کشتار 52 تن از ساکنان قرارگاه اشرف اگرچه باعث تاسف و نگرانی است ولی در کنار آن سوالات و ابهامات زیادی را در اذهان مردم ایجاد کرده است:
– چرا برای حفظ و نگهداری اموال و تجهیزات در اشرف 100نفر که تعدادی از آنها از کادرهای برجسته تشکیلات آنهم کادرهایی در ردیف مسئول اولی سازمان هستند را در آنجا نگه داشتند. نمیشد این کار را با تعدادی کمتر و یا نفراتی پایینتر در تشکیلات انجام میدادند؟ موضوع این کادرها بی شک برای خود رجوی از همه بیشتر بود.
– آیا اساسا رجوی فکر میکرد با توجه به حملاتی که به لیبرتی شده بود، اشرف جای امنی است و حمله به آن را بعید میدانست و برای همین از اسکان کادرهای برجستهاش در آنجا خیالش را راحت کرده بود. بخصوص این که تمرکز فعالیتهای تبلیغاتی و سیاسی خود را در خارج کشور بر انتقال ساکنین لیبرتی به قرارگاه اشرف قرار داده است.
– نفس نفروختن وسایل موجود در اشرف به چه بهانهای بود؟ آیا نمیشد آنها را در مقیاسهای کوچکتر فروخت. بعد از بهم خوردن مزایده فروش به یک شرکت انگلیسی دیگر هیچ اقدامی از جانب فرقه برای فروختن آنها انجام نگرفت.
– آیا ضبط و ربط این وسایل واقعا به 100نفر نیرو احتیاج داشت. نمیشد تعداد آنها را به حداقل میرساندند. 30-40 نفر نمیتوانستند این کار به اصطلاح انبارداری را انجام میدادند؟
– آنقدر که روی مسئله حفاظتی لیبرتی تاکید میشد که نفرات جلیقه ضدگلوله ندارند، دیوارها برچیده شدهاند، خدمات درمانی نزدیک به صفر است و غیره، هیچگاه روی کمبودهای حفاظتی اشرف صحبتی میشد. فلسفه این بیتوجهیها چه بود؟ و چرا تصور حمله به اشرف نادیده انگاشته میشد؟
– اگر جان افراد مهم بود چرا با شروع حمله دستور عقبنشینی و فرار اجرا نگردید تا حداقل جان افراد در قبال نگهداری اموال قرارگاه حفظ میگردید؟
– شعار ماندن و پایداری در مقابل هجوم آنهم با دست خالی و تا آخرین نفر و به قیمت حتی مرگ تمام نفرات چه چیزی را به اثبات میرساند؟ جز این که خانوادههای زیادی را عزادار ساخت؟
سوالات فوق و انبوهی سوالات دیگر نشان میدهد که رجوی در قبال ماندن و یا رفتن از عراق در یک دوراهی اساسی قرار گرفته است. قول و قرارهای دولت آمریکا به صورت مخفی و علنی و اظهار تاسفهای بیمایه آنها در حالیکه هیچگونه اقدام عملی برای تعیین وضعیت ساکنان لیبرتی و اشرف انجام نمیدهند حکایت از بازی است که دولت آمریکا از مدتها پیش با سازمان در پیش گرفته است. این سیاست دوگانه آمریکا، کاملا رجوی را در عراق قفل کرده است. از بیانیههای خود سازمان چنین برمیآید که در قبال واقعه اخیر اشرف واکنش رسمی دولت آمریکا کاملا با تاخیر زیاد و بدون دادن هیچگونه تعهد مشخصی به همراه بوده است. در حالیکه برای رد گم کنی و بستن دهان رجوی، به صورت غیررسمی همه جور حمایت و پشتیبانی و اظهار تاسف را از خود نشان میدهد.
به نظر میرسد رجوی باید یکبار دیگر سوای این که تمام نیروهایش از این به بعد جانشان بیشتر از گذشته در خطر قرار خواهد گرفت، روی استراتژی خود تجدید نظر کلی را در نظر بگیرد. آیا نگهداشتن پر ریسک نیروها در عراق به قیمت سرنگونی، واقعی خواهد بود و یا صرفا یک توهم و سراب. رجوی نباید روی ترک نفرات قرارگاه به صورت فردی به کشورهای ثالث سختگیری کند بلکه از این امکان هم استفاده نماید تا بدین ترتیب هم فشار مقامات سازمان ملل و دولت آمریکا و حتی عراق مبنی بر این که رجوی اصرار به ماندن در عراق دارد و صرفا دنبال بهانهجویی است را از خود بر دارد.
توهم به حمایت عملی و واقعی دولت آمریکا برای همیشه سرابی بیش نیست. یکبار همه چیز را درباره آمریکا معکوس نگاه کنید. چرا که دولت آمریکا اساسا با رادیکالیسم و تندروی گروهها ولو فعالیتهای تروریستی، نگاه تروریسم خوب و تروریسم بد دارد. همواره سعی دارد از آنها استفاده ابزاری نماید. میخواهد همیشه خودش را ناجی نشان دهد. درست همین کاری که الان در سوریه دارد انجام میدهد.
ظاهرا سیاست نهایی آمریکا به انزوا کشاندن و به حاشیه بردن فرقه رجوی است. ولی این کار را آرام آرام پیش میبرد. رجوی اصرار بر حفاظت مطمئن از اشرف و لیبرتی توسط کلاه آبیهای سازمان ملل دارد. درحالیکه همه از جمله دولت آمریکا از آقای مالکی میخواهند که بیشتر مواظب باشد و به تعهداتش عمل کند. یعنی کسی که از نظر رجوی مجری طرح کشتار ساکنان لیبرتی بوده است. پس مشخص است هیچ چیز طبق خواست رجوی پیش نمیرود.
اگر رجوی شرایط را واقعی ببیند، شعار سرنگونی از طریق نظامی و سیاسی را باید کاملاً از ذهنش بیرون کند. رجوی به جای مقصر جلوه دادن این دولت و آن دولت باید اول آمریکا را در رابطه با خود به لحاظ ذهنی تعیین تکلیف کند. چرا که سالهاست آمریکا تمام سیاستهای ریاکارانه خود را در منطقه خاورمیانه پیش میبرد تا بتواند حداکثر بهرهبرداری سیاسی خود را از آن بنماید. این که تحریمهای بیرحمانه خود را علیه ایران به کار میبرد، این که به بهانه حمله شیمیایی در سوریه قصد بمباران آنجا را دارد دلیلی نمیشود که در همهحال، از سازمان حمایت کند و دستش را بگیرد تا خودی نشان دهد و از حالت نزار و ضعف بیرون آید میداند فرقه رجوی در داخل به خاطر ترورهای بیشمار و اتحادی که قبلا با صدام داشته مورد انزجار مردم قرار دارد و به خاطر سیاستهای جنایتکارانه در پهنه سیاسی و اجتماعی از جانب قریب به اتفاق گروهها، شخصیتها و سازمانهای ایرانی در خارج که در طیف اپوزیسیون هم به اصطلاح قرار دارند کاملا مطرود است. بنابراین آمریکا نمیخواهد روی اسب مرده شرطبندی کند.
با همه این واقعیتهاست که رجوی باید یکبار دیگر بر مسیر سیاسی تشکیلاتی و اهداف کلی خود که پیش گرفته برای یکبار هم که شده تجدید نظر جدی کند. چرا که جلوی ضرر بیشتر را بگیرد باز هم به نفعش است.
حسینی