جهتگیری سیاسی رجوی برای جذب سیاستمداران آمریکا و غرب بخصوص بعد از برگزاری ویلپنت شتاب بیشتری بخود گرفته است.
درحالیکه آمریکا عامدانه به فعالیتهای فرقه میدان داده و از آن حمایت میکند ولی بیشتر از هر چیز منافع خودش را در نظر دارد. آمریکا برای پیش بردن اهداف خود در منطقه نه تنها با فرقه رجوی بلکه با تمام جریانها و گروههای تروریستی دیگر نیز بصورت تاکتیکی هر از گاهی همسویی نشان داده تا منافع خودش را در منطقه تثبیت کند. تعجب اینجاست که رجوی این همه در ضدیت با آمریکا خود را یکه تاز و جلودار میدانست چگونه حاضر شده به تمام آن اصول و شعارها پشت کند و اینگونه خود را همسو نشان دهد. فرقه رجوی از آمریکا کم آسیب ندیده است. در بمبارانهای ابتدای اشغال عراق که توسط هواپیماهای آمریکایی بر قرارگاه اشرف انجام گرفت دهها تن از ساکنین قرارگاه جان خود را از دست دادند. آنها سپس سازمان را کاملاً خلع سلاح نمودند. در جریان جابجایی از قرارگاه اشرف نمیتوان گفت صرفاً کوبلر در هماهنگی با عراق دست به این جابجایی زد، آمریکا هم یک طرف قضیه بود و با تضمینهای دروغینی که به رجوی داد رضایت او را برای جابجایی جلب نمود. رجوی ولی همه کاسه و کوزهها را بر سر کوبلر خراب کرد. درحالیکه آمریکاییها نقش جدی در این جریان داشتند. حالا اگرچه تعدادی از فرماندهان و سیاستمداران آمریکایی با پول دریافتی از خزانهی رجوی یا بدون پول، تقریباً به نوبت و مرتب به مذمت این داستان میپردازند و حتی از خود انتقاد کرده و خواهان بازگردان ساکنان از زندان لیبرتی به کمپ اشرف میشوند، ولی در اصل داستان هیچ تغییری حاصل نشده است.
بنابراین آیا نمیشود گفت با خصوصیاتی که از آمریکا سراغ داریم، رجوی بزرگترین ریسک زندگیش را انجام داده است. اگر صحنه سیاسی ایران بصورت تاکتیکی در مصالحه با آمریکا قرار گیرد. اگر آمریکا احساس کند حمایت بیشترش از فرقه رجوی ممکن است تمام پلهای پشت سرش را خراب کند و دیگر حرف زدن از آشتی با ایران برایش مشکل و بلکه غیرممکن میشود. آنوقت چه خواهد شد. آیا دفع و مغضوب قرار دادن فرقه رجوی برای آمریکا زحمتی دارد؟ آیا آمریکایی که شدیداً ضد رادیکالیسم و تغییر است از سر ناآگاهی به رجوی میدان داده و نام سازمان را از فهرست سازمانهای تروریستی خارج و اجازه داده در آمریکا دفتر شورا را بازگشایی و پولهای بلوکه شده آنها در آمریکا آزاد شود؟ اگر صرفاً بیتحرکی و انفعال دولت اوباما را در قبال وقایع جهانی از یکطرف و هزینههای چند ده میلیون دلاری فرقه رجوی برای برگزاری نمایشات و آکسیونها و خریدن آدمهای دستگاه قدرت آمریکا را از طرف دیگر در نظر بگیریم شاید به نتیجهای واقعی نرسیم. چرا که علیرغم تمام این موارد، واقعیت ماهیت حسابگرانه آمریکا است که در قبال وقایع جهانی دست به انتخاب و دستچین مهرههای مورد نظرش میزند و هرکاری لازم بداند برای حیات سرمایهداری انجام میدهد ولو قربانی کردن یک دولت و حکومت چه برسد به یک سازمان تحت فشار و گیرافتاده در زندان لیبرتی. دلیل آگاه بودن دولت آمریکا از اقداماتش در قبال فرقه رجوی از مواضع رسمی آنها بخوبی مشهود است. وزارت خارجه آمریکا وقتی سازمان را از لیست تروریستی خارج میکند مطرح میسازد که سابقه فعالیتهای تروریستی آنها را بخوبی واقف و همواره در نظر میگیرد. وقتی آنها را از لیست تروریستی خارج میسازد که به فریب، آنها را به مکانی بی دفاع و حفاظ و با بدترین شرایط زیستی- محیطی بنام لیبرتی زندانی میکند. از مارتین کوبلر درحالیکه زیر آماج حملات فرقه رجوی قرار دارد به انحا مختلف تشکر و قدردانی میکند. در این میان هر وقت عراق خواست محل استقرار آنها را زیر موشکباران قرار میدهد. آمریکا غیرمستقیم به رجوی میگوید یا موشک بخورید یا به آلبانی، کشور ایزوله و بیآب و علفی در اروپا بروید آنهم به این صورت قطره چکانی درحالیکه نمایندگان و سیاستمدارانش دائم در حمایت از مجاهدین داد سخن سر میدهند. آمریکا میگوید اگر میخواهید جای بهتری بروید باید دست از فرقه بردارید و مستقل زندگی کنید. پس به این ترتیب میبینیم آمریکا کاملاً آگاهانه دارد بصورتی دوگانه با فرقه رجوی برخورد میکند. چرا که میخواهد با سیاستِ فشار–امتیاز، رجوی را هر چه بیشتر به دنبال خود بکشاند. دستگاه عریض و طویل اطلاعاتی آمریکا که حتی از شنود شهروندان خودش غافل نیست و احتمال دشمن دانستن آنها را هم میدهد چطور راجع به سازمانی که یک موقع در لیست تروریستیش قرار داده بود هیچ کار اطلاعاتی نکرده باشد. آنها با اکثر جداشدگان فرقه مصاحبه کرده و از اوضاع و احوال درونی فرقه خبر دارند. آنها از طریق تشکلهای گوناگون و کارشناسان خود از جمله موسسه رند اعلام کردهاند که:
– این فرقه به خاطر ترورهای زیادی که در ایران داشته و همچنین اتحادی که با صدام در زمان جنگ ایران وعراق بسته بود مورد انزجار اکثر مردم در داخل ایران است.
– در کشورهای منطقه بخصوص کشورهای عربی هیچگونه شاخه و بازویی ندارد.
بنابراین مسئله سیاستهای آمریکا دقیقاً مصلحتی است. برخورد آمریکا با جریان القاعده نمونه بارز آن است. این جریان که در جنگ روسیه در افغانستان توسط آنها تقویت و زنده گشت. بعدها هدف اصلی حملات آنها در هر نقطه دنیا قرار گرفت. طالبان هم به همین نحو. آمریکا بعد از چند بار دشمنی و دوستی اکنون خواهان مذاکره با آنهاست تا بعد سیاستهای میدانی چگونه اقتضا کند.
بنابراین سیاستمداران آمریکایی که در حمایت از فرقه داد سخن میدهند باید به این نکته واقف باشند که دولت آمریکا علیرغم تمام انعطافهایی که رجوی از خود نشان داده هنوز به این سازمان اعتمادی ندارد. برای همین هم است که تاکنون حتی یک ملاقات رسمی با این سازمان نداشته و هیچگاه بطور رسمی از آنها حمایت نکرده است.
نمونهای از این نوع فعالیتهای سیاستمداران آمریکایی میتوان به مقاله تام ریج و هوارد دین اشاره کرد. گذشته از این که آیا این دو نفر هم مثل خیلیهای دیگر برای شرکت در مراسم فرقه رجوی چقدر پول گرفتهاند، باید بدانند که گرفتاری کنونی سازمان در درجه اول زندان لیبرتی است. اگر سازمان، از قدرتهای دولتی، منطقهای و یا جهانی از جمله خود آمریکا دوست و متحدی واقعی داشت خیلی وقتها پیش از این محل به یک کشور سوم رفته بود و یا حداقل به اشرف بازگردانده میشد و اینگونه در مخمصه و تنگنا در تهدید موشکباران در زندانی تنگ بنام لیبرتی قرار نمیگرفت. نیروهای مستقر در لیبرتی برای حفظ انسجام و یکپارچگی خود و از همه مهمتر مشروط بودنشان به رجوی سالهاست که در نشستهای سنگین انتقاد از خود و غسل محروم از هرگونه علائق خانوادگی از جمله همسر، فرزند، پدر، مادر، خانواده در ذهنشان یک چیز به تدریج حک کردهاند که بودنشان اگر ارزش دارد فقط به خاطر رجوی است و لاغیر. بنابراین آقایان تام ریچ و هوارد دین، این افراد که به این صورت همه عواطف انسانی خود را به نفع جای دیگری قطع کردهاند و به خاطر صرفاً یک نفر نفس میکشند، سازمان و تشکیلات یا فرقهای را شکل دادهاند که اصلا در این مقطع نمیتواند بطور استراتژیک مورد حمایت رسمی دولت آمریکا قرار گیرد، چرا که ماهیت و بنیادش ضد آمریکایی است. و اینجاست که باید بقول مثلِ قدیمی گفت کار شما همانند آب کوبیدن در هاون است.
جمیل بصام