قادر رحمانی: این ماجرا را که تعریف می کنم مربوط به سال هشتاد و دو است. نادر رشیدی مسئول یکی از این میلیشیاها یعنی امیر یغمایی بود روزی یکی از همین
بچه های میلیشیاها در حالی که گریه می کرد به من گفت آخر قرار نبود ما را از اروپا به اشرف بیاورند و اینجا به زور ماندگار شویم. او گفت ما را به پارک برده بودند (در اشرف جایی که چهار تا درخت و کمی چمن کاری بود پارک می نامیدند) با یکی از میلیشیاها هم صحبت شدم. نادر رشیدی (اغلب بچه ها شاهد هستند او در چاپلوسی نظیر نداشت) در نشست بلند شد و گفت: در پارک چرا با محمد که از امریکا آمده است صحبت کردی؟
بعد این دوست میلیشا ادامه داد ما را به پارک آوردند تا به اصطلاح تفریح کنیم خب من با این محمد که از امریکا آمده بود دو کلمه با وی صحبت کردم نادررشیدی خواهران شورای رهبری را جمع کرد به آنها گزارش داد که امیر یغمایی با این محمد محفل زده است!! بعد امیر به من گفت قادر من تحمل این افراد عوضی و مریض را ندارم. (منظورش سران مجاهدین بود) تحت هر شرایطی از اینجا خواهم رفت. با شنیدن حرفهای امیر ناراحت شدم واقعا تکاندهنده است در اشرف برای صحبت کردن با یک همرزم میبایست به دهها سوال پاسخ می دادیم در حالی که سران مجاهدین از مبارزه برای آزادی خلق ایران دم می زدند. چقدر تناقض وجود دارد؟ این سران مجاهدین واقعا بیمار هستند. تحمل چنین رفتاری را با امیر و سایرین نداشتم پیش معصومه پیرهادی رفتم اعتراض کردم به او گفتم: آخر چه خبر است؟ بچه ای (امیر یغمایی) با یکی دیگر دو کلمه صحبت کرده است و این نادر رشیدی گزارش او را به شما می دهد؟ واقعا این جرم است؟ گناهی نابخشودنی است؟ حرف زدن با آدمها یا همرزمان خودمان نیز جرم شده است؟ چرا اینطوری می کنید؟ این چه رفتاری است؟ معصومه پیر هادی حرف جالبی زد و گفت: قادر خب این نادر رشیدی طبق معمول چاپلوسی می کند!! چه کار کنم؟
واقعا تعجب کردم مسئولین سازمان افراد را وادار می کردند که چاپلوسی کنند و چنین عناصری را تربیت می کردند بعد خودشان تحقیرشان می کنند!! در حالی که نادر رشیدی فرمانده FA هم بود و معصومه پیر هادی عضو شورای رهبری در مقابل اعتراض من این چنین در باره نادر رشیدی تحلیل می کرد؟! این تناقض مسئولین سازمان را چگونه می توان توجیه کرد؟
بچه های میلیشیا و سایر افرادی که در اشرف و در تشکیلات جهنمی رجوی اسیر و برده هستند عمرشان تلف می شود برایم تعجب آور نیست اگر روزی بشنوم مثلا ده نفر از افراد سازمان دست به خودکشی زدند چون فضای درونی فرقه ی رجوی مثل یک اسارتگاه است آدمها هیچ حقوقی ندارند بشدت تحت اذیت و آزار قرار دارند زندگی در چنین جایی به خودکشی یا فرار افراد منجر می شود. در نشریات انجمن نجات در باره ماهیت فرقه ها مطالب جالبی خواندم واقعا به معنی واقعی کلمه مجاهدین نه یک سازمان که یک فرقه هستند. چه بساطی رجوی در اشرف و تشکیلات راه انداخته است؟
بچه های کم سن و سال را در بدترین شرایط روحی در خفقان نگاه داشته اند از همان دوران کودکی از پدر و مادرهایشان جدا کردند دوباره بعد از سالها به جهنم اشرف آوردند باز در همانجا از پدر، مادر، خواهر و برادرهایشان جدا نگاه می دارند!! کسی نیست به این رجوی ابله بگوید این بچه ها را که از پدر و مادرهایشان جدا کردی به خاطر این است یک حائلی ایجاد کنی تا رابطه های عاطفی را از بین ببری، آیا این است حقوق بشری که تو از آن دم میزنی؟ تو حتی برای نیروهای خودت به بچه های نفرات سازمان و عناصر سازمان ارزشی قائل نیستی؟ تو چگونه موجودی هستی؟ تو دیگر واقعا کی هستی؟ چقدر تو عقده ای و موجود پست و بد طینتی هستی؟
مهران کریم دادی: ببینید در تکمیل توضیحات قادر رحمانی باید بگویم این موضوع به اصطلاح میلیشیاها که در واقع دست پرورده های خود سازمان هستند و برای سالها به خارج فرستاده شدند و به امان خدا رها شدند یعنی وقتی تاکید دارم به امان خدا رها شدند واقعا حرف درستی است چون خیلی از خانواده ها و پدر و مادرهایشان در اشرف اصلا خبری از بچه هایشان نداشتند سران سازمان هم که برایشان مهم نبود کاری به این کارها نداشت که پدر و مادرها چه زجری می کشند در خارج بچه ها در چه شرایطی نگهداری می شوند و بزرگ می شوند. به قول معروف یکی تحت سرپرستی نامادر یا ناپدری یا فامیل است یا چه می دانم تحت شرایط نامشخص بودند. خلاصه اینها به امید اینکه به هر حال در اروپا درس می خوانند به کشورهای اروپایی فرستاده شدند اما سازمان برنامه ی خاصی برای آنها داشت تا در فرصت مناسب آنها را به پایگاههای سازمان در عراق بازگرداند مبدل به افرادی کند که برای ترور روانه ایران گردند. اینکه بچه ها را با وعده درس خواندن به اروپا می فرستند بعد از چند سال مانع ادامه تحصیلشان می شوند دوباره به اشرف باز می گردانند تا برای درگیری، خشونت و ترور تربیت بشوند این کار را سران سازمان با هزار دوز و کلک انجام می دهند این خیلی زجر آور است هم برای به اصطلاح میلیشیاها و هم برای پدر و مادرها.
ببینید سازمان که دم از مبارزه برای آزادی میزند خب اگر بحث اعتقاد به آزادی است بحث آزادی بیان و انتخاب پس چرا شما سران سازمان بچه ی کم سن و سالی را که در سازمان بزرگ شده است دست پرورده خودتان است چرا سرش شیره می مالید به او دروغ می گوئید از اروپا به عراق می آورید و راه بازگشت را به روی او می بندید؟ چرا باید این بچه ها مثل فیلم های گانگستری سرتا پا مسلح شوند؟ بچه هایی که آموزش تانک می بینند سوار تانک می شوند مسلسل کلاش به دستشان می دهید چرا باید آقای محدثین با آن جایگاه تشکیلاتی و ادعاهای بزرگی که دارد مثل ادعای آزادی، اخلاق و شعار جامعه بی طبقه توحیدی و دموکراسی، در اروپا به بچه های میلیشیا که در حال تحصیل هستند دروغ بگوید وعده بدهد که شما فقط شش ماه برای دیدار پدر و مادرتان به اشرف و عراق می روید بعد هر موقع خواستید به اروپا باز می گردید؟! آن موقع که بچه ها در اشرف متوجه می شوند راه بازگشتی وجود ندارد و اگر بخواهند تقاضای بازگشت به اروپا را بکنند به آنها می گویند شما مثل یک طعمه هستید و نقش طعمه را بازی می کنید؟!!
پس جز دروغ و نیرنگ در سازمان چیزی نیست. فریبکاری و شارلاتان بازی محدثین و سران کله گنده سازمان واقعا نفرت انگیز است وقتی این جور آدمها دم از آزادی و نمی دانم اخلاق بزنند و دین و مبارزه برای حقوق بشر؟ بیشتر نفرت انگیزتر می شوند. فرض کنید سازمان با این دغلبازی های چهار نفر به نیروهایش اضافه شود بچه های کم سن و سال را با فریب به اشرف بیاورند با این ادعا که مادرتان یا پدرتان را ملاقات می کنید بعد در قرارگاه برای آنها نشست بگذارند به آنها بگویند شما چرا مشکل مادر داری؟ مشکل پدر داری؟! این چه وضعی است؟ پس از سالها، ده یا دوازده سال این بچه های جدا شده از خانواده به هر حال مهر پدر و محبت مادر در دلشان است به امید اینکه به دیدار پدر یا مادرانشان در اشرف می روند و سپس به کشور محل اقامتشان باز خواهند گشت تا به تحصیلاتشان ادامه دهند اما در اشرف طی نشستی که برای آنها گذاشته می شود مورد بازخواست قرار می گیرند که چرا سایه پدر و مادر بالای سرتان باید باشد؟ شما هنوز مشکل دارید؟ شما هنوز بچه هستید؟ واقعا سران سازمان چه پاسخی برای این رفتارهای پلید و زشت دارند؟
ادامه دارد…
مکان گفتگو: دفتر انجمن نجات آذربایجانغربی
آرش رضایی