با سلام
مصاحبه اخیرتان با سایت پژواک با عنوان " درباره جریان حاکم برسازمان مجاهدین خلق " را خواندم. مقدما خدمت شما عرض کنم که ازیک طرف خیلی خوشحالم که بالاخره بعد ازمدتها سکوت بعنوان فردی که در بالاترین رده تشکیلاتی این سازمان که عمد دارم آن را یک فرقه مخرب تروریستی بنامم دست به افشاگری زدید و از طرف دیگر متاسف باشم که چرا اینقدر دیر؟ چون امثال من و شما که سالیان طولانی شاهد عملکردهای ضد دموکراتیک و سرکوب نیروها و خیانتها و جنایتهای سران این فرقه حتی درحق اعضای نگونبخت شان بودیم نمی توانیم ونباید تا تاخیر و درنگ خود را درقبال افشای عملکردهای رجویها که شما درمصاحبه تان فقط به بخش کوچک وناچیزآن اشاره کردید با هردلیل ویا بهانه ای توجیه نماییم!!
ازآنجا که ازسالیان پیش و در بخشهای مختلف این سازمان بخصوص بخش روابط خارجی در دفتراصلی در بغداد، قرارگاه هفتم و اطلاعات و شناسایی با هم بودیم و از نزدیک با خلق و خو و روحیه اعتراضی شما آشنایی کامل دارم طی سالیان بعد ازجدایی ازاین سازمان منتظر افشاگریهای شما بودم چون سکوت شما با آن سوابق و تحمل آن همه فشار و آزار و اذیتهای روحی و روانی ازطرف سرکردگان این فرقه برایم، به صراحت بگویم برایم بحث برانگیز بود.
درخصوص رفتار بازجوهای رجوی که بقول خودتان کاملا خشن و حرفه ای بود گفته بودید که بازجوها اصلا برایشان مهم نبود که سالیان با قربانیان شکنجه شده از نزدیک آشنایی داشته اند وهمدیگر را با اسم و رسم می شناختند و همگی عضو یک تشکیلات بوده اند و به شیوه های شکنجه و فحاشی وکتک حین بازجویی اشاره کرده بودید.دربخش دیگری به نحوه شکنجه وقتل پرویز احدی گریزی زده بودید وتاکید کرده بودید که به تیف که آمده بودید علیرغم سالیان حضور در مناسبات این فرقه باورش برایتان سخت بود بطوریکه قربانیان را قسم می دادید تا ازدرستی حرفهایشان مطمئن شوید.
بخش دیگری ازصحبتهای شما مربوط به دستگیری گسترده اعضای مشکوک به نفوذی درسال 73-74 برمی گشت که با تعدادی ازشکنجه شدگان درتیف مصاحبه داشته ای.اما نقطه عطف مصاحبه تان به وضعیت علی زرکش و چگونگی محاکمه فرمایشی او و صدورحکم اعدام از طرف رجوی در خصوص وی بود که درجریان نشست و یا دادگاه ساختگی و فرمایشی مرکزیت و دفترسیاسی در پاریس برگزار گردیده و خوشبختانه شما درآن حضور داشتید.
خودتان از وضعیت متناقض خودتان گفته اید واینکه احساس پشیمانی دارید. براستی جرم وگناه علی زرکش با آن سوابق ونقش تعیین کننده و تاثیرگذارش درسازمان چه بود؟ حکم اعدام به چه دلیل ومطابق کدام اصول حقوقی صورت گرفت؟ درهمین مصاحبه به چند دلیل صدورحکم اعدام توسط رجوی اشاره کرده بودی.
1ـ اختلال در پیشبرد و پیشرفت خط و خطوط در دفتر سیاسی
2ـ تلاش برای بالا بردن جایگاه ویژه مسعود وتبدیل به یک جایگاه فرمایشی وتصاحب مناصب کلیدی توسط خودش
3ـ رجس انقلاب ایدئولوژیک وایستادگی درمقابل هژمونی مریم
4ـ ترک ایران بدون اجازه رجوی درسال 61
5ـ وجود یک نشریه مردم ارگان حزب توده دردفترکارش
آیا براستی و با فرض محال درستی موارد اتهام مطرح شده به تنهایی برای اعدام یک عضو باسابقه ومرد شماره 2 یک سازمان کافیست؟ آیا مخالفت با خط وخطوط مسعود حکمش اعدام است؟ در کدام سازمان، گروه یا جریان سیاسی نفس وجود یک عدد نشریه مربوط به یک حزب دیگراعدام تلقی میگردد؟
ـ اگرخواندن یک نشریه برای یک عضو رده بالا درمناسبات سازمان مجاهدین اعدام تلقی میگردد پس دررابطه با فردای روزگار و درمورد مردم عادی وای اگرازپس امروزبود فردایی!!
ـ اگردادن نقش فرمالیستی برای مسعود واورا درابرها نشاندن جرم اعدام داشته باشد پس مریم که شاّن ومقام او را بالاتر از ذات وجودی می داند وعلنا اعلام کرد که شک به خدا قابل پذیرش است ولی شک به مسعود غیرقابل اغماض است چون خدا دیده نمی شود ولی مسعود درجلو چشمان شماست!! باید به حکم دفترسیاسی مرکزیت صد کفش پوسانده باشد.ایستادن درمقابل انقلاب من درآوردی ایدئولوژی وتن ندادن به هژمونی مریم که به قول خودت درمناسبات سازمان بمثابه عروسک ویترینی بیش نبوده وفاقد هرگونه صلاحیت مبارزاتی وتشکیلاتی بوده جرم دیگراوست که بنا به حکم ملوکانه مسعود رجس وپلیدی محسوب شده وباید با اعدام وی مریم وانقلابش تطهیرشوند.
سرتان را بدرد نمی آورم.خودت ومن وتمامی کسانی که توانسته اند ازاین تشکیلات جهنمی رهایی یابد به خوبی می دانیم که این موارد بهانه ای بیش نبوده ونیست وموضوع اصلی مناسبات فرقه ای ومانیپولاسیون ذهنی حاکم براین فرقه است.
واقعیت این است که بعد ازشکست مبارزه مسلحانه که به دلیل عدم درک درست رجوی نسبت به شرایط عینی جامعه ایران وتعادل قوای نیرویی وازهمه مهمترعجول بودن وی برای قبضه تمام عیارقدرت و حاکمیت صورت گرفت وعملا برخلاف پیش بینی های وی به سرنگونی کوتاه مدت رژیم ایران منجر نشد انقلاب ایدئولوژیک با دوهدف نهادینه کردن مناسبات فرقه ای وسرکوب تمامی تمایلات واعتراضات آزادی خواهانه نیروها در دستور کارقرارگرفت.نیروها باید بعد ازشکست ودریافت ضربات مرگبار بر تشکیلات و کشته شدن هزاران نیرو و بن بست خطی و فضای نظامی حاکم بر جامعه و از همه مهمتر فرار رهبر از ایران خارج می شدند همان کاری که زرکش به آن مبادرت کرد. رجوی باید یا درآن مقطع صادقانه درقبال خونهای ریخته شده وشکست نظامی ازخود انتقاد می کرد و یا به دستاویز دیگری متوسل می شد که وی بنا به ماهیت عمیقا فرصت طلبانه شق دوم را برگزید زیرا رجوی هیچگاه اعتقاد نداشت که خدشه ای بر او وارد است.
واصلا گردی ازانتقاد ممکن است بر وی بنشیند.اما مصاحبه شما ناگفته های بسیاری هم داشت که امیدوارم ناشی ازفراموشی حافظه شما باشد.اگریادتان باشد درطی سالهای 67 تا 73 به اتفاق یکدیگردربخش روابط خارجی سازمان دربغداد بودیم ودرآنجا با دهها مورد ملاقات رجوی و دیگرسران ازجمله مهدی ابریشمچی – عباس داوری با فرماندهان واستخبارات و مخابرات برخورد داشتیم. ملاقاتهایی که درطی آن کلیه اطلاعات بدست آمده ازایران که بعد ازجمعبندی توسط مسئولین بالای امنیتی عراق جهت طراحی وانجام عملیات نظامی دراختیار فرماندهان نظامی قرارمی گرفت وموشک باران شهرها وتصحیح گرای موشکها وبه کشته دادن دهها نفرازمردم بیگناه یکی ازمحصولات همکاری مشترک بود.دوست داشته ودارم که درمصاحبه های بعدی به آنها وازجمله روابط مزدوری سران سازمان برای صدام جنایتکار اشاره ای داشته باشی.عملکردی که ما ازنزدیک بنا به موضع کارمان با آن برخورد داشتیم. درخصوص جنایات سازمان وقتل اعضا در زندانها و یا خودکشی اعضا تحت فشار فزاینده تشکیلات یک مورد دیگر را ازقلم انداخته بودید.
رحیم قاسمی نژاد با نام مستعار رسول را به خوبی می شناسید وبه یاد داری که حدود یک سال تحت مسئولیت شما بود و بعدها مسئولیت رسیدگی او به من سپرده شد.رسول فرد نابینایی بود که درجریان یکی ازعملیاتهای منطقه کردستان دوچشم خود را از دست داده بود و او را وادارکرده بودند که درسال 64 درجریان نشستهای انقلاب ایدئولوژیک وآن ازدواج کذایی درمراسم حاضرشده و به مسعود و بانو تبریک بگوید. خودت بهتر میدانی که او نسبت به شرایط تبعیض آمیزحاکم برسازمان وبه خصوص فراهم شدن امکانات ویژه رفاهی واقتصادی برای مادرمریم رجوی متناقض بود وهمواره تناقضاتش را اینگونه با دستگاه تایپ دستی گزارش می کرد که چرا درشرایطی که همه اعضا ازحق تماس تلفنی ودیداربا خانواده هایشان محروم هستند مادرمریم به صرف رابطه خویشاوندی با رهبری باید همه گونه امکانات دراختیارش باشد؟ و مستمرا جهت دیدار با فرزندان و نوه و نتیجه اش از بغداد به پاریس در رفت وآمد باشد؟ خودت بهترمی دانی به دلیل همین تناقضات و زاویه گرفتن با تشکیلات ودرخواست اعزام به کشوراسپانیا او را به اشرف فرستادند که درسال 72 به دلیل شدت فشارهای تشکیلاتی و آزار وشکنجه های روحی و روانی و یک مورد کتک خوردن درمیدان صبحگاه قرارگاه اشرف با نفت درساعت 1 بامداد خودش را به آتش کشید. در وصیتش گفته بود روزیکه بچه ها (اعضا) بدانند به چه دلیل دست به خودکشی زده ام مزارم را گلباران خواهند کرد.البته جای هیچگونه تعجبی ندارد تشکیلاتی که به آن دلایل واهی مرد شماره 2 خود رابه اعدام محکوم نماید این عضوساده ونابینا ورانده شده ازهمه جا را درآتش بسوزاند وجزغاله کند.درآخراجازه دهید گلایه دوستانه ای هم ازشما که درعرض ارادتم به خودت شکی نداری داشته باشم آنجا که درقسمتی ازمصاحبه روی یکی ازافراد جداشده به دلیل بازگشت به ایران ونزدیکی با دولت ایران اشکال و خرده گرفته بودی.متاسفانه سعید جان ما علیرغم اینکه ازبند اسارت فیزیکی رجویها آزاد شده ایم ولی به لحاظ حصارهای ذهنی به دلیل شستشوی مغزی سالیان هنوزمحصوراندیشه های آنها هستیم.هنوزمرزبندیهای رجوی درذهنمان اصالت دارد و اوست که نقشه راه وقضاوت درمورد دیگران را برایمان ترسیم میکند. درحالیکه افراد درانتخاب مسیرآینده زندگی صرف نظرازاعتقادات سیاسی ویا ایدئولوژیکی آزاد هستند وباید به آنها حق داد که مسیرآینده زندگیشان را خودشان انتخاب کنند وبه انتخاب آنان احترام بگذاریم وگرنه هیچگاه نمیتوانیم مرزبندی درستی با رجوی داشته باشیم وجهت گیری سیاسی نباید ملاک قضاوت ما باشد که هرکس با ما نیست لاجرم برماست.انتخاب تعیین سرنوشت مسیرآینده زندگی بدیهی ترین حق افراد است.
منتظرافشاگریهای بعدی شما هستم.امیدوارم بدون درنظرگرفتن هرگونه ملاحظه سیاسی ومحافظه کاری فردی وترس ازشانتاژها و برچسبهای رجویها باشد.
با آرزوی موفقیت
علی اکرامی