تشکیلات مافیایی رجوی جان مسعود دلیلی عضو برجسته حفاظت فیزیکی و نورچشمی سابق رجوی را با صبعیت و شقاوت مافوق تصورگرفت و به قربانگاه فرستاد. خبرش را ازسایت رسمی فرقه رجوی موسوم به مجاهدین خواندم ودرکنارش مطالب روشنگرانه مرتبط به آن از جداشدگان را نیز به دقت تمام مطالعه کردم و برآن شدم که خود نیز بواسطه سالیان آشنایی با مقتول مسعود دلیلی هرآنچه را که درسینه دارم بمنظور روشنگری و افشای چهره پلید و مافیایی شخص رجوی و تشکیلات تروریستی دست پروده اش رابه اطلاع مخاطبانم درسایت نجات و سایر وجدانهای آگاه بشری برسانم.
ابتدا به ساکن باید اقرار کنم که به رغم حضور بیست واندی سال درتشکیلات جهنمی رجوی آنچنان که باید عمق خباثت و دناعت وبه وجوه گسترده تشکیلات مافیایی به سرکردگی شخص رجوی را درنیافته بودم و خام خیالانه و ساده لوحانه به جوالش رفته واغفال وفریفته شده بودم وانگارگذرزمان می باید پرده ازچهره پلید وضدانسانی رجوی بگشاید.
آنچنانکه درانتشارت رجوی انعکاس داده شده وبه مخاطب خود القاء کرده گویا مقتول مسعود دلیلی پیشتر از بابت بریدگی وضعف درمبارزه! ازتشکیلات جدا شده وبه نیروهای عراقی پیوسته وبه هتل مهاجر دربغداد اقامت می گزیند وآنگاه درهمکاری با نیروهای عراقی به نقطه ای میرسد که آنانرا درتهاجم به اسارتگاه مضمحل شده اشرف و مقر سری فرماندهان جلوداری کرده وموجبات به قربانگاه فرستادن 52 تن ازاعضا خصوصا شماری ازعوامل سرکوب دستگاه رجوی میشود طوریکه شخص رجوی اذعان میدارد که اگرمسعود دلیلی نبود شمار کشته هایمان دراشرف چه بسا یک رقمی می بود وخصوصا مقرمخفی و سری 52 لونمی رفت و یا اصلا موجب فروپاشی اشرف نمی شد!!
حول مرگ مقتول مسعود دلیلی نیزمطابق سناریوی گشتاپوی خود بسیارمضحک وابلهانه مدعی میشود که مسعود دلیلی پاسدار و خائن! بعدازاتمام همکاری با عراقیها درحمله به اشرف در دهم شهریورماه 1392 بخاطراینکه دیگر وجود و زنده ماندن مسعود دلیلی بی اثربوده ؛ وی را درصحنه به قتل رسانیده وچونکه جسد شناخته ناشده باقی بماند ؛نیروهای عراقی صورتش را نیزبه آتش میکشند!!
مطابق روشنگری عضوجداشده از رجوی ؛ مقتول مسعود دلیلی درهتل مهاجر بغداد دیده شده بود ومتعاقب آن به درخواست خود که سوال برانگیزمی نمود به هتل منصورمنتقل ومتعاقب آن دیگرکسی به وی دسترسی واطلاعی نداشته است.
عطف به روشنگری عضوجداشده ازرجوی وهمچنین تجربه شخصی خودم که عرض خواهم کرد شکی نمی ماند که متاسفانه مقتول مسعود دلیلی نگون بخت با وجود رهایی ازچنگال رجوی خام خیالانه مجددا فریب وعده و وعید دستگاه مافیایی رجوی را میخورد و سرازاشرف درمی آورد وبا یک طرح مشخص ازجانب رجوی وسران تشکیلات وقت اشرف درجریان درگیری دهم شهریورماه بطرز دلخراشی به قتل میرسد که گزارش و تصاویر فاجعه مذکور در سایت رسمی فرقه رجوی مشهود وقابل دسترس است.
قتل وجنایت درحق اعضای ناراضی در درون مناسبات مافیایی رجوی مسبوق به سابقه است وچندان امرجدیدی نبوده و نیست و درآینده هم نخواهد بود. مواردی بوده که شخص ناراضی را به بهانه شنا به رودخانه ای برده وهمانجا جانش را می گیرند وغرقش میکنند ویا اینکه درپست نگهبانی وگشت قرارگاه ناخواسته! گلنگدن سلاح کشیده شده و تیرغیب می آید ودرمقاطع مختلف جان کسان دیگری را میگیرد ویا اینکه شماری خسته ازمبارزه! بنزین به جانشان پاشیده وخود را به آتش کشیده وجان می بازند و… و چند تن نیز در زندان رفع ابهام دهه 1370 علنا زیرشکنجه رفته وبا ضرب وشتم فراوان عوامل سرکوب و شکنجه گر رجوی به قتل میرسند که البته پیشترازاین اندرباب آن بسا منتقدین وجداشدگان ازرجوی به روشنگری پرداختند که هم اینک دروبلاگها وسایتهای جداشدگان قابل دسترس است.
لابد بخاطردارید که عضوسابق شورای رهبری فرقه رجوی خانم بتول سلطانی جداشده را با نیت سربه نیست کردن ازتیف تا شهر بعقوبه هم می کشانند که خوشبختانه هشیاری به موقع ایشان مانع ازتحقق سناریوی آدم کشان رجوی میشود وازآن معرکه مرگ جان سالم به درمی برد وچنین مواردی بسا فراوان است ازجمله مورد خودم که بقرارزیر به عرض میرسانم.
پس ازدرخواست خروج ازفرقه با من چه برخوردی کردند؟
شخصا درپس بسا فراز و نشیبها وازسرگذراندن سختیها ومشکلات عدیده درتشکیلات مافیایی رجوی وقتی به ته خط رسیدم ومطلقا انگیزه ای برادامه حضوردرمناسبات فریب ونیرنگ ودغل ودروغ ومافیایی رجوی نداشتم درمورخه 12 خردادماه 1383 با نوشتن متنی کوتاه درخواست خروج ازفرقه را به مسئول وقت قرارگاه اشرف عذرا علوی طالقانی (سوسن) دادم ودرذیل متن درخواست خروج تاکید کردم چنانچه تا 48 ساعت آینده جواب نگیرم شخصا و بلاواسطه خود را به نیروهای امریکایی معرفی خواهم کرد. ازآن پس گرسنه و تشنه درآسایشگاه بست نشستم و بیرون نیامدم تا اینکه 36 ساعت بعدازدرخواستم فرهاد الفت (منوچهر) گماشته فرشته یگانه مسئول پرسنلی وقت فرقه رجوی به آسایشگاه آمد وبی آنکه مطلبی بگوید یکراست مرا به ستاد پرسنلی نزد فرشته یگانه هدایت کرد.
فرشته یگانه برخلاف قبل که خیلی مهاجم و وحشی تشریف داشتند اینباربسیارمهربان وخاضع وبا روسری افتاده وخیلی خودمانی درمقابلم حاضرشد وانگارنه انگارکه بنده بقول خودشان عنصر” بریده” ام وقصد خروج دارم!
فرشته یگانه بلافاصله به منشی خواهرشورای رهبری که البته سرآشپزمخصوص ایشان هم بودند وهم به منوچهرنهیب زدند که معطل چه هستند وزودی ازاتاق بیرون رفته وتنهایمان بگذارند. پیشاپیش هم میوه وشیرینی وآجیل جورواجور دراستقبال ازبنده ی بریده مهیا شده وبا دیزاین تحسین برانگیزی روی میزچیدمان کرده بودند.
خودم که دروغ چرا سراپا دراسترس بودم ودرانتظارشنیدن افاضات خواهرفرشته! ایشان ضمن خوش وبش بسیارصمیمانه وبدون توجه به وضعیتم گفتند” والله ازصبح تا شب کارم شده برخورد با خواهران شورای رهبری وبرادران مسول که هی به زیردستان خود سیخ میزنند وبلد نیستند نیروداری کنند!. فقط بلدند آدمها را ازرهبری قطع کنند وازمناسبات ببرانند. شخصا که تورا میشناسم برادرقدیمی وبا سابقه ومسول ودلسوزبا بالاترین رده تشکیلاتی برادران که mo باشد یعنی معاون آزمایشی ستاد. اصلا دلم نمی خواهد که برادر(رجوی) بویی ازاین ماجرا ببرد وبفهمد که توچنین درخواستی کرده ای چونکه خیلی ناراحت میشود ویقه من را میگیرد!. منهم موضوع را نشنیده میگیرم وزودی برو سرکارت و از فردا پرانرژی کار و مسولیتت را استارت بزن.”
درپاسخ خیلی کوتاه گفتم بحث اصلا اینها نیست من دیگرخسته شدم ومیخواهم بروم پی زندگیم.
خواهرفرشته انگارکه پاسخ مرا نشنیده است درجواب گفت:” باشه مهم نیست اگرنمی خواهی دردستگاه خواهرسوسن بمانی وازوی دلخورهستی سازماندهی ات را عوض میکنم و برو در دستگاه امدادپزشکی خواهر زهره بنی جمالی و چفت برادرمحمود عضدانلو در کار روابط فعال باش. زودی بروکلاس عربی تا بتوانی مسلط برزبان عربی درکناربرادرمحمود در کار روابط مشغول شوی.”
اما من که تصمیم نهایی خودم مبنی برخروج را گرفته بودم درجواب گفتم من اقامت سوئد را دارم میتوانم درقالب یک هوادارساده درخارجه کارکنم که موافقت کرد وگفت فعلا به ستاد امداد پزشکی برو ومشغول باش تا درفرصت مناسب که سه ماه بیشترطول نمی کشد به خارجه اعزامت خواهیم کرد.
حقیقت را بگویم خام شدم وپسندیدم با این شرط که تا هنگام اعزام به خارجه درهیچیک ازنشستها وجلسات جورواجور ازجمله جلسات عملیات جاری وغسل هفتگی شرکت نخواهم کرد که ازقضا فرشته یگانه این مرزسرخ رد کردنم را براحتی پذیرفت و قول مساعدت داد!
یکماه از حضورم درتشکیلات امداد پزشکی نگذشته بود که ایشان صدایم زدند وخبرخوش دادند که با عمل جراحی فتق که سال پیش درخواستش را داده بودی موافقت شده است واین هفته برایت قرارعمل جراحی گرفتم که زیردست دکترخودی عمل بشوی!
با شنیدن این خبرغیرمترقبه خیلی ترس ورم داشت که نکند توطئه ای درکار است ومیخواهند سربه نیستم بکنند که با این شک وتردید واشرافی که به موارد اینچنینی داشتم عجالتا جواب رد دادم وگفتم که فعلا مشکل من حاد نیست ونمی خواهم ازتشکیلات انرژِی وهزینه بگیرم. متعاقبا ازسرکنجکاوی وبا هشیاری تمام قضیه را ازکارکنان امداد پزشکی پیگیرشدم که ازقضا یکی ازامدادگران آن قسمت که باهم چفت بودیم ومحفل داشتیم و اکنون هم درلیبرتی بسرمیبرد به من رساند که مواظب خودت باش ومشخصا زیر بارعمل جراحی نرو خبرموثق دارم که کاسه ای زیرنیم کاسه است ومیخواهند جانت رابگیرند!
شش ماه را کج دارومریز درآن قسمت سپری کردم ودیدم که مطلقا اعتمادی به من ندارند وحتی اجازه نمی دهند که درکادر روابط بعنوان حتی اسکورت به بغداد بروم لذا برآن شدم که از برای جلب اعتماد وعملی کردن طرح خودم تنظیم دیگری داشته باشم و براین اساس گزارشی نوشتم مبنی براینکه دیگرازموضع قبلی خود کوتاه آمدم ونه تنها درخواست خروج ندارم بلکه میخواهم بعنوان کادرمسول درتمامی جلسات عملیات جاری وهفتگی شرکت کنم که خوشبختانه موفق شدم ووضعیتم روال عادی پیدا کرد. نه اینکه پارگی فتق درگذرزمان زیاد شده بود وداشت اذیتم میکرد شرایط را مناسب دیدم ودرخواست عمل جراحی کردم وچنین شد ودرادامه پس ازبرخورداری ازسلامت کامل مجددا در اسفند 1383 درخواست خروج دادم. چندروزبعد به اتاق زهره بنی جمالی احضار شدم که دیدم فرشته یگانه حضوردارد وخیلی خشمگین است. در راهروی جانبی اتاق از بابت احتمال درگیری وبرخورد و کتکاری علیه من فرهاد الفت ومحمود عضدانلو وعلی فیضی وحمید آراسته وشماری دیگرازنوچه ها وعوامل سرکوب صف کشیده بودند. فرشته یگانه دیگرظاهرمهربان وخندرویی نداشت چونان خوک شده بود ومثل سگ پارس میکرد وبا فحش وناسزای چاربداری مدام پاچه مرا میگرفت ومی گفت:
” بریده خائن. بخاطر روی آوردن به زن و زندگی عادی برادر(رجوی) را تنها گذاشتی وخیانت میکنی.اینهمه سال ازحق رهبری خوردی و پس ندادی. با وجود مشکلاتی که داشتیم هزینه عمل جراحی ات را پرداختیم وخوب مارا فریب دادی وجان سالم دربردی درحالیکه حقت بود زیرعمل برای همیشه بیهوشت میکردیم وازدستت راحت می شدیم.
حال هرچه من میگویم توبنویس وامضاء کن! درجواب گفتم من درخواست خروج نوشتم ودرجریان هستی. فرشته یگانه ضمن فحاشی شدید به من با سروصدای زیاد گماشته های خود که بیرون اتاق منتظرسرکوب بودند را به داخل اتاق کشاند وفحش و ناسزا و برخوردفیزیکی شروع شد و دقایقی بطول انجامید.
نه اینکه صرفا خروج از مناسبات مدنظرم بود به خواسته فرشته یگانه تن دادم وگفتم احیانا اقرار و کاغذ پاره هایی که ازمن برای پرونده سازی خواهید گرفت مطلقا برایتان کاربردی نخواهد داشت ضمن اینکه پیشتر در دستگاه عملیات جاری و غسل هفتگی وسلسله نشستهای بازخوانی کم ازمن وامثال من پرونده سازی نکردید و درآرشیو دارید!
فرشته یگانه با عصبانیت و فحاشی تمام گفت ازگنده تراز تو اقرارگرفتیم و تو خیلی خوش اقبال هستی که داری به کمپ امریکایی انتقال داده میشوی درحالیکه حقت بود همین قرارگاه دفنت میکردیم وقضیه تمام شده تلقی میشد(لازم به ذکراست که پیشتر به بهانه ورزش کردن به خیابان مزار مروارید که تیف درآنجا دایربود ومدام گشت امریکاییها حضور داشتند ؛ رفته بودم و اسم خودم را بعنوان عضو ناراضی و خواهان جدایی به گشت امریکاییها داده بودم که گویا این قضیه را امریکاییها روی میز مسولین فرقه رجوی گذاشته بودند و از این بابت دست فرشته یگانه بسته بود و بالاجبارمی بایست مرا تحویل امریکاییها درتیف میدادند)
درآن جلسه چندبرگ ازمن اقرارنامه گرفتند وگفتند ومن نوشتم ازجمله اینکه” من هیچگاه درسازمان مجاهدین مسول نبودم ومسولیتی نداشتم وصرفا به کاراجرایی مشغول بودم و…… حالا هم ضمن خیانت به رهبری دارم پی زندگی ام میروم و…..”
متعاقبا دوروزدرخروجی بودم ونهایتا بدون آنکه حتی وسایل فردی ام را به من بدهند با دست خالی به نزد امریکاییها درتیف رفتم.
فرقه رجوی درخبرمنتشره حول مرگ مقتول مسعود دلیلی نابخردانه به این نکته اشاره کرد که نیروهای عراقی به دستور اطلاعات ایران پاسدار! مربوطه را متعاقب استفاده درحمله به اشرف کشته وصورتش را به آتیش کشیدند و……. درحالیکه همگان مطلعند که متعاقب سرنگونی صدام بالغ بر1400 تن ازاعضای سابق رجوی درسطوح مختلف جدا شدند وبه دنیای آزاد گام گذاشتند وجالب است که ازاین تعداد بالغ بر800 تن ازجمله خودم به اختیار گزینه ایران را انتخاب کردیم وسالیان است که متعاقب بازگشت به ایران چون سایرشهروندان خویش داریم درکنارخانواده زندگی میکنیم بدون آنکه کمترین مواخذه ای ازجانب دستگاه امنیتی ایران شده باشیم.
مختصری از بیوگرافی مقتول مسعود دلیلی
اولین بارسال 1361 در زندان مالک اشتر لاهیجان وی را دیدم. وی با وجودیکه عضو تیم تروربود بواسطه گری یک نفوذی رجوی در زندان که درلباس زندانبان مشغول بود ؛ موفق به فراراز زندان میشود. متعاقب فراراززندان مجددا دست به ترور میزند وشماری را به شهادت میرساند و النهایه با پیک سازمان موفق به فرار از کشورشده و خود را به عراق و پایگاههای رجوی میرساند. ازآن پس بعنوان نورچشمی رجوی دردستگاه حفاظت نزدیک رجوی گماشته میشود و مطلقا درهیچ عملیاتی شرکت داده نمیشود! درسال 1365 درپایگاه ابراری سلیمانیه تیم جنگل به فرماندهی امرالله ضیایی تشکیل میشود که وی درآنجا به اعضای تیم جنگل آموزش کلت وقوانین چریک شهری میدهد که خودش درفرصتی به من میگوید که قرارنیست که من به داخل کشوراعزام بشوم چونکه درتیم حفاظت رجوی هستم و رجوی حتی اجازه نمیدهد که درعملیات مرزی شرکت کنم!
شخصا درارتباط با وی هیچوقت نارضایتی ازوی درقبال تشکیلات ندیدم وهمواره عنصرمورد اعتماد تشکیلات وشخص رجوی بود. با وجودیکه شنیدم درسال 1390 ازفرقه رجوی جداشده وخودرا به نیروهای عراقی معرفی کرده است برایم تعجب برانگیزبود و باورنداشتم واحساس میکردم که حتما سناریویی از جانب تشکیلات مخوف ومافیایی رجوی باشد ومیخواهند از وی بعنوان نفوذی درجمع جداشدگان مورد بهره برداری قراربدهند لذا جدایی وی از رجوی را از موضع مسول انجمن نجات گیلان جدی نگرفتم وحتی پیام تبریک از بابت جدایی اش درسایت نجات انعکاس ندادم و با خانواده اش نیزارتباطی برقرارنکردم چراکه فرض محال هم چنانچه وی میخواست ازرجوی جدا بشود بواسطه عضویت در تیم ترور و داشتن شاکی خصوصی ازخانواده های ترور، امکان بازگشت به داخل کشور را نداشت وصرفا میتوانست جهت شروع یک زندگی جدید به خارجه برود.
بالاخره مقتول مسعود دلیلی عضو تیم ترور و نورچشمی رجوی دریک سناریوی مشکوک و مرموزبه دستور شخص رجوی در درگیری دهم شهریورماه 1392 بطرز فجیعی به قربانگاه فرستاده شد و پرونده اش بسته شد.
پوراحمد