داستان رقص رهایی را پیشتر از این جداشدگان از فرقۀ رجوی شرح مفصل داده بودند. در این میان نقش خانم بتول سلطانی عضو پیشین شورای رهبری مجاهدین در افشای چهرۀ فاسد مسعود رجوی بسیار ارزشمند و قابل تقدیر بوده است. رقص رهایی زنان شورای رهبری مجاهدین، چیزی نبود جز یک رقص عریان در برابر شخص مسعود و با خواست مستقیم مریم در راستای «یگانگی کامل ایدئولوژیک» با رهبری عقیدتی شان و به ازدواج رسمی او درآمدن برای همیشه!… و البته همزمان نیز برادران مجاهد بایستی طلاق علی الدّوام همسران خود (و یا آنچه در ذهن داشتند) را در حضور مسعود و مریم به امضاء می رساندند و برای همیشه اندیشۀ همسر«داری» را به گور می سپردند و به قول مسعود او را به «وی» هدیه می کردند! البته تا جایی که به تک تک مجاهدین برمی گشت عملاً در ذهن خود به این حساب که مسعود چنین عملی را صرفاً ایدئولوژیک و پسیکولوژیک به حساب آورده است پذیرفته بودند، اما هرگز تصور نمی کردند و نمی کردیم که «زوج» رجوی افکار دیگری در سر می پرورانند و آن همبستری مستقیم و بی پرده تمامی این زنان با شخص مسعود است! آنهم در مواردی به شکل سکس گروهی! بگذریم که به گفتۀ خود مسعود، مردان نیز بایستی به ازدواج او در می آمدند، البته با تأکید بر اینکه بحث جنسی مد نظر نیست! در هرحال بعد از طی مراحل تئوریک بحث ایدئولوژیکی طلاق و ازدواج نوبت به پراتیک (عمل) رسیده بود. اواخر سال 1376 فرصت مناسبی برای چنین عملی بود تا استارت آن توسط مریم به عنوان محرّک و پیشنهاد دهنده و مشروع کنندۀ اصلی این قضایا زده شود. و او نیز طی مراسمی باشکوه، عقد بخش عمده ای از این زنان را با مسعود رقم زد. البته چنان که از گزارش خانم بتول سلطانی نیز مشهود است، پیش از این حرکت عمومی، بخش دیگری از اعضای اصلی شورای رهبری (مدارهای 1 و 2 و احتمالاً 3 این شورا)، دست به چنین اقدامی زده بودند که راه برای بقیه باز شده بود، چرا که مسعود بی مهابا وارد مسائل ریسک دار نمی شد و ابتدا از رأس آغاز و گام به گام با حل تضادهای ابتدایی وارد مراحل پیچیده تر می شد. و چنان که می نماید، برخی از اعضای شورای رهبری پیشین، همچون مسئول اول و معاونین حال و پیشین سازمان مجاهدین در آن مراسم نقش گرداننده و چک کننده و کنترل را داشته و خود از بیرون تماشاگر بوده اند. لهذا، وارد کردن بخش گسترده تری از خانمها در دستور قرار گرفته بود و هرچند در این رابطه که مسعود چه هدفی را دنبال می کرده است من در تاریخچۀ انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین شرح داده ام، اما به طور یقین هدف اصلی مسعود یک عمل جنسی برای لذت بردن نبوده است و اینرا می توان در مراحل سه و چهار قرار داد. هدف اصلی بی تردید ایجاد یک سد محکمتر در پیرامون خود برای تضمین سلامت مدارهای حفاظتی خود در برابر هرشکاف ممکن که در آینده ممکن بود برایش پیش بیاید بوده است. در اینصورت زنانی که به طور مستقیم به عقد و ازدواج او در می آمدند و مهمتر از همه با او همبستر می شدند، امکان جداشدن آنها از سازمان بشدت کمتر و گاه به صفر می رسید چرا که یک چنین زنی که عمر خود را صرف مبارزه کرده و در پشت خود ایدئولوژی «تشیع اسلام انقلابی!» را هم یدک می کشد و خانواده اش او را با اعتمادی کامل به سازمان سپرده بودند (چه خانوادۀ شوهر و چه خانوادۀ خودش)، اینک نمی توانست در حالیکه رهبری عقیدتی اش به او تجاوز جنسی نموده، در جامعه ای که چنین چیزی را تابو و ننگ می داند ظاهر شود و لاجرم از همان لحظه اسیر و کنیز مسعود رجوی می گردید. این اولین هدف رجوی برای اسیر نگه داشتن زنان پیرامون خودش به نظر می آید. هدف دوم (و شاید هم اول) این بود که زنان مجاهد بعد از چنین ازدواجی، خود را به او نزدیکتر حس کنند و پیوند عمیقتری با او داشته باشند که ناخودآگاه باعث استحکام قدم این زنان می گردید. با توجه به نکات فوق، طبعاً هدف مهمتر از لذت جنسی را مسعود دنبال می نمود که تا حد بسیار زیادی هم موفق گردیده بود اگرچه اشغال عراق و سقوط صدام بیشتر برآوردهای او را به طور راهبردی برهم زد… در هرحال، در مراسم «رقص رهایی» که با اصرار مریم قجرعضدانلو و خواست مسعود رجوی در قرارگاه بدیع زادگان و در سالنی به اسم سالن ایکس (سالنی پیش ساخته، از جنس پنل، با طراحی به شکل حرف انگلیسی ایکس) برگزار گردیده بود، مسعود و مریم با سناریویی از پیش تعیین شده از همۀ زنان حاضر خواسته بودند تا جلوی آنها (در اساس جلوی شخص مسعود رجوی) برهنه شده و به رقص مشغول گردند. رقصی که «رقص رهایی» نام گرفت. در همین مراسم، تک تک زنان در کنار مسعود رجوی روی مبل نشسته و مسعود برایشان خطبۀ عقد خوانده و یک گردنبند طلا را بر گردن آنها می آویخت و ادامۀ ماجرا… و البته شب زفّاف این زنان به نوبت توسط مریم قجرعضدانلو مشخص می گردید و آنها از موهبت هماغوشی با رهبر عقیدتی خود برخوردار می گشتند! عبث نبود که مسعود رجوی هنگام انتخاب مریم به عنوان مسئول اول مجاهدین، به او گفت: «تبارک الله احسن الخالقین». نمونه گردنبندی که به زنان مجاهد تعلق می گرفت در زیر آورده شده است که یکی از زنان مجاهد آنرا در معرض تماشا قرار داده است:
آری، همانطور که مشاهده می شود، عکسی از جوانی مسعود رجوی بر این گردنبند نقش بسته است. کسی که خود را در هر نشستی سمبل رهایی از «ج» و «ف» (جنسیت و فردیت) و یا به زبان دیگر «عاری از هرگونه خودپرستی و افکار فساد جنسی» می خواند، در درون «حرمسرای» خود، گردنبندی با نگارۀ «خود» را به همسرانش هدیه می کرد! یعنی دقیقاً بر تمامی آنچه مدعی آن بود مهر باطل می زد: رهبری که عاری از فردیت است و بر همه جا نقش خود را عرضه می کند… رهبری که عاری از جنسیت است و حرمسرا تشکیل می دهد! هان ای دل عبرت بین، از دیده نظر کن هان!
ایوان مدائن را سرلوحۀ عبرت دان!