"…تهدیدی که از جانب فرقه ها متوجه جامعه است خیلی عمیق تر از این حرفهاست. من درباره تهدیدات بسیار واقعی نسبت به سلامت جامعه، سلامت روانی، قدرت سیاسی و آزادی های دموکراتیک ـ همچنین نگرانی های فزاینده در خصوص تباه شدن زندگی صحبت می کنم… فرقه ها دیگر صرفا موضوع نگرانی والدینی که ناظر بر عضو گیری فرزندان ایده آلیست و در برخی موارد سرخورده و جوان خود هستند، همانطور که موضوع سالهای دهه های 1960 و 1970 میلادی هستند، نیستند… اعضای فرقه مانند سایر گروهها به راه مخصوصی می روند و این راهها در طول زمان تغییر می کند فرقه ها به علت کار درونی است که وضعیت غیر معمول پیدا می کنند بنابراین تشخیص تفاوت های میان یک انجمن یا سازمان صادق با یک فرقه کار ساده ای نیست… من ترجیح می دهم از روابط فرقه ای برای بیان دقیق تر پروسه ها و عملکردهایی که در یک فرقه در جریان است، استفاده کنم. روابط فرقه ای عبارت از روابطی است که در آن یک فرد (رهبر عقیدتی) آگاهانه افراد دیگر را وادار می کند تا به طور کامل یا نزدیک به آن در خصوص تقریبا همه تصمیمات مهم زندگی اش وابسته به او باشد و به این پیروان اعتقادی چنین القاء می نماید که او دارای استعداد، نبوغ یا دانش ویِژه ای است…"
کتاب فرقه ها در میان ما – خانم دکتر مارگارت تالر سینگر واژه فرقه در عبارت دقیق تر به گروهی ستیزه جو اطلاق می گردد که از ساختار تشکیلاتی استاتیک و ایستا برخوردارند. رهبر فرقه به دلیل تمایلات روانی سرکوب شده و ناکامی های زندگی شخصی و زیست اجتماعی دچار خودشیفتگی و خود مطلق انگاری در همه عرصه های حیات فردی و جمعی ست.
نتیجه ی طبیعی چنین شرایطی در حیطه ی سیاست به خودکامگی می انجامد. این امر مشهود سرگذشت و داستان اغلب عناصر و افرادی ست که در طی تاریخ تحولات اجتماعی به دیکتاتور و مستبد نیز مشهورند. دار و دسته ی رجوی نمونه ی عینی، مشخص و روشنی از ماهیت روابط فرقه ای ست. افراد و نیروهای مستقر در اسارتگاه اشرف به شهادت تعداد زیادی از جدا شدگان مجاهدین در هزارتوی مناسبات تشکیلاتی در طی بیش از سه دهه وادار به اعمال خاص در درجات مختلف شده اند. که در نهایت موجب اختلال در سمت گیری، بینش و قدرت تحلیل رئالیستی افراد می شود. وادار نمودن افراد به شرکت در نشست های متعدد آن هم طی ساعات طولانی برای چند ماه یا چند سال باعث شده است تا بعضی از عادات و خصوصیات غیر معقول و غیر طبیعی ذاتی افراد و عناصر مجاهدین گردد که به تعبیر دکتر مارگارت سینگر از آن به " گسست ذهنی " یاد می کنند. چنگ و دندان نشان دادن برخی از عناصر مجاهدین در لحظاتی که با احساسات و عواطف سرشار اعضای خانواده هایشان در درب ورودی اسارتگاه اشرف و یا پیام های انسانی، عاطفی و اخلاقی همرزمان سابق شان مواجه می شوند در حقیقت حکایت تلخ و گزنده ای است از گسیختگی روانی و آشفتگی ذهنی افراد مستقر در اسارتگاه اشرف که رهبر عقیدتی مجاهدین و سایر سردمداران دارودسته ی رجوی سعی کردند در طی بیش از سه دهه چنین وضعیت تراژیکی را برای کادرهای تشکیلاتی مجاهدین پدید آورند. به درخواست خانواده ها سه تن از افراد جدا شده ی مجاهدین ساکن استان آذربایجانغربی جهت روشنگری و تحلیل واقعیت و آنچه که خود آن را تجربه و مشاهده کرده اند به اسارتگاه اشرف عزیمت کردند تا با تحلیل رویدادها و بیان حقایق افراد و عناصر تحت سیطره در اشرف را به تامل و تعمق وادارند. هر چند سران مجاهدین واکنش های هستریک و حماقت آمیز از خود نشان دادند اما پر واضح است پیام امید بخش خانواده ها و جدا شدگان در فضای اشرف طنین افکنده است و امید به رهایی و نجات افراد مستقر در اشرف خیالی واهی نیست. در رابطه با وقایع و رویدادهای اخیر و بیان آنچه که در اشرف روی داده است به دعوت انجمن نجات آذربایجانغربی آقایان قادر رحمانی، سعید باقری دربندی و ناصر سید بابایی طی گفتگوی چند ساعته به شکلی مبسوط به تشریح دیدگاهها و مشاهدات خود در رابطه با سفر به اسارتگاه اشرف پرداختند که متن گفتگو در چند قسمت تقدیم خواهد شد. آرش رضایی
نشست اعضای جدا شده ی مجاهدین پس از سفر به اشرف – قسمت اول آرش رضایی: ضمن تشکر از دوستان که در این نشست و گفتگو حضور یافتند، به باورم می بایست رویداد و واقعیت های سفر به اسارتگاه اشرف و نیز نوع واکنش و عملکرد سردمداران فرقه را نسبت به حضور کادرهای تشکیلاتی جدا شده مجاهدین مورد ارزیابی و بررسی همه جانبه قرار داد. شک ندارم دوستان در این سفر جمعبندی خوبی از آخرین وضعیت افراد محصور در اسارتگاه اشرف دارند. از آقای قادر رحمانی اولین سوالم را می پرسم شما سالها یعنی بیش از هفده سال در مناسبات مجاهدین در عراق و قرارگاههای مختلف آن و اشرف بسر بردید پس از بازگشت به ایران که چند سالی می گذرد ازدواج کردید و با اینکه دو فرزند دارید، دوباره به اشرف رفتید واقعا در این سفر چه احساسی داشتید؟ آیا این سفر بهانه ای نشد به دوران گذشته، ایامی که در اشرف بودید فلاش بک بزنید و مقایسه ای تطبیقی با وضعیت حال قادر رحمانی داشته باشید؟ آقای قادر رحمانی: ممنون از دعوت تان به این جلسه. واقعا دوست داشتم جایی پیدا کنم تا براحتی درباره ی ناگفته های این سفر بگویم تا کمی سبک شوم و به این جهت از شما آقای آرش رضایی خیلی متشکرم که چنین فضایی را برای من پدید آوردید.
در پاسخ به سوال شما باید عرض کنم پس از وقایع 19 فروردین 90 در داخل اردوگاه اشرف از طرف خانواده های استان و دوستان انجمن نجات و به خصوص پیشنهاد خودم و سایر دوستانی که در اینجا حاضر هستند برای کمک به رهایی هم بندان و کسانی که سالها متاسفانه در اشرف گرفتار هستند به عراق رفتیم با شناختی که از سازمان داشتیم و می دانستیم که از سوی سران سازمان از یکسری تهمت ها بی نصیب نخواهیم ماند و همه نظر واحدی داشتیم تا به عنوان یک انسان و یک مسلمان می باید خمس و زکات پیروزی و آزادی خود را برای رهایی از زندان اشرف پرداخت کنیم و آن کمک به دوستان دربندمان است که در کمپ اشرف گرفتارند بدین جهت دراوایل امسال روانه اشرف شدیم.
در رابطه با سوال مشخص شما باید عرض کنم چرا؟ بازگشت دوباره به اشرف و عراق بعد این چند سال که ازدواج کرده و صاحب دو فرزند بودم لحظات متناقضی داشتم همینطور سایر دوستانم که ازدواج کردند و مثل من دو یا یک فرزند دارند فکر کنم آنها نیز احساس و لحظات مرا داشتند. می دانید آقای رضایی حس می کردم زندانی مجددا با پای خود به درب زندان برگشته که هفده سال تمام در آن زندانی بوده ولی این بار نه به عنوان زندانی بلکه به عنوان یک آزاده که آمده از آزادی و حق مستقل بودن دیگر همرزمانش که در زندان اشرف گرفتارند، حمایت کند. متاسفانه روز اول خیلی سخت بود چون خاطرات بد و تلخ سالیان دراز که در اشرف زندانی بودیم را برایمان زنده می کرد ولی چون هدف و مقصود داشتیم رفته رفته سختی ها دور ریخته می شد، بی تابی می کردیم که هر چه زودتر بچه های اسیر نیز مثل ما از نعمتها و شیرینی های پشت سیاج اشرف بهره مند شوند و ما شادیهای خود را با آنها تقسیم کنیم چون به معنای واقعی کلمه ما جدا شده های مجاهدین بهتر از هر کس دیگر می دانستیم که فرق این طرف سیاج و سیم خاردارها با آن طرف (درون اشرف) چیست.
البته قوت قلبی که در این میان ما را منسجم و پایدارتر می کرد وجود خانواده ها بود یعنی با هر کسی که به خاطر پسر، دختر یا پدر و مادر خود به درب ورودی اشرف آمده بود و پشت بلندگوها صحبت می کرد در گریه ها، خنده ها، آرزوها و هزاران هزار نکته دیگر با آنها شریک می شدیم.
روز اول من در مقبل درب اصلی اشرف بودم و فقط نقش تماشاچی را داشتم و بر خلاف تصورم دیدم سازمان همه جا را با ماشین های بزرگ پوشانده و فقط چند سوراخی که برای اشخاص خاص فراهم کرده بود و امکانات فیلمبرداری آن هم برای تبلیغات سازمانی و ما امکان دیدن داخل اشرف و بچه ها را نداشتیم.
روز دوم به ضلع جنوبی اشرف رفتم و با بلندگو کمی با دوستان قدیمی خود در اشرف صحبت کردم و اسامی تعدادی از آن ها که یادم مانده بود را بر زبان آوردم همچنین به خانواده ها کمک می کردم که چگونه فرزندان خود را صدا کنند چون از ویژگی ها و نقطه قوت های فرزندانشان ما جدا شدگان بیشتر اطلاع داشتیم. ادامه دارد…
تنظیم از آرش رضایی