به تجربه گذشته از سابقه مسعود رجوی خائن فراری در زمانها و موقعیت های حساس و پر خطر که از ویژگی های بارز اوست و پشت سر گذاشتن واحدهای عملیاتی در سال 60 و پرواز به پاریس و ناپدید شدن در حمله نیروهای ائتلاف در سال 82 به عراق از جمله مهمترین سابقه فرار این خائن در طول مبارزاتش می باشد.
هر چند که رجوی با دجالیت منحصر به خود در هر بار فرار و جاخالی دادن مبارزاتی آن را رنگ و لعاب سیاسی و ایدئولوژیک داده و بر ضرورت این اعمال ننگین خود نشست های مبسوطی برای اعضای سازمان بر گزار و توجیهاتی را ارائه می دهد.
اما این سکوت مرگبار او از 29 بهمن 89 معنای جدیدی به خود گرفته است که با درگیری 19 فروردین و ادامه سکوتش سئوالات زیادی را در اذهان عمومی تداعی می کند.
آیا رجوی مرده است؟
آیا با درگیری در اشرف باز هم رجوی در پی خارج کردن و نجات جانش از اشرف است؟
و یا رجوی حتی در زیر زمین اشرف گیر افتاده است؟
آیا رجوی در پی زد و بند های پشت پرده آمریکا گیر کرده است؟
آیا این یک سر فصل برای خروج نیروهای سازمان از عراق نیست؟ که ابتدا آمریکا رجوی را از عراق خارج نموده تا بقیه مراحل کار را انجام دهد و…
آیا جان اعضا و افراد در اشرف برای رجوی دیگر ارزشی ندارد که این چنین سکوت مرگ اختیار نموده است؟ و یا جان اعضا وسیله ای برای حیات ننگین او خواهد بود؟
آیا رجوی در صدد فرار از مسئولیت سازمانی و ایدئولوژیک می باشد؟ و آیا در حال سپردن این شکست ها به مریم رجوی است؟
آیا…؟
در نهایت همگان در پی این پاسخند که چه رابطه ای از درگیری 19 فروردین و کشته شدن اعضا و سکوت این خائن وجود دارد؟
در هر حال این سئوالات بی پاسخ نخواهند ماند بلکه باید در پی گذشت زمان منتظر جواب بود.
ولی آنچه که مسجل است رجوی برای منافع فردی و شخصی خودش حاضر به هرگونه خیانت خواهد شد که سکوت این بار او نیز اثبات این ادعا است.