکر میکنم در طی 8 سال گذشته علاوه بر افکارتوهم آمیز و دیکتاتوری موجود در رهبری این سازمان که خارج از اصول و منطق های دنیای جدید فکر میکند و غرق در توهم و افکار خودش می باشد، سازمان های حقوق بشری و مجامع بین المللی نیز مقصر این وضعیت پیش آمده و باقیماندن پادگان اشرف در عراق هستند. در طی 8 سال گذشته هیچگاه امکانی مناسب برای صحبت آزادانه و خصوصی با افراد اشرف ایجاد نشده و هیچگاه به آنها کمک نشده است که بتوانند راهی برای خروج از این تشکیلات داشته باشند لذا هیچ راهی جز ماندن در اشرف و قربانی شدن نداشته اند. موضوعی که من امروز می خواهم به آن بپردازم دوگانگی مواضع سازمان مجاهدین خلق می باشد. همانطور که در جریان هستید مریم رجوی ومسعود رجوی پس از جنگ امریکا و عراق بطرز آشکاری از مواضع قدیم سازمان مجاهدین خلق یعنی اعتقاد به جنگ و مبارزه مسلحانه در مواضع علنی و مجامع بین المللی عقب نشینی نمود ه و مریم رجوی اعلام کرد معتقد به راه حل سوم است یعنی برگزاری انتخابات آزاد در ایران و یک سری شعارهای دیگر. ولی در مواضع درونی این سازمان و درسخنرانی های مسعود و مریم رجوی و پیامهای داخلی همچنان خط و استراتژی این سازمان همان اعتقاد به مبارزه مسلحانه بوده و هست. همواره این باور را در نیروها نیز میخواستند ایجاد کنند که بالاخره روزی ما با دولت عراق و با آمریکا کنار آمده و سلاح هایمان را از آنها پس خواهیم گرفت و جنگ مسلحانه را مجددا شروع میکنیم. اعتقاد به مبارزه مسلحانه و مشی مسلحانه اعتقاد به عملیات انتحاری و جنگ و نبرد همواره پایه ای ترین اعتقاد این سازمان بوده و هست و علیرغم اینکه در مجامع بین المللی و نزد حقوق دانان همواره مریم رجوی، دیگران و سایر گروه های اسلامی را متهم به بنیادگرایی میکند، تشکیلات سازمان مجاهدین خلق یکی از بنیادگراترین و متحجرترین ایدئولوژی هایست که در نوع خود بی نظیر است. از جمله درقرن 21 اعتقاد به مبارزه مسلحانه و جنگ وکشتار و به کشتن دادن انسان ها، محدودیت های شدید فکری و فیزیکی و به بند کشیدن اعضا، نشست های اجباری و آموزش های اجباری ایدئولوژی فرقه ای و اینکه همه بایستی فقط یک رهبر مشخص شده این سازمان را بپرستند و حق هیچگونه اعتراضی به وی را ندارند، هرچه قدیس کردن و قداست سازی و جداکردن مسعود و مریم رجوی ازبقیه اعضای این سازمان به گونه ای که شعار عام در این سازمان این است و اینگونه به افراد آموزش داده میشود که در رابطه با مسائل سیاسی و نقطه نظرهای مسعود رجوی فهم و درک بقیه افرادر ماکزیمم 5/2 درصد است و هیچگاه براحتی توان فهم و درک ایده ها و نظریه های وی را ندارند و فاصله ای عظیم با وی وجود دارد، نداشتن حق هیچگونه اعتراض و بحث سیاسی با رهبری سازمان و نداشتن حق رد هر گونه خط و خطوط داده شده از طرف سازمان، جا انداختن این ایده که همه اعضای سازمان مجاهدین خلق بایستی جانشان را فدای این رهبری کنند و هرچه که دارند اعم از جان و همسر و فرزند و خانواده و حتی افکارشان متعلق به رهبری است و کسی از خودش هیچ هویتی ندارد و همه افراد هویت و شخصیت شان را از رهبری این سازمان میگیرند. بحث در این رابطه طولانی و پیچیده و بغرنج است که در شرح این جلسه نمی گنجد و من فقط خواستم اشاره ای کوتاه به آن کنم. همچنین اضافه میکنم همانطور که سازمان مجاهدین خلق همواره در درون معتقد به جنگ مسلحانه و جنگ صد برابر است، این حق را نیز برای خود قائل بود که در امور داخلی عراق دخالت نموده و کارشکنی کند. هم چنین برای رسیدن به اهداف خودش به همه ما اعلام شده بود که هر طور شده تا آخرین نفر و بطور نظامی هم مقاومت کرده و در اشرف باقی خواهیم ماند. علاوه براینکه در طی این سالیان به هشدارها و درخواست ها و اولتیماتوم های دولت عراق هیچ اعتنائی از طرف کادر رهبری این سازمان نشد، برعکس تدارک جنگ نیز در داخل اشرف سازماندهی می شد. از جمله، آمادگی برای مقابله با نیروهای عراقی با سنگ و چوب و ماشین های سنگ پران، تهیه وسایل مقاومتی و لباس های دفاعی، نقشه برای گرفتن سلاح و ماشین و حتی دستگیری نیروهای عراقی در صورت وارد شدن آنها به اشرف و اعلام اینکه حتی از یک وجب اشرف کوتاه نمی آییم و نبایستی نیروهای عراقی وارد اشرف شوند واجازه ندادن به دولت عراق برای ایجاد مقرراتش در اشرف تا اینکه کار به رویارویی خصمانه بکشد، آموزش های گروگانگیری و خلع سلاح و درگیری با نیروهای عراقی دور از چشم نیروهای عراقی در پشت خاکریزها از دوسال قبل دنبال می شد. با وجود اینکه در هر حال دولت عراق 8 سال است اعلام کرده که این سازمان را در خاک عراق نمی پذیرد کادر رهبری اشرف درحالیکه این خواسته را قبول نکرده و از عراق خارج نشدند، نکته مهمتر اینکه تن به قوانین کشوری که در آن مستقر بودیم ندادند و مستمر بر علیه آن کارشکنی میکردند. از جمله فراخوان های مشخص دیکته شده توسط مسعود رجوی و مریم رجوی برای سرنگونی دولت عراق و شرکت در تظاهرات وشورش، کمک های های مالی هنگفت برای پیشبرد این خط و استراتژی وصرف هزینه های کلان، راه اندازی تظاهرات و شورش برعلیه نیروی حاکم برکشور و جذب و تبلیغ نیرو در حمایت از سازمان و پیش بردن خطوط و استراتژی مسعود رجوی در عراق و تعیین سرنوشت برای کشور عراق، استخدام نیروهای محلی عراق و آموزش نظامی و ایدئولوژی سازمان به آنها و تلاش برای جذب آنها برای پیوستن به سازمان و یا انجام کارهای اطلاعاتی و تبلیغی برای سازمان. اینها گوشه ای از دخالت های سازمان مجاهدین خلق در امور داخلی عراق است که بطور مختصر به آن اشاره کردم. من از اینکه دوستان بیگناه من بدلیل پافشاری غلط قربانی شدند متاثر و متاسف هستم. به همین دلیل در اینجا از همه سازمان های بین المللی درخواست دارم هر چقدر که میتوانند بعنوان وظیفه انسانی و وجدانی و دینی و شرعی و یا حتی بعنوان مسئولیت کاری خود تلاش کنند که موضوع پادگان اشرف به گونه ای مسالمت امیز حل و فصل شده و وضعیت دردناک ساکنان آن را بطریق انسانی فیصله بدهند. از شما درخواست دارم ترتیب ملاقات و مصاحبه و دیدار خصوصی آزاد با نفرات اشرف را بدهید. امکان رفتن آنها را به هر کشوری که پناهندگی دارند و یا تمایل دارند بروند فراهم نموده و موضوع قاطعیت عراق در رابطه با بستن این پادگان و جدی بودن آنها بر سر این موضوع را به اطلاع نفرات این سازمان رسانده و به آنها کمک کنید تا از این زندان تک به تک خارج شوند.