فرقه تروریستی مجاهدین در سالهای 1351 به بعد، بنابر تاثیرپذیری از سوابق و تجربیات روش های اجرایی و انضباطی گروههای چپ امریکای جنوبی و هکذا چین و ویتنام در مواجهه با افراد ناراضی در تشکیلات سیاسی خود، مبادرت به انجام یکسری قوانین خود ساخته برای تسویه حساب های سازمانی برای افراد مسئله دار و ناراضی خود کرد. حذف فیزیکی، فرستادن به کار و کارگری جهت تنبیه و توبیخ و تحقیر فرد، تبعید و اعدام به اصطلاح انقلابی!! جزیی از این روشها در تشکیلات مجاهدین شناخته میشدند. برچسب هایی که سازمان به این افراد می زد عبارت بودند از: خائن، عنصر نامطلوب، ضعیف، بی بازده.
به نمونه های نادری که سازمان به دلایلی آن را تاکنون کتمان و اعلام نکرده اشاره میشود: یکی از اعضای سازمان در سال 1352 فردی بنام مرتضی هودشتیان که فارغ التحصیل رشته الکترونیک بوده به همراه تیمی برای آموزش های چریکی به فلسطین اعزام میشود. با توجه به ضربات حاصل از دستگیری بنیانگذاران فرقه در سال 1351 ظاهرا سازمان برای جبران نیروی خود به هر دری میزد تا برای افزایش عناصر تشکیلاتی خود اقدام نماید. لذا مرتضی که علیرغم تخصصش فردی مبتدی در آشنایی با مسائل سیاسی بود عضو گیری میشود. در اردوگاه الفتح وابسته به جریان عرفات، محسن فاضل مسئول عملیاتی فرقه مجاهدین با احساس تردید به وی او را فرد ساواکی قلمداد نموده و براحتی و به تنهایی او را به صندلی بسته و با شلاق او را وادار به حرف زدن میکند. مرتضی در پایان همان روز می میرد؟! و دو روز بعد جواب استعلام از گروه داخل در ایران میرسد که وی تایید شده و فرد مطمئنی است!!. یا در مورد دیگری، علی محبی یکی دیگر از اعضای سازمان نیز بعد از مارکسیست شدن سازمان توسط دار و دسته رجوی کشته میشود. ناگفته نماند همان مجید شریف واقفی که از ابتدای انقلاب رجوی اورا پرچم دار جریان خودش معرفی میکرد در سال 1352 فرمان اعدام عنصر مجاهد خلق!!؟؟ جواد سعیدی را با نهایت سنگدلی به جهت سست عنصر بودن صادر و به اجرا می گذارد. او بنحو فجیعی کشته شده و جسدش مثله شده و بعد از انتقال به جاده آبعلی تهران سوزانده میشود!!!. جالب است خود شریف واقفی در مقطع ترور خودش توسط عناصر دیگر سازمان که کلا مارکسیست شده بودند، گرایشات عرفانی خارج از حوزه ایدئولوژیک مجاهدین پیداکرده و زمزمه های عدم اعتقاد به مبارزه مسلحانه را در چند قرار تشکیلاتی به گوش تقی شهرام که لیدر سازمان محسوب میشد رسانده بود!!. نگاهی واقعی به این رویدادها بیانگر آنست که چه عناصر مارکسیست شده و چه عناصر التقاطی سازمان برای رویارویی با مخالفین خود مشترکا و فقط سلاح حذف و ترور و قتل را میشناختند که منبعث از تعالیم دوگانه نهادینه شده اسلام و مارکسیسم توسط چند تن از بنیانگذاران سازمان بود. قتل های انجام شده داخل تشکیلاتی از یکسو و جریان مارکسیست از سوی دیگر کاملا متاثر از تربیت سازمانی و بد آموزی های جریان ها و جنبش های کمونیستی بود که توسط اینها دیکته میشد. حال براساس هزاران مستند حقوقی موجود باید پذیرفت که عین این روحیه حذف صدای مخالف و مخالفان توسط شخص مسعود رجوی و دستگاه مخوف و گشتاپوی او حداقل از سال 1368 و آغاز اقدامات فرقه ای در داخل تشکیلات تا کنون بصورت عریان و با مکانیسم های بس پیچیده اتفاق افتاده است که مسلما با تخلیه کامل اردوگاه اشرف و انحلال سازمان تروریستی مجاهدین ابعاد وسیع و ناشناخته آن هویدا خواهد شد. شاید اشاره ای به ربودن و انجام وحشیانه ترین شکنجه ها برروی اجساد سه تن از نیروهای کمیته وقت انقلاب در سال 1360 مصداق بارز این روحیات پلید ضدانسانی و جنایتکارانه باشد ذیلا به مراحل متفاوت تهدید و سرکوب و شکنجه توسط ایادی رجوی و با دستور مستقیم وی اشاره می گردد:
1- برخوردهایی بشکل کتک کاری های شدید مسئولین تشکیلات در نهان با فرد مسئله دار.
2- بازداشت وی ابتدا در گوشه ای از قرارگاه های کوچک اشرف و رفتاری همانند سگ با وی و برگزاری چندین نشست دیگ برایش جهت لجن مال کردن، تحقیر و کشتن تمام حس های مقاومتی اش.
3- گاها اجرای همان بند شرح داده شده 2 در حضور مسعود رجوی و مریم در سالن اجتماعات یا در سالن بهارستان بغداد. برای مثال برای دوست عزیزمان جواد فیروزمند در سالن اجتماعات اشرف و جواد زائریان در سالن بهارستان و صدور حکم اعدام برایشان!!.
4- انتقال افراد ناراضی به زندان های متعدد در داخل قرارگاه اشرف برای مدتی. تنظیم رابطه ضدانسانی با آنان در زمان زندانی بودن شان، مثلا سرک کشیدن به محل بازداشت از 12 شب تا 7 صبح هر 70 دقیق یکبار و ایجاد سروصدا و بازکردن قفل و انداختن نور چراغ قوه به صورت فرد و…. و برپا دادن برای حاضر شدن جهت بازجویی و شکنجه.
5- ایجاد و برگزاری دادگاه نمایشی با حضور عوامل سرکوب رجوی و ابلاغ زندان به وی و اعلام اینکه در حقیقت میبایست تو را همانند قوانین سخت گروه پ ک ک به اتهام تمرد جلوی تخته سنگی تیرباران می کردیم!!؟؟.
6- انتقال به خروجی اشرف (زندان) و سپری کردن دوسال تمام و انجام کار شاق و اجباری همانند کاشتن شلغم!؟ و سرو کله زدن با ریئس نفرین و به درک واصل شده اش بنام بتول رجایی و حسن عزتی جنایتکار.
7- تحویل به مزدوران ضد اطلاعات ارتش عراق (استخبارات) بعنوان عبور غیرقانونی به عراق و رایزنی با عراقیها برای صدور حکم 8 ساله و سپری کردن آن در زندان مخوف ابوغریب.
فرید