دیدگاههای آقای محمود دشتستانی طی دیدار با خانواده ها در ارومیه ـ قسمت پنجم

آقای محمود دشتستانی: خانم امیری، علیرضا برادر شما سن کمی داشت و گفتم که آدم عاطفی است و حاضر است خودش را برای کناردستیش به اصطلاح بکشد. می خواهم بگویم بچه ها وقتی می خواستند از اشرف خارج شوند خب راه پیدا نمی کردند و شما گفتید برادرتان تماس گرفته بود خب به این خاطر بود که شما و اعضای خانواده تان مرتب نامه نگاری کردید تو سایت ها این نامه ها منتشر شد و رونوشت نامه ها را به نهادهای بین المللی مثل صلیب فرستادید و درخواست تماس و ملاقات کردید و رهبران سازمان را زیر تیغ انتقاد بردید که مانع تماس و ملاقات می شوند خب در این شرایط سازمان برای جلوگیری از نامه نگاری خانواده، برادر شما را پشت خط می آورد و چند نفر این ور و آن ور برادرتان می نشینند او را توجیه می کنند که به شما بگوید نامه ننویسید و به برادرتان امر می کنند که با شما به تندی برخورد کند. این روش و شگرد مجاهدین است.

آقای محمود دشتستانی: ضمنا به شما آقای واعظی باید عرض کنم برادرتان قاسم واعظی، در مقر ما بود. قاسم قبل از اینکه اسیر شود نه تشکیلات مجاهدین را می شناخت و نه از ایدئولوژی آنها چیزی می دانست. او هیچ علاقه ای به تشکیلات، ایدئولوژی، خط و استراتژی و سیاست مجاهدین ندارد یک روزنه کوچک اگر پیدا شود قطعا از مجاهدین جدا خواهد شد.

آقای ناصر واعظی: ولی قبل از این در باره خصوصیات قاسم صحبت می کردم که خانوادش همه ی خواسته اش بود.

آقای محمود دشتستانی: قاسم وقتی در اشرف کنار ما می نشست و فرصت پیدا می کرد راحت صحبت می کرد از خانواده اش و خاطراتش …

آقای ناصر واعظی: خب آنها برای خروج شان از تشکیلات واقعا راه حلی پیدا نمیکنند؟

آقای محمود دشتستانی: البته در آن فضایی که حاکم است سخت است.

آقای محمد اسکندری: آقای دشتستانی اگر امکان ملاقات پیش بیاید چگونه با آنها صحبت کنیم و راه حل جلوی پایشان بگذاریم چون من هم نمی دانم که دقیقا آنجا چه خبر است ولی شما تجربه فراوان دارید از موانع مجاهدین عبور کردید ما به تجربه شما نیاز داریم بینید من اگر با پسر خاله ام صحبت کنم به او می گویم آقای دشتستانی از فلان کانال و روزنه  از تشکیلات مجاهدین خارج شد خب این انگیزه خواهد شد برای علیرضا.

آقای محمود دشتستانی: نگاه کنید تیپی که من درسازمان داشتم این جوری بود که با همه بگو و بخند داشتم با زنان و مردان، فرماندهان و مسئولین سازمان. برای همین وقتی از آنجا فرار کردم همه بچه ها حتما پچ پچ می کنند دلیل اینکه محمود فرار کرد چی بود؟ چون بچه هایی که دو هفته بعد از من از آنجا خارج شدند به من گفتند: رفته بودیم نشست جمعی، همه به هم می گفتند محمود دشتستانی کجا رفته است؟ فرار کرده؟ هیچکس هم باورش نمی شد. خب کافی است شخص خودش اراده خروج از سازمان داشته باشد راههای خروج را پیدا می کند این خیلی مهم است شما وقتی به ملاقات آنها رفتید به آنها امید بدهید و انگیزه، آنها خود راه خروجشان را پیدا می کنند.

آقای رسول واعظی: شما چرا فرار کردید؟

آقای محمود دشتستانی: هیچکس باور نمی کرد که من فرار کنم اما من فرار کردم چون خانواده ام خیلی بر من تاثیر گذاشتند. سازمان به این خاطر از ارتباط خانواده ها با بچه ها می ترسد. ممکن است به هر دلیلی سازمان اجازه بدهد که برادر شما زنگ بزند اگر زنگ زد به او بگویید محمود دشتستانی فرار کرد و عراقی ها هم بعد از بیست و دو روز محمود را به ایران فرستادند حالا ممکن است که او بگوید محمود خائن است یا مزدوره،  فلانه و فلانه … مهم نیست …

آقای رسول واعظی: ولی در ذهنش جرقه ای برای فرار بوجود می اید.

آقای ناصر واعظی: در ایران اذییتان نکردند؟

آقای محمود دشتستانی: نه، نه به هیچوجه. جز احترام و کمک به حل مشکلات زندگی چیزی ندیدم.

آقای ایوب جعفری: آقای دشتستانی شما گفتید با یعقوب مدتها با هم بودید چه راه حلی برای نجات برادرم یعقوب از اسارتگاه مجاهدین دارید؟ تا مثل شما به آغوش خانواده اش بازگردد؟

آقای محمود دشتستانی: حالا که سازمان همه راهها را بسته است پیشنهادم این است مرتب به یعقوب نامه بنویسید نامه ها را در سایت ها بزنید تا سران مجاهدین بفهمند شما کوتاه نخواهید آمد و به تلاش خود برای رهایی یعقوب ادامه می دهید.

خانم جعفری: خب ما در نامه ای که خواهیم نوشت اشاره می کنیم شما را هم در ایران دیدیم  و ملاقات کردیم حتما تاثیر خواهد داشت.

آقای محمود دشتستانی: قطعاً سازمان مجبور است موضع گیری کند و بالاخره باید پاسخ شما خانواده ها را بدهد.

ادامه دارد …

منبع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا