سینه تاریخ پر است از بیداد پادشاهانی که کاخهای ستم خویش را بر اجساد مردم بیچاره، ضعیف و درمانده بنا می کردند، گویی جلال و جبروت پادشاهی شان در عظمت کاخهایشان نهفته بود، و وسعت نظر و صحت اندیشه و پاکی اعمالشان، در وسعت و زیبایی و تعداد کاخهایشان متبلور می گشت. کاخهای کوچک، بزرگ، سرخ، سبز، سفید، تابستانی، زمستانی، ییلاقی، ساحلی و… همه، چیزی نبودند جز دیوارهای ساتر میگساریها و عیاشیها و خوشگذرانی های صاحبانشان، جز دیوارهای فاصل و حائل بین مردمی فقیر و خسته و فرسوده و زخمی و مجروح، با ظالمانی تن پرور و خوشگذران و سودجو و خونریز و… وجه مشترک همه از فراعنه مصر گرفته تا پادشاهان ریز و درشت ایران تا امپراطوران روم تا خلفاء و امراء بی دین بلاد اسلامی، در کاخ نشینی و زندگی درباری و تجملاتیشان خلاصه می شود. آنها از مردم خویش بردگانی می ساختند که باید کار می کردند و جان می دادند تا ولی نعمتانشان تمام ایام را در آرامش، آسایش و رفاه بگذرانند و در زرق و برق خیره کننده کاخهایشان غرق شوند. آنچه امروز مرا به تعجب واداشته و وادارم کرده تا دست به قلم ببرم، هیچیک از این پادشاهان و امپراطوران و فراعنه وامراء کاخ نشین نیستند بلکه شخصیتی متوهّم و دیوانۀ قدرت است که در تقلیدی جنون آمیز از آن کاخ نشینان، کاخهای بسیاری برای خود بنا نموده است و با دروغ و فریب، هزاران انسان بیگناه را به بردگی گرفته و هزاران نفر را قربانی کرده است. این مقاله را برای ثبت در سینۀ تاریخ می نویسم و برای اینکه اگر کسی هنوز بر این باور است که در سازمان مجاهدین رهبری انقلابی، صادق، فداکار، ضد تبعیض و استثمار وجود دارد، بداند که این خیالی خالی و توهمی پوچ بیش نیست، چرا که یک رهبر انقلابی که اتفاقأ دم از صدق و فدا نیز می زند باید همانند مردمی که سنگش را به سینه می زند زندگی کند و با نیروها و هوادارانش صادق باشد، اما دریغ! دریغ از صداقت و فدا و یکرنگی! شاید کمتر کسی باشد که نام مسعود رجوی و فرقه اش را نشنیده باشد، اما شک ندارم که کمتر کسی هست که از ماهیّت واقعی و پنهان او و اینکه در درون فرقه اش چه می گذرد، با خبر باشد. رجوی اگر چه به ظاهر فرعون و امپراطور و پادشاه و امیر نبوده و نیست، اما همانند آنان زندگی می کند، خدمه و نوکر و کنیز و سلطان بانو و… دارد، شکنجه گر و زندان و زندانبان دارد، هیچ مخالفتی را علیه خود برنمی تابد و دست به قتل و تهدید مخالفان خود می زند و یا شخصیتشان را تخریب می کند. او همانند پادشاهان ظالم و قلدر نیز به عیش و نوش و قدرت خود می اندیشید و در خانه ها و کاخهای گرانقیمت روزگار می گذراند. و فکر می کرد این حق اوست و بقیۀ اعضای سازمان نبایستی در راحتی و رفاه باشند و بایستی همواره در شرایط سخت باشند تا روحیه انقلابی خود را حفظ کنند!! در همینجا ضمن قدردانی و سپاسگزاری از همۀ دوستانی که در این کار مرا یاری داده اند یادآوری می کنم که این مجموعۀ با ارزش با کمک و همکاری تعدادی از دوستان جداشده از سازمان تهیه شده و محصول یک کار جمعی است… البته قصد ندارم به همۀ ابعاد زندگی اشرافی رجوی بپردازم، بلکه فقط می خواهم به کاخها، خانه ها و پناهگاههایی که او با دلارهایی که از صدام حسین و برخی منابع دیگر، در ازای وطن فروشی و خیانت به مردم و جوانان ایران گرفته و برای خود و سلطان بانویش مریم ساخته، اشاره ای داشته باشم. در حالیکه نیروهای صادق اما فریب خوردۀ سازمان با توهم و خیال مبارزه انقلابی در بیابانهای تفتیده و داغ عراق در شرایط بسیار سخت و طاقت فرسا روزگار می گذرانیدند، و در حالیکه همواره دستگاه تبلیغات سازمان از شرایط بد مالی سازمان و نیاز به پول برای ادامۀ به اصطلاح مبارزه سخن می راند و با دورویی تمام دست کمک پیش خلق قهرمان! بلند می کرد، و در حالیکه مهدی ابریشمچی، در تلویزیون فرقه ظاهر می شد و شوی مسخرۀ گلریزان را اجرا می کرد و پول قلک بچه های هواداران از همه جا بیخبر را بعنوان کمک مالی می گرفت…، مسعود رجوی با صرف میلیونها دلار در نقاط مختلف عراق در حال ساختن کاخ و خانه و پناهگاه برای خود و مریم بود. وی در چندین مکان مختلف در عراق برای خود خانه هایی مجهز ساخته بود که هرکدام متناسب با شرایط حفاظتی و امنیتی تا میلیونها دلار هزینه در برداشتند، تعدادی از این خانه ها برای استقرار موقت و تعدادی نیز خانه های دائمی او بودند. در این رابطه می توان به خانه ها و کاخهای زیر اشاره نمود: قرارگاه بدیع زادگان این قرارگاه در نزدیکی بغداد قرار داشت و در سال 1365 تأسیس و قرارگاه حنیف نامگذاری شده بود و اساساً یکی از قرارگاههای پنجگانۀ نظامی در سالهای 1365 و 1366 محسوب می شد، ولی از سال 1366 که نیروهای نظامی ساکن آن به شهر کوت منتقل شدند، این قرارگاه مبدل به محل اصلی فعالیت ستادهای سیاسی و تبلیغات شد. در قسمت انتهایی قرارگاه بدیع (غرب قرارگاه) که حدود یک چهارم قرارگاه را تشکیل می داد یکی دیگر از محل های استقرار رجوی قرار داشت. این محل نیز بصورت بسیار شیک و مجلل و با استحکامات قوی ساخته شده و در طول سالیان نیز به ساختمان اصلی آن، اتاق ها و سالن های مجلل مختلف برای جلسات کوچک و بزرگ اضافه شده بود. ناگفته نماند فضای سبز این محل نیز بطور اختصاصی ایجاد شده بود که دارای استخر و درختانی بسیار زیبا بود. و اطراف محل با دیوارهایی بسیار بلند از قرارگاه بدیع جدا می شد. مقر محمد آباد در منطقۀ کفری این مقر شامل یک مجموعۀ سنگری و استحکامات در تپه های کفری بود که به صورت یک روستا عادیسازی و مورد استفاده رجوی ها در دوران جنگ کویت قرار گرفت. با توجه به چشم انداز شروع حمله نیروهای ائتلاف به عراق پس از اشغال کویت، سنگرسازی گسترده ای به همراه استتار و عادیسازی به شکل یک روستا در این منطقه برای رجوی ها آغاز شد و چند ماه به طول کشید که همه وسایل راحتی برای آنها در نظر گرفته شود. رجوی بیشتر دوران 40 روزۀ جنگ و بمبارانها را در این محل سپری کرد. این در حالی بود که سایر نفرات همراه رجوی ها -اعم از کادر حفاظت و دفتر او و ستادهای همراهش- از هیچ سنگری برخوردار نبودند و می باید در چادر و یا کانکس سر کنند. پس از اتمام جنگ، برای اینکه این محل به دست کردهای عراقی نیفتد، به آتش کشیده و تخریب شد. مقر فروغ 1 در منطقۀ کربلا فروغ 1، یکی از ویلاهایی بود که توسط مخابرات عراق و برای اختفا و حفاظت رجوی ها از بمبارانهای نیروهای ائتلاف به وی داده شده بود. چون آمریکا و نیروهای ائتلاف به دلیل موقعیت مذهبی شهرهای کربلا و نجف، آن محلها را هدف قرار نمی دادند، با گسترش و شدت یافتن بمبارانها در روزهای پایانی جنگ، رجوی ها به این ویلا منتقل شدند و همواره یک مقام مخابرات عراق نیز همراه آنان بود. پس از ورود نیروهای زمینی آمریکا به عراق از جنوب که تا ناصریه پیش رفتند، و با شروع قیام مردم در استانهای جنوبی و نجف و کربلا، رجوی ها به سرعت از مهلکه گریخته و به اشرف (و بعد به مقرشان در فیلق دوم) رفتند. این ویلا و ویلاهای دیگری که توسط همراهان و بخش حفاظت رجوی استفاده می شد، مورد حمله قیام کنندگان قرار گرفت و 3 تن از نفرات سازمان (که در گورستان مروارید به عنوان شهدای کربلا برایشان نماد ساخته شد) کشته شدند. البته بعدها گفته شد این نفرات برای یک مأموریت به کربلا رفته بودند تا کسی از مخفی شدن رجوی در آنجا مطلع نشود. قرارگاهی بزرگ در نزدیکی مرز قرارگاهی وسیع در نزدیکی بعقوبه و نزدیک مرز ایران و عراق نیز بطور کامل در اختیار رجوی قرار داده شده بود که منطقه ای سرسبز و وسیع و دارای ساختمانهایی شیک بود که بطور دائم یک تیم 5 نفره حفاظتی در آنجا بسر می بردند. من یکی دو بار به این قرارگاه تردد داشتم حتی از اسم و آدرس دقیق آن نیز مطلع نشدم. این مقر به طور عام هیچگاه مورد استفاده نیروها قرار نگرفت و تعداد محدودی از نیروهای حفاظت رجوی از این مقر اطلاع داشتند. کاخ تکریت به دلیل فشارهای رجوی برای تصاحب یکی از کاخهای صدام، و از آنجا که عراقیها مخالف دادن کاخ در مجتمع کاخهای صدام در کرخ (بغداد) به وی بودند، بالاخره این کاخ در تکریت به وی داده شد. هزینه زیادی برای لوکس تر و تجملی تر کردن آن صرف شد ولی به دلیل موقعیت جغرافیایی آن و ترس از تردد به تکریت، این کاخ هیچ وقت مورد استفاده رجوی قرار نگرفت و تنها برای ارضای تجمل طلبی و زیاده خواهی های آنها بود. کاخ سامرا این کاخ که یک ویلای دو طبقه در شهر سامرا بود «آقا» نام داشت و تنها جهت زیارت مسعود رجوی از آن استفاده می شد. اما با وجود این که بیشتر از دوبار برای مدتی کوتاه از آن استفاده نشد، هزینه زیادی از بابت لوکس سازی آن صرف شد. قرارگاه علوی این محل ابتدا سنگر ضد بمب و مقر فرماندهی جبهه شمال صدام در نزدیکی پادگان سپاه دوم عراق (فیلق 2) بود. این سنگر اصلی فرماندهی و ساختمانهای مجاورش، بعداً بخشی از قرارگاه علوی شد که نزدیک شهر مقدادیه در استان دیاله عراق واقع شده بود. سنگر فرماندهی بزرگ شامل اتاقهای متعدد و سالن جلسه و رستوران و مجهز به سیستم تهویه ضد شیمیایی، میکروبی و اتمی و کاملا نوسازی و مبله شده بود که در جریان اشغال عراق توسط آمریکا، به طور کامل منهدم گردید. این قرارگاه را رجوی به پاس خدمات ارزنده اش به دیکتاتور عراق در جنگ علیه ایران از وی هدیه گرفته بود، که البته پس از تحویل گیری از دولت صدام، به طور کامل مورد بازسازی قرار گرفت و به مکانی بسیار شیک و زیبا تغییر شکل یافت. ادامه دارد… مریم سنجابی