مجاهدین که در شرایط کنونی در بحران مشروعیت، بعنوان دموکراتیک ترین مفهوم و پیش نیاز اجتماعی و ورشکستگی کامل خطی – استراتژیکی، بسر میبرد، اکنون میرود بدست همان زنانی که سالیان سال آنان را در بدترین مناسبات فرقه ای و در راستای فرو نشاندن عقده های فروخورده جنسی رهبری خود، مورد ستم و استثمار جنسی قرار داده است از پای درآورده شود. تشیکلات مجاهدین سالهاست با افشاگری های جسورانه اعضای جدا شده از مناسبات بغایت غیر انسانی و غیر دموکراتیک شان در معرض قضاوت مجامع حقوق بشری و بین المللی قرار گرفته است (*) و حال میرود با افشاگریهای انجام شده در خصوص وضعیت زنان در بند تشکیلات مجاهدین که یک رسوایی و بی آبرویی تمام عیار ایدئولوژیکی برای شخص رهبری این فرقه محسوب میشود، در معرض قضاوت و دید جهانیان در ابعاد بسا فراتری قرار گیرد. سواستفاده جنسی از زنان در گروه های فرقه ای همیشه یکی از موضوعات چالش برانگیز بوده و تاثر و تاسف عمیق جامعه جهانی را به همراه داشته است و اینبار تشکیلات فرقه ای مجاهدین است که میرود موجی تازه از تنفر را در بین ایرانیان و مردم جهان برانگیزاند. نگاهی گذرا به پیدایش و فرجام تعدادی از فرقه های مذهبی در قرن بیستم و مجاهدین در قرن حاضر نشان میدهد که چگونه؛ وجود منابع مالی وسیع و گسترده، سواستفاده های جنسی از زنان، زندان و شکنجه و اعدام اعضا و قطع ارتباط آنها با خانواده هایشان، محبوس کردن اعضای فرقه در نقاطی دورافتاده و بدور از هرگونه ارتباط با دنیای بیرون، اذیت و آزار و گروگان گیری کودکان، بعنوان فصل مشترک تمامی این فرقه ها شناخته شده است. رهبران این فرقه ها با سوءاستفاده از مسائل و مشکلات اجتماعی و سیاسیِ محیط پیرامون خود، و با دادن برخی شعارهای ایده آلیستی و آرمانگرایی، که هرکدامشان بنوعی وعده «سرزمین موعود» را سر میدادند، توانسته اند افراد زیادی را به گروههای فرقه ای خود جذب کنند. «ورنن وین هوول» (Vernon Wayne Howell) رهبر فرقه داوودیه بود که بعدها نام خود را به دیود کورش (David Koresh) تغییر داد. دیوید کورش در سال 1983 بعد از مدتی مقدمه چینی، ادعا کرد که آخرین پیامبر خداست و از طرف خداوند اجازه ی تبلیغ عقاید خود را دارد. دیوید کورش پس از آن خود را تجلی مسیح در زمین می دانست و پیروانش او را چون خدا می پرستیدند و حاضر بودند که جان خود را هم برای او بدهند. ایشان در مکتب خود تعدد زوجه را برای مردها حرام کرد و زمانی رسوا شد که خود بشدت دچار انحراف جنسی شده بود. وی علاقه زیادی به همخوابی با دختران کم سن و سال داشت. او از آستین خود آیات آسمانی برای پیروانش می آورد که خداوند این عمل را برای وی حلال کرده است. بنابراین این تنها رهبر فرقه داوودیه بود که میتوانست به هر زنی در درون تشکیلاتش تجاوز کرده و کودکان را به فعالیت های جنسی وادار کند. (در تشکیلات مجاهدین نیز رجوی توانست با ترفند «انقلاب ایدئولوژیک» و با قرار دادن خود در ردیف پیامبران، ضمن وادار ساختن مردان و زنان به طلاق همسرانشان راه را بر نیات شوم و پلید خود در تعدی و تجاوز به زنان در بند تشکیلات باز کند. بدین ترتیب تنها شخص رجوی بود که بعنوان رهبر فرقه میتوانست به هر زنی که میخواست تحت عنوان «محرمیت ایدئولوژیکی» تجاوز جنسی کند.) «جیم جونز» رهبر مذهبی کلیسایی در شهر سان فرانسیسکو در دهه 1970 میلادی بود که مردم بسیاری را که دغدغه تغییرات اجتماعی داشتند دور هم جمع کرده بود او نفوذ عجیبی روی پیروان خود داشت. او با دادن وعده برابری «سیاه» و «سفید» عدهای از مردم را به دنبال خود کشید. جونز هم مثل تمامی رهبران فرقه های مذهبی وعده سرزمین موعود را داد و با سخنرانی در کلیسای خودش (موسوم به معبد مردم) و همین طور در کالیفرنیا تعداد زیادی از مردم را دور خود جمع کرد و حتی در یکی از سخنرانی هایش چنین گفت: «اگر وجود خدا را در من ببینید اشکالی ندارد». (مهدی ابریشمچی هم در یکی از سخنرانی هایش درباره «انقلاب ایدئولوژیک» گفته بود: «بعد از دست یافتن به این رهبری، مسئولیت همه ما با مسعود است و مسئول مسعود فقط خداست، یعنی مسعود از ما حسابرسی میکند و حساب مسعود با خداست» و یا مریم رجوی با فریبکاری تمام میگفت: مسعود کسی است که با امام زمان در ارتباط است.) جونز در سخرانی های بعدی خود قدم های فراتری برداشت و عنوان کرد آمریکا دیگر جای ماندن نیست و ما باید به سرزمین موعودی مهاجرت کنیم و دست آخر با پیروان خود راهی جنگلی در منطقه گویانا شدند. (مسعود هم بعنوان رهبر فرقه مجاهدین دستور کوچ دسته جمعی پیروانش را به کشور عراق داد و آنها را در آرمانشهر خود یعنی قرارگاه اشرف ساکن نمود. تا آنچه که آنرا «جامعه بی طبقه توحیدی» می نامید در آن پیاده کند. پس از این بود که رجوی اعلام کرد خانواده دیگر مفهومی ندارد. باید مردان و زنان از همدیگر جدا شده و کودکان به خارج از عراق فرستاده شوند. بدین ترتیب مردی که در ابتدا خود را نماینده خدا و انسانی با دغدغه صلح و انسان دوستی و برقراری قسط و عدل و نوید دهنده جامعه بی طبقه توحیدی میخواند، یک دیکتاتور حقیر پارانوئیدی بود که با فریبکاری محض بزرگترین فاجعه انسانی را بر جامعه بین المللی تحمیل نمود که قبل از هر چیزی نیاز به انبوه رسیدگی های روحی و روانی و البته جسمی دارند.) جونز در این جنگل دیکتاتوری خود را شروع کرد، پیروان او حق تماشای تلویزیون و گوش دادن به رادیو را نداشتند، تمام مدت حتی نیمه شب سخنرانیهای جیم جونز پیوسته برای پیروانش پخش می شد، مردم تمام روز باید به سختی کار می کردند و اجازه تماس با اعضای خانواده خود را نداشتند و اگر کسی جرات می کرد و می گفت که می خواهد برگردد، خائن به جیمز جونز محسوب شده و مجازات می شد. (قرارگاه اشرف نیز توسط پیروان نزدیک رجوی بشدت حفاظت میشد و تقریبا فرار از آن غیر ممکن بود و اگر کسی دست به اینکار میزد بعنوان کسی که به رهبری فرقه خیانت کرده است بشدت تنبه و مجازات میشد. هیچگونه ارتباطی با دنیای بیرون وجود نداشت و اطلاعات افراد تنها در حد اخباری بود که از طریق تشکیلات در اختیار آنها گذاشته میشد.) بعد از آنکه خانوادههای پیروان جیم جونز تظاهرات هایی در اعتراض به شرایط زندگی زندان مانند آنها انجام دادند، و رسوایی وی عالمگیر شد. جیم جونز پیروانش را مجبور کرد تا دست به یک خودکشی دسته جمعی بزنند. بدین ترتیب وی بزرگترین فاجعه خودکشی جمعی بشریت را رقم زد. 1900 نفر در 17 نوامبر 1978 مجبور به خوردن سم شدند تا بزرگترین خودکشی دسته جمعی تاریخ بشریت را رقم بزنند. تصاویر کشته شدگان که کنار هم روی زمین افتاده بودند، مادرانی که کودکان خود را در آغوش داشتند، زن و شوهرهایی که یکدیگر را در آغوش گرفته بودند و صدای جیغهای ترسان آنها قبل از خودکشی که مثل همه سخنرانیهای جیم جونز ضبط شده بود، فوق العاده دردناک بود. از این خودکشی دسته جمعی تنها پنج نفر جان سالم به در بردند و هر یک راوی قصه های تلخی از «جیم جونز» و موارد متعدد آزارهای جنسی او نسبت به زنان و مردان و چنبره بختک مانند او بر زندگی هایشان و ترس و هراسی که بر دل آنها انداخته بود شدند. فرقه اوم شینریکو Aum Shinrikyo را که در اصل بودائی است فردی نابینا بهنام گیزو ماتسوموتو در سال 1986 در ژاپن تأسیس کرد. او بعداً نام «آساهارا شوکو» را بر خود نهاد. «اوم» واژه سانسکریت و به معنی «قدرتهای مخرب و سازنده جهان» است و شینریکو به معنی «آموزش حقیقت برتر». همانگونه که از نام فوق پیداست، هدف فرقه آموزش حقیقت برتر درباره ساخت و تخریب جهان عنوان میشود. از همان زمان تشکیل، فرقه با شکایت والدینی که فرزندانشان به عضویت آن درآمده و ارتباط خود با خانواده هایشان را قطع کرده بودند مواجه شد. این فرقه دشمن اصلی را ایالات متحده آمریکا که به اعتقاد آساهارا مخلوق فراماسونها و یهودیان و دشمن ژاپن است، میداند. طبق ادعای پلیس ژاپن، از اکتبر 1988 تا مارس 1995 سی و سه تن از اعضای فرقه بهعلت نافرمانی به دستور آساهارا کشته شدند. تحقیقات بعدی پلیس چندین مورد مثله کردن و هشت فقره مرگ بهعلت اقدام به تمرینات فرقه، دو مورد خودکشی و چند مورد ناپدید شدن اعضا را ثابت کرد. بعد از دستگیری آساهارا، یکی از اعضای فرقه بهنام فومیهیرو جویو، رهبری فرقه را بهدست گرفت و به بازسازی آن پرداخت. او نام فرقه را از «اوم» به «الف»(حرف اوّل الفبای عربی و عبری) تبدیل کرد که به معنی «شروع مجدد» است. فرقه اوم بیش از یک میلیارد دلار ثروت دارد. هم سران فرقه مدعی بودند که تنها ممر درآمد فرقه اعانهای است که پیروان آن پرداخت میکنند. (مثل ادعای مجاهدین که میگویند منبع درآمدشان از مالی – اجتماعی است. در حالی تنها برای سخنرانی چند دقیقه ای یک حامی سیاسی شان چندین هزار دلار خرج میکنند.) هزینههای «اوم» نشان میدهد که این فرقه از پشتوانه مالی چشمگیری از منابع نامعلومی برخوردار است و در طول شش سال صدها میلیون دلار و شاید میلیاردها دلار به وسیله این فرقه خرج شده است که با ادعای مضحک جمعآوری اعانه هرگز همخوانی ندارد. در سالهای 1991 تا 1995 حدود 60 نفر از اعضای اوم از مراکز این فرقه گریختند و درباره محبوس کردن و سوءاستفاده های جنسی از اعضای فرقه برای پلیس سخنها گفتند. حتی کودکان برخی از این فراریان بهعنوان گروگان در اردوگاههای فرقه نگه داشته شده اند. حال بخوبی میتوان دریافت که «انقلاب ایدئولوژیک» دست ساز رجوی، نقشی بی بدلیل و محوری در تبدیل تشکیلات مجاهدین از یک سازمان سیاسی به یک تشکیلات فرقه ای داشته و راه را بر هرگونه سواستفاده جنسی از زنان دربند آن با باورهای عمیق مذهبی و دینی هموار ساخته است. بنابراین آنچه که تفاوت عملکرد فرقه اسماعیلیه به رهبری حسن صباح در یکهزار سال قبل با مسعود رجوی رهبر فرقه مجاهدین در قرن حاضر است اینکه اگر حسن صباح فدائیان فرقه را برای ارادت و اطاعت تمام عیار از خود در قلاعی که برای سکونت آنان براه انداخته بود، مقطوع النسل میکرد، حال این مسعود رجوی است که با ارتقاء روش ها، ضمن اینکه مردان و زنان در بند تشکیلاتش را به طلاق همسرانشان وادار میکند، زنان را هم بطور مضاعف تحت شدیدترین نوع ستم و استثمار، یعنی تجاوز جنسی و سپس درآوردن رحم آنان قرار میدهد. بنحویکه در بین تمامی فرقه هایی که تاکنون بوجود آمده اند مجاهدین بدترین نوع آن محسوب میشوند. نتیجه اینکه فرقههای مذهبی از هر نوع آن که باشند همواره تلخ ترین حوادث و صحنهها را در تاریخ بشر آفریده و اکثر اوقات مایه ننگ یک کشور و حتی جهان هم بوده اند. باید برای جلوگیری از تکرار چنین فجایعی، فرقه و فرقه گرایی را یک تهدید جدی جامعه جهانی تلقی کرد و از هرگونه افشاگری در این رابطه از پای نایستاد تا بار دیگر و در زمانی دیگر و نسلی دیگر قربانی آنها نشوند. (*) در تاریخ 29 اردیبهشت سال 1384 برابر با نوزدهم می 2005 سازمان دیدبان حقوق بشر یکی از معتبرترین نهادهای بین المللی با انتشار گزارش مفصلی پرده از جنایات هولناک فرقه رجوی علیه اعضای خود برداشت که بسرعت مورد توجه رسانه های جهان قرار گرفت. این گزارش نشان میدهد که چگونه اعضای ناراضی که از سیاست ها و اعمال غیر دموکراتیک مجاهدین انتقاد نموده و یا قصد خود را برای ترک گروه اعلام میکردند مورد شکنجه و ضرب و جرح قرار گرفته و زندانی میشدند. سیدحجت سیداسماعیلی، عضو پیشین شورای مرکزی مجاهدین