همانروزها باید میدانستم که مجاهدین ذره ای به دنبال منافع مردم ایران نیستند , شعارهای انتخاباتی بسا متناقض مسعود رجوی در سال ۱۳۵۸ و دامن زدن به اختلافات قومی و نژادی به اسم فدرالیسم که در آن حال و هوای پس از انقلاب محلی از اعراب نداشت و تزریق مقدار زیادی هیجان کاذب و شور و شعر و شعار بجای منطق و بحث و نظر در جامعه برای گل آلود کردن آب و ماهیگیری و نیز حفظ ساختار شبه نظامی و خانه های تیمی و سلاح و ایضأ رابطه با خارجی و هزاران فاکت و نمونه دیگر که بیانگر محتوای مجاهدین بود ,باید روشنم میکرد اما التهاب جامعه نگذاشت, مجاهدین گاه کاسه داغتر از آش میشدند ,یا با به سینه زدن سنگ اسلام و مسلمانی و قرآن طلب ارث میکردند ویا با شعارهای مرگ بر آمریکا و محکوم کردن مسئولان وقت کشوربه همکاری با آمریکا خواهان قدرت بیشتر بودند , آنها بسیار از شکنجه و زندانهای شاه داد سخن میدادند وما فکر میکردیم که تجربه مبارزه را بیان میکنند که گویا این هم سهم خواهی بود و خبر نداشتیم و خبر نداشتیم که همین ها که برای صدهزار تومان لفت و لیس رئیس یک اداره جیغ میکشند و گلو پاره میکنند میلیونها پول مردم را از ادارات شاهنشاهی و ساواک و کارخانه ها و صنایع و بانک ها سرقت کرده و انباشته اند , البته نه برای خلق که برای رسیدن و سوار شدنشان بر خر مراد , خبر نداشتیم که همین ها که روزنامه منتشر میکنند سلاح نیز انبار کرده اند و آموزش هم میدهند گویا میدانند و طوری برنامه ریزی کرده اند که حرفشان پیش نرود و مجبورشوند سلاح به دست گیرند.آنها اسلام خود را ناب و اصیل و ارتدکس معرفی میکردند و حتی تکنولوژی را سر منشا نفوذ امپریالیسم در ایران میدانستند. مجاهدین و شخص مسعود رجوی دنبال قدرت بودند , این شخص حاضر بود از اعضا و حتی دوست و زن خودش نیز بگذرد که معشوقه قدرت را در آغوش گیرد ,کاندیدا شدن برای مجلس و ریاست جمهوری البته سودی نداده بود وحالا او در هیبت” لنین ایران ” فکر میکردسیاست مداری موفق است که بخوبی بتواند با طرح شعارمناسب مردم را همراه کند دقیقا همان جملات لنین که مسعود رجوی در نشستی بازگو کرد , مسعود رجوی میخواست مثل لنین که بر دولت موقت غلبه کرد ,روزهای ۲۴-۲۶ اکتبر۱۹۱۷ در ۲۹ و ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ باز آفرینی کند , متحد شدن با آنارشیست ها وبقیه هم همان کاری بود که لنین کرده بود , اما ایران، روسیه و تهران، پترزبورگ نبود , در نتیجه قدرت به مسعود رجوی نرسید , لنین سرخورده مجبورشد مخفی شود , او در خفا فرصت کافی داشت که یک تصمیم اشتباه دیگر بگیرد , او که تشنه قدرت بود تحلیل کرده بود که مانع پیروز نشدنش شخصیت های قوی و سابقه دار در مبارزه با شاه و پیروز شدن انقلاب است , دستور به انفجار و بمب گذاری و ترورشخصیت ها از حزب جمهوری و هفتاد و دونفر شروع شد وبه همه مخالفان مسعود رجوی از بقال و خیاط و نانوا و واکسی و راننده و زن خانه دار هم کشیده شد,اما باز هم قدرت حاصل نشد. مسعود رجوی در نشستی در عراق گفت که از فردای هفتم تیر خیلی ها دیگر با ما نیامدند خیلی ها تماسشان قطع شد وهمه چیز مثل برف آب شد , این البته همه چیزی نبود که درایستگاه هفت تیر پیاده شد ,پایان مجاهدین بعنوان یک سازمان سیاسی به تاکید خودشان و امکان حضورشان در ایران هم دیگر برای آنها وجود نداشت , اما یک چیز کماکان از همانجا تا امروز با آنها همراه است , حذف فیزیکی اشخاص برای رسیدن به مقصود , از هفت تیر تا اعضای ناراضی و جداشده ها, از ترور فیزیکی تا هک و حذف فیزیکی منتقدان در دنیای مجازی, از حمله و تهمت و توهین تا چماقداری در خیابانهای پاریس.