اخیراً خانم ناتالی گوله عضو کمیسیون خارجی وزارت خارجه فرانسه کتابی منتشر کرده است به نام «سازمان مجاهدین خلق، فرقهای در قلب جمهوری». او در این کتاب به موضوعات زیادی اشاره کرده است. از جمله جذب نیرو و رابطهی فرقهای درون سازمان.
نفرات جداشده زیادی هم وقتی داستان جذب شدنشان را نوشتند یا بیان کردند بسیاریشان به این مسئله اعتراض داشتند که در جذب به سازمان فریب خوردهاند چرا که مثلا در تماس تلفنی به آنها میگفتند برای ادامه تحصیل در اروپا میتوانند او را یاری دهند یا این که برای پیدا کردن کار در ترکیه، برطرف شدن مشکلات مالی و… میتوانند از طریق آنها اقدام کنند. کار برایشان پیدا میکنند و یا امکان ادامه تحصیل را فراهم میکنند. این سناریوهای جذب نیرو معمولا بر اساس کمبودها و حفرههای داخلی تنظیم میشده است تا بتوانند آنها را به خارج کشور و مشخصا ترکیه بکشانند و از آنجا هم جهت ترانزیت موقت به عراق ببرند. ولی به محض این که نفر جذب شده پایش به قرارگاه میرسید، مدارکش در آنجا گرفته میشد و به او وعده داده میشد که جای نگرانی نیست چرا که آنجا اقامتی موقتی است تا کار وی راه بیفتد و بدین ترتیب دهها نفر افراد به اسم نیروی جدید وارد تشکیلات میشدند. غافل از اینکه این افراد با توجه به دروغهایی که به آنها گفته میشد، بیاعتمادیشان تشدید میشد، چون قلبا تمایلی به این جریان پیدا نمیکردند ماندنشان کاملاً صوری بود در حالیکه قلبا منتظر فرصتی بودند تا از آنجا فرار کنند. علت تمایل به فرار هم از اینجا ناشی میشد که اگر خودش مطرح میکرد میخواهد برود باز راهی جلویش گذاشته نمیشد و عملا غیرمستقیم به او فهمانده میشد اینجا بماند خیلی به نفعش تمام میشود.
این مرحلهی جذب نیرو، ولی نگهداری نیرو به چه صورت بود یعنی آیا افراد در صورتیکه میخواستند آگاهانه جدا شوند راهی برایشان وجود داشت، در این رابطه بهتر است به اظهارات یکی از آخرین جدا شدهها مجید محمدی، توجه نمایید. او میگوید:
«رجوی در آخرین پیامش چهار گزینه را در مقابل اعضا و افراد گذاشته بود که به این صورت بودند:
شرط اول: در صورت اعلام جدائی شما را تحویل عراق می دهیم و عراقی ها هم شما را تحویل ایران خواهند داد و در آنجا محاکمه و اعدام خواهید شد. البته قبل از اینکه این شروط را به ما بگویند چندین روز نشست گذاشتند و در این نشستها به ما میگفتند که هر کس ایران برود، او را شکنجه و اعدام می کنند و به این ترتیب ذهن همه را نسبت به رفتن به ایران خراب کردند و بعد از این نشستها و سمت و سو دادن به ذهنها و ترساندن از ایران، این شرط را به ما ابلاغ نمودند.
شرط دوم: اگر خانواده سالمی در اروپا یا آمریکا دارید که می توانند کار شما را دنبال کنند تا شما را به اروپا ببرند. که البته چنین چیزی برای اکثریت قریب به اتفاق افراد امکان نداشت چرا که کسی را در خارج نداشتند.
شرط سوم: مجاهد بمانید و سرنوشت خود را به سازمان بسپارید. و بعد از مدتی یک شرط چهارم را اضافه کرد که چنین بود: "بصورت مهمان نزد مجاهدین بمانید"».
خوب ظاهراً ملاکها نسبت به گذشته تغییر کرده است. قبلا کسی که میخواست جدا شود تشویق میشد که به ایران برود و خارج رفتن ممنوع بود. و این که اگر خودتان به ایران بروید اذیت نمیشوید ولی چرا حالا موضوع عوض شده است.
خانم ناتالی گوله همچنین در بخشی از کتابش به مناسبات فرقهای سازمان اشاره کرده است و این واقعیتی است که از دید هر کسی در بیرون از دستگاه باشد به کلی برایش از یکطرف محسوس و از طرف دیگر بسیار دردناک میآید. چرا که نفرات در تشکیلات همهشان سمت و سویشان باید به سوی رجوی باشد. آنها باید از خانواده، همسر، فرزند، مال و اندوختهی شخصی و جانشان در راه رجوی بگذرند. این نوع رابطه فقط در دنیای امروز در چارچوب فرقه میتواند تعبیر شود. رجوی حاکم بر جان و مال و ناموس نفرات است. و هر موقع اراده کند هر کس هر چه بخواهد را باید بدون اما و اگر و سوال و جوابی در اختیارش بگذارد. اما از آنجا که نیروها به صورت لحظهای فکر به مادر پیر، به همسری که داشته، به زندگی و جوانی و خواهر و برادری که داشته و بالاخره در یک کلام به حسرتی که به دلش زده است باید تاوان پس دهد. در نشستهای غسل آنقدر باید بشنود و تحقیر شود تا نهایتا بتواند دوباره سربلند کند و خودش را در موضعی خارج از فرد سابق ببیند و آنگاه خود همراه بقیه، «خود سابقش» را به باد تهمت و افترا و دشنام بگیرد و هر چه میتواند او را افشا کند. اینطور است که گناهانش بخشوده میشود. پس فرقه رجوی یعنی همین ویران سازی ابنیه شخصی و درونی فرد و ساختن ابنیه جدید منطبق با مدل رجوی. بدیهی است کسی که نتواند بناهای درونی خودش را که عبارت است از عقاید، علائق، وابستگیهایش را از بیخ و بن ویران کند قاعدتاً درست نمیتواند ساختمان جدیدی مطابق میل رجوی بنا کند. و در اینجاست که هر بیگانهای میتواند مهمان این خانه شود. که رجوی آنرا لانه کردن شیطان و یا دشمن میداند.
بنابراین تعجب کردن خانم ناتلی گوته از خودسوزی اعضای سازمان مورد عجیبی نیست که میگوید این سازمان سیاسی چگونه میتواند اعضایش را متقاعد کند که خود را زنده زنده به آتش بکشند؟ چرا که فرقهای که رجوی درست کرده، کسی که دستور خودسوزی را اجرا نکند دچار چنان آتش تناقضی در درون میشود که دهها بار از آتش گرفتن فیزیکی اش دردناکتر میشود. او در لحظه آتش زدن خود آنچنان ذهن و روحش را در اختیار رجوی گذاشته است که آتش را برایش گوارا میکند ولو بر اثر جراحات حاصل از آن جانش را هم از دست بدهد.
به هر حال اینکه رجوی اصرار دارد انتقال نفرات به خارج از کشور بهصورت سازمانی باشد در واقع به خاطر همین بافت و ساخت یکپارچهی فرقه گونه تشکیلات است که افراد باید در آن چارچوب تنفس کنند و زندگی نمایند. هر گونه جدا شدن از این چارچوب و مستقل زندگی کردن به منزله تهدیدی است که آن فرد را از مدار کنترل رجوی دور میسازد. و چه بسا روزی او را از تمام آن رشتههای نهان و پنهانی که به آنها متصل است آزاد کند. و فرصتی بیابد تا مجددا به فکر ساختن بنایی جدید از همان آجرهای فرو ریخته سابقش باشد.
جمیل بصام