سایت نیم نگاه: بعد از انتقال افراد به کمپ لیبرتی سران مجاهدین چه طرحی برای حضور نیروها و اعضا پس از خروج از قرارگاه اشرف داشتند شما به خوبی آگاه هستید ساختار تشکیلاتی به شکلی که در اشرف بود از هم پاشید و نیز امکان پی ریزی مناسبات و حصارهای آهنین تشکیلاتی همچنان که در اشرف شاهد آن بودیم دیگر وجود نداشت؟
آقای علی خاتمی: عرض کنم پس از انتقال ما به کمپ لیبرتی همه نفرات خوشحال بودند که کمیساریای عالی پناهندگان ما را به یک کشور ثالثی منتقل می کند و رجوی هم کاری نمی تواند، بکند. در نتیجه فکر کردیم که در لیبرتی مینیمم آزادی عمل داریم ولی پس از مدتی همه چیز جایش را به یأس و ناامیدی و غم و اندوه داد چرا که رجوی همان ساختار و تشکیلات فرقه ای را در لیبرتی پیاده کرد. نشست های عملیات جاری بود، نشستهای غسل هفتگی بود و نشست های لایه ای هم بود. ولی نه به آن شدتی که در اشرف داشتیم و برای اینکه بیکار نباشیم سران مجاهدین برنامه ریزی دقیق می کردند. مثلا برای درگیر کردن ذهن افراد یکی از شیوه ها تراشیدن کار برای افراد بود انواع کارها مثلا کندن چاه آب. می گفتند آب را ممکن است دولت عراق قطع کند بایستی در هر مقر تعدای چاه آب بزنیم که بیش از۷ الی ۸ حلقه می شد. یا خاک برداری زمین سفت به وسعت ۳۰ مترمربع با عمق ۵متر و انتقال خاک برای درست کردن زمین فوتبال… بعد ازاین همه بیگاری نشست انتقادی برای افرادی که تشخیص می دادند ممکن است به خانواده اش فکر کند ترتیب داده می شد!! بعد نفر را با برنامه ریزی مشخص در شب ها صدا می زدند. مسولین می نشستند و و برای تک تک نفرات برنامه ریزی می کردند. کجا کار کند، با کی کار کند، نفراتی که با فرد دوست بودند را سعی داشتند در کنارش نباشند و آن اطراف نباشند. در روز دو الی سه بار از فرد حسابرسی می شد که درگیری ذهنی داشته باشد.
حسابرسی هم به این شکل بود در حین کار که نفر خسته می شد فرمانده به سراغش میامد و نفر را صدا میزد انگار به نوکرش دستور می دهد و بهانه های بنی اسرائیلی می گرفت که چرا اینجا را خوب تمیز نکردی/چرا با فلانی در وسط کار صحبت کردی /چرا محفل زدی/ چرا وقتی توالت رفتی نیم ساعت طول کشید/ چرا کارت کند است، چرا اینقدر شلخته ای/ خلاصه آنقدر می گفت تا فرد عصبی میشد و با فرمانده اش عصبی برخورد می کرد همین موضوع را فرد باید در نشست عملیات جاری هم می خواند تا۲۰نفر هم در نشست به او فحش و دشنام بدهند.
بله، در لیبرتی نیز از صبح تا شب درگیری ذهنی و خودخوری شروع می شد بعد بایستی نشستهای عملیات جاری و غسل هفتگی هم میرفتی و دیگر شب هنگام رمقی باقی نمی ماند که به چیزی فکر کنی ذهنت داغون می شد و فشار روحی باعث می شد که خواب راحتی هم نداشته باشی.
ولی همه اینها مانع از این نمی شد که افراد از بیرون از لیبرتی بی خبر باشند چرا که اطراف لیبرتی مردم عادی بود و سر و صدای بچه ها آن نظم آهنین و حصارهای بسته قبلی که در اشرف بود را به هم می ریخت.
به مصاحبه که با کمیساریای عالی امور پناهندگان سازمان ملل می رفتی یک جوری از دنیای بیرون با خبرمی شدی. عده ای برای کشور ثالث آماده می شدند. دلت هوای خانواده را می کرد. در نتیجه ساختار نظامی و پلیسی رجوی هم قدرت نداشت که افراد را در غار نگه دارد ولی دستگاه پلیسی رجوی همچنان کار می کرد و راندمان هم داشت چرا که وقتی یونامی وارد لیبرتی می شد در هرمقر ۱۰ نفر مواظب بودند که چه کسی می رود با یونامی صحبت می کند و سریع خودشان را می رساندند که حرفها را گوش کنند و گزارش را به مسئولین فرقه رجوی بدهند. با وجود این وضعیت بسته و فشاری که وجود داشت برخی از افراد سرخورده و ناامید شدند چون سنگ اندازی های رجوی را می دیدند به همین دلیل ریزش در تشکیلات رجوی و لیبرتی در طی یک سال اخیر چند برابر شده است.
ادامه دارد …