روز شنبه مورخه 29 مهر 1391 آقایان محمدحسین و محمدمهدی امیرمستوفیان از برادران بردیا امیرمستوفیان جهت ملاقات با مسول انجمن نجات به دفترانجمن نجات گیلان مراجعه کردند ومصرانه خواستارآن شدند که درتحویلگیری جنازه برادرشان وتدفین آن درقبرستان دارالسلام نجف اشرف چنانچه کمک و مساعدتی از جانب انجمن نجات بربیاید فروگذارنشود.
درادامه ملاقات آقای محمدحسین امیرمستوفیان جهت به اشراف رساندن موضوع مطروحه و اطلاع رسانی و استمداد از مجامع بین المللی و حقوق بشری و تمام وجدانهای آگاه و بیدار به توضیح و تشریح مشکل خود پرداختند و گفتند: "برادرم بردیا بیست سال پیش بمنظور اشتغال و داشتن یک زندگی آرام رسما از ایران به کشور آلمان سفر کرده بود که درآن ایام آدم ربایان فرقه رجوی با نیت عضوگیری بر اساس یک طرح خائنانه و کثیف تحت عنوان کمک به ایرانیان و پناهجویان برای گرفتن اقامت و حل و فصل امورات اداری شان ضمن مراجعه به ایرانیان پناهجو از جمله بردیا، وعده اخذ اقامت سریع السیر میدهند به شرط اینکه مدت اندکی را در مقراشرف واقع درعراق بگذرانند!
درآن ایام بردیای نازنین من خیلی جوان و خام بود و فریب وعده های فریبنده اجیرشدگان رجوی را خورد و اغفال شد و هنوز شش ماه از اقامتش درآلمان نگذشته بود که سر ازعراق ناامن درآورد.
آنچنانکه بعدها خبردارشدیم سران تشکیلات مافیایی رجوی دیگر اجازه ندادند که بردیا به آلمان بازگردد وبا وجود عدم رضایت ایشان بالاجبار سالیان درفرقه رجوی با تحمل و شداید فراوان ماندگار شد وبه نوعی دراسارت جسمی و ذهنی و روحی قرارگرفت طوری که بعدها از جداشدگان ازفرقه رجوی شنیدیم که بردیا به ناراحتی قلبی دچارشده و از این بابت بسیار رنجور شده است.
نه اینکه خودم درآلمان اقامت دارم برادرم محمدمهدی که درایران زندگی میکند به نمایندگی ازخانواده مستمرا با انجمن نجات گیلان در ارتباط بود و شخصا زحمات زیادی را در راستای رهایی بردیا ازاسارتگاه اشرف متحمل شد. خصوصا در مدت اخیر که انتقال اعضای گرفتار از اسارتگاه اشرف به لیبرتی شروع شده بود برادرم محمدمهدی به فعالیتها و ارتباطش با انجمن نجات گیلان شدت بخشید و به تهیه پاسپورت مبادرت ورزید تا اینکه بتواند پس از اضمحلال اسارتگاه اشرف به لیبرتی برود تا با ملاقات حضوری با بردیا وی را به دنیای آزاد و کانون گرم و پرمهر خانواده بکشاند. اما افسوس افسوس که دست تقدیر سرنوشت بردیا را طور دیگری رقم زد ". (دراین لحظه آقایان محمدحسین ومحمدمهدی که داغدارو در مصیبت ازدست دادن عزیزشان بودند بسیاربه هم ریختند وغم واندوه تمام وجودشان را فراگرفت وبا دلی سوخته به رجوی لعن ونفرین کردند که چگونه با سنگدلی تمام مسبب مرگ زودهنگام برادرشان شدند).
دراین هنگام آقای محمدمهدی با بغض فروخورده رشته کلام را به دست گرفت وگفت: " خانواده ما از بابت فراق ودوری سالیان با بردیا سختی بسیاری را تحمل کردند خصوصا مادر سالمند و مریض ما بسیارچشم انتظاری کشید تا بتواند قبل از بدرود حیات فرزندش را درآغوش بفشارد لذا من بودم که مستمرا با انجمن و شخص شما درارتباط بودم و عاجزانه درخواست کردم که با وجود درد کمر و پا درسن 72 سالگی بتوانم برای رهایی بردیا به عراق بروم. جا دارد که از زحمات شما هم تقدیر و تشکر بکنم و شخصا شاهد بودم که انجمن نجات و سایر دوستان دست اندرکار چیزی کم نگذاستند وما الطاف زیادی ازشمایان دیدیم انشاءالله که عوضش را از خدا بگیرید.
خلاصه من گوش به زنگ بودم که ازجانب دفترانجمن با ما تماس حاصل شود تا ترتیب اعزاممان به عراق داده شود شاید که با توسل به خدای رحمان و رحیم بتوانیم بردیا را از آن جهنم نجات بدهیم. تنم میلرزد وقتی میخواهم آن لحظه غمناک و اندوهگین را توضیح بدهم. بله از جانب شما شب قبل از تحویل سال نو جدید تماس حاصل شد با خودم گفتم خدایا شب عیدی خبرخوشی را به ما برسان وداشتیم ازذوق پرمیکشیدیم که……..
والله درکمال ناباوری خبردارشدیم که بردیا گویا درجریان سومین سری ازانتقال اسرای اشرف به لیبرتی دچار ایست قلبی شده و فوت کرده است!! "
دراین لحظه آقای محمدمهدی دیگرتاب وتوان حرف زدن را نداشت و ازغم واندوه فراوان شدیدا درخود می پیچید و برادر محترمشان آقای محمدحسین لب به سخن گشود و گفت: "بالاخره رجوی کارخودش را کرد و بردیا را ازما گرفت و به قربانگاه جاه طلبی خودش فرستاد. هنوزکه هنوز است نتوانستیم خبر جانگدازمرگ بردیا را به مادرم پیر و سالخورده مان بگوییم چونکه بیم ازآن داریم که مادرمان با شنیدن مرگ فرزند و جگرگوشه اش دچارایست قلبی شود و دردی برما بیفزاید.
متعاقب آن واقعه دردناک خودم از آلمان پیگیر قضیه شدم و از برادرم نیز خواستم که در مراجعه به انجمن نجات دنبال این باشد که اجازه ندهیم که سران تشکیلات رجوی بعنوان مسببین مرگ بردیا مراسم تدفین را به جا بیاورند ودنبال بهره برداری کثیف خود باشند چراکه شنیده بودم که تشکیلات رجوی احمقانه مدعی شده بود که بردیا دراثرخستگی ناشی ازجابجایی به لیبرتی دچار ایست قلبی شده است!؟ زهی وقاحت وبی شرمی ازاین همه فریب ودجالیت رجوی وتشکیلات مافیایی وی.
دراین مدت اخیرکه حدود هفت ماه ازمرگ بردیا میگذرد وجنازه اش در سردخانه بیمارستان بغداد دردست نیروهای عراقی میباشد ما ازهیچ تلاشی برای دستیابی به جنازه برادرمان فروگذار نکردیم و با مراجعه به سازمانهای حقوق بشری و نامه نگاری به مسولین و دولت عراق استمداد طلبیدیم مبنی براینکه ما خانواده بردیا امیرمستوفیان میخواهیم جنازه بردیا را تحویل گرفته ودر قبرستان دارالسلام دفن بنماییم. دراین راستا خودم ازآلمان به ایران آمدم و به اتفاق برادرم محمدمهدی درتاریخ دهم مهرماه با وجود سختیهای فراوان به عراق رفتیم وملاقاتهای زیادی با مسولین عراقی داشتیم تا بتوانیم به هدف خود برسیم که همانا تحویلگیری جنازه بردیا و تدفین درخاک نجف اشرف بوده است. حقا که مسولین عراقی بسیار با ما همکاری کردند چونکه ما در آن کشور جنگ زده غریب بودیم و نه تنها به زبان عربی مسلط نبودیم جایی را هم نمی شناختیم و از ارتباط اداری عراق هم سروکاری نداشتیم ولیکن با همت وهمکاری مسولین عراقی به واسطه همکاری دست اندرکاران سفارت خودمان درآنجا که خودمان خواستارمساعدت شدیم توانستیم بارها به دادگاه مراجعه کرده وضمن درخواست جنازه بردیا، شکایت نامه خودمان را نیزعلیه رجوی ومسبیین مرگ بردیا را تسیلم مراجع قضایی عراق نمودیم و خواستارآن شدیم که علت مرگ برادرمان مشخص شود و مسببین و عامیلن قتل بردیا که سران تشکیلات رجوی هستند دستگیر و تحویل عدالت شود.
سرتان را به درد آوردم و مطلب را کوتاه بکنم بالغ بر دو هفته از محل اقامتمان درهتل به دادگاه رفت وآمد داشتیم ولیکن نمیدانستیم که رجوی جنایتکارحتی برای قبضه کردن جنازه بردیا هم که به دست خانواده اش نرسد چه پولهای نجومی که خرج نکرده است. چندین وکیل خریدارنموده وحتی به آدمهای همان دادگاه باج داده تا ما نتوانیم به هدفمان برسیم ومتاسفانه موقتا موفق شد وما درمرحله اول نتوانستیم به جایی برسیم. ضمن اینکه در دو هفته ای که شدیدا درگیر رفت وآمد ودنبال تنظیم پرونده واقامه دعوی برعلیه مسببین مرگ بردیا بودیم محمدمهدی چه جسما و چه روحا خیلی آسیب دید وتصمیم براین گرفتم که عجالتا به ایران بازگردیم ولیکن ازجانب مسولین عراقی ودادگاه عراق وهمچنین ازجانب مسولین سفارت ایران دربغداد قول مساعد گرفتیم که دراین مسیر انسانی و خداپسندانه به خانواده مرحوم بردیا کمک و یاری برسانند و از هیچ تلاشی دریغ نورزند تا ضمن بجا آوردن مراسم تدفین بردیا با حضورخانواده خودمان درنجف اشرف، رجوی را خوار و ذلیل وشکست خورده بیبینیم. ما هنوز امیدوار هستیم وبه خدا توکل میکنیم. "
انجمن نجات گیلان هم ضمن همدردی با این دوعزیزمصیبت دیده وسایراعضای محترم خانواده امیرمستوفیان، بلاشک دراین مورد مشخص وهمچنین رهایی سایر اسرای دربند تشکیلات مخوف رجوی ازهیچ کوششی دریغ نخواهد ورزید و از فرصت استفاده کرده و به اعضای گرفتار در فرقه رجوی گوشزد میکند که از مرگ بردیا و از مرگ آخرین فوتی مشکوک درفرقه رجوی بنام کامیبز اشرفی (سلیمان) درس عبرت گرفته و به زودی با یک تصمیم قاطع وعاقلانه با فرار از کمپ موقت لیبرتی و پناه بردن به نیروهای عراقی محافظ کمپ لیبرتی، به دنیای آزاد و به دور از کنترل تشکیلات مافیایی رجوی بازگردند و آزادی را حس کنند. به امید آنروز