این روزها باز هم ماشین تبلیغاتی جنگ طلبان براه افتاده و برای مسموم کردن فضای موجود صحبت از آغاز جنگی دیگر علیه ایران و ایرانیان به میان آمده است و صحنه گردان این خیمه شب بازی تهوع آور شماری از رسانههای پلاک دار نشاندار غربی و منابع اسراییلی است. از آن تهوع آور تر نقشی است که مزدوران فارسی زبان صدام حسین یعنی مجاهدین به رهبری مسعود رجوی که نام و نشان شان ننگ هر ایرانی شرافتمند است، اکنون در قالبی نو و جدید برای خود قایل میشوند و آرزو دارند صبح دمی رویایی از خواب برخیزند و« ارتش اسارت بخش ناتو» آنان را در بغل گیرد وبه پشتوانه سلاح های اسراییلی شاید بتوانند مردمان خود را آماج گلوله و بمب قرار دهند و در تهران بر مسند قدرت بنشینند. بواقع حماقت و شهوت قدرت تا کجا باید سراپای رجوی و همسر سوم اش را درربوده باشد که این چنین آشکارا رؤیاهای کودکانه خود را قرقره میکنند و آنرا به خورد نیروهای اسیر و گروگانهای شان میدهند.دم از بهار عربی میزنند و در چهارچوب پادگان10در 10 کیلومتری اهدایی صدام حسین جز سرکوب اندیشه وعقیده و جز اختناق و مغزشویی چیزی در چنته برای همان نیروهای از جان گذشتهشان ندارند. سالیان گذشته و باز هم میگذرد و این تجربه تاریخی همچنان روشن و روشنتر خود را نشان میدهد که هیچ نیرو و قدرت قهر نظامی قادر نبوده و تاکنون نتوانسته دمکراسی رویایی را برای کشوری به ارمغان ببرد جنگ جویان و جنگ طلبان برای حفظ منافع حقیرخودشان است که با شیره مالیدن بر سر ملتها منابع و نفت آنها را به یغما میبرند و در خلوت به ریش آنان میخندند. کدام کشور بوده که توانسته به کمک قهر و نیروی سلاح روند دمکراسی در یک کشور را سمت و سو دهد از کوبا در آمریکای لاتین گرفته تا لیبی و عراق در خاور میانه تجربه های تلخ و ناگورای است که همگان شاهد آن هستند، مگر فیدل کاسترو و صدام در عراق و قذافی در لیبی و اسد در سوریه به کمک نیروی سلاح به قدرت نرسیدند و مگر نه اینکه قدرت وپست ریاست جمهوری مادالعمر دراین کشورها نهادینه نشده است ودقیقا درچنین سرزمین هایی است که قدرتی که بواسطه سلاح کسب شده است در کسوت سلطنت ظاهر میشود و موروثی میگردد. آری رجوی هم مثل یکی دیگر از همین دیکتاتورها است البته از نوع کوتوله آن. او تصور میکند که قادر خواهد بود در قرن بیست ویکم و ارتباطات نوین مردمی چون مردم ایران را بفریبد و بر تخت سلطنت ناداشته تکیه زند.او فکر میکند دانشجویان و روشنفکران ایرانی معطل این مانده که کوتوله ای چون او که از قدرت تنها وابسته بودن را آموزش دیده است بیاید و برایش هورا بکشند غافل از اینکه یک پاپاسی هم برای افکار پریشان این مردک ارزش قایل نیستند و رد هر نوع وابستگی را اتفاقاً از رد خود او و افکار سرکوب گرانه اش شروع کرده اند. او تنها میتواند درصحرای عراق آن هم به کمک دیکتاتوری چون صدام بر 3000 انسان بخت برگشته حکم براند و آنان را مغزشویی کند و چون دایی جان ناپلئون با شمشیر چوبی فرمان جنگ صد برابر صادر کند و اکنون همچون آن زبانبسته در گرداب عراق بدنبال راه نجاتی برای خود چاره بیندیشد و فعلاً هم وغم اش این است که دولت عراق ضرب العجل اخراج آنان را عقب بیندازد تا شاید بتواند پس ازخروج کامل آمریکاییان خاکی بر سرش بریزد.. بنابراین سخن کوتاه کنم به عنوان یک ایرانی مخالف جنگ و جنگ طلبان هستم و هر مزدور فارسی زبانی که چون مجاهدین عادت دارند هر شب بغل یک قدرت خارجی شب را به صبح سر کنند تأکید و یادآوری کنم که تا حافظه تاریخی مردم ایران رؤیای ایرانی آزاد و آباد را درسر دارد و تا ایران و ایرانی برقرار و پایدار است، آنان آب در هاون میکوبند و هرگزقادر نخواهند بود حتی بر یک دهات ایران حکم برانند ونقش کدخدای یک ده را نیز با خود به گور خواهند برد چه برسد که به کمک نیروی خارجی و ارتش ناتو قدرت را در ایران به دست بگیرند. این برداشت من از این جریان وابسته و ضد ملی است امیدوارم تغییری غیرقابل تصور در تار و پود این جریان ضد ملی حاصل شود که عکس نظریه من ثابت شود.