وقتی حرف و افشاگری بحق جداشدگان به هدف می خورد فرقه تروریست و آدم کش مجاهدین چاک دهانشان باز می شود و آنچنان کف می کنند که گویا همان گربه دزده هستند که تا چوب را به دیوار می زنید فرار می کنند.
البته این فرقه برای اینکه خودش را مستقیمأ با جداشدگان طرف حساب نکنند حرفش را از زبان یک عضو فریب خورده خود بیان و یا اصلا به وی نسبت می دهد. این بار در جواب افشاگری جداشدگان در خصوص درخواست کمک از سوی زندانیان در لیبرتی و نوشتن نامه به نخست وزیری عراق، چرندیاتی را علیه جداشدگان از زبان مترسکی بنام علیرضا خالو کاکایی در سایت هایش زده است.
اولا مطلب غیر از دو بیت چرند آخرش ویرگولی از آن از مغز قالو کاکایی بیرون نیامده است و او محمل و بهانه است.
دومأ جهت اطلاع آقای کاکایی اسیر در لیبرتی (این را ظاهرأ خودش در قالب انتقاد گفته ولی ما حرفش را قبول داریم) خودش گفته "ما اسیر فکری و روحی در بنگالستان لیبرتی هستیم ".
آقای کاکایی یادت هست که در نشست های حوض در پاچه خواری برای مسعود رجوی در چند سطر شعر گفتی مسعود خدای من تویی – همه چیز من تویی- مراد و مقصود من تویی. اما رجوی در جوابت گفت حقه باز من تویی- دروغ گوی من تویی- از گرسنگی به سازمان آمده ی من تویی و… و با خفت و خواری سرجایت نشاند؟ دوست عزیز تو و سایر اسیرانی که اکنون در چنگ رجوی گرفتارید ما می دانیم و خودتان هم بهتر می دانید که آنچه که علیه جداشدگان و دنیای آزاد می نویسید حرف دلتان نیست و آنچه که در قالب مسخره کردن علیه آنچه که واقعیت است می نویسید حرف اصلی دلتان همان است.
ما می دانیم که حرف دل همه شما همان است که خودت در یکی از نشست های رجوی بیان کردی و گفتید که اگر انقلاب حق است لازم نیست به زور و فشار و فحاشی جمع بر یک فرد و انواع ترفند و تاکتیک ها جاری شود و اثبات گردد. بلکه اگر انقلاب حق است بایستی خود را بر قلب و روح انسان تحمیل کند.که به احتمال قوی تاوان این تحلیل خود را نیز پس داده اید.
در جای دیگری از مقاله افشاگری ممنوع که سازمان پر افتخارت به تو الصاق کرده گفته ای خانواده ی الدنگ منظورت همه خانواده های سه هزار نفری است که در لیبرتی اسیر هستند منجمله خانواده ی خودت. اما جهت اطلاع حقیر عالی خانواده ات نه تنها الدنگ نیستند بلکه از نظر ما و سایرین خیلی هم محترم و آزاده می باشند و برای رهایی تو هر تلاشی را می کنند و بعد از مشاهده عکس و نامه ات آنها هم دقیقأ از روی صداقت خودشان فهمیده اند که تو طعمه ای بیش برای رجوی و آلت دستی بیشتر نیستی و تقاضایی را به دفتر انجمن شهرستان خود داده اند که بلکه تلنگری باشد به فرزندشان که آنها ترا به همان سادگی گذشته و روستایی بودن می شناسند و همه اهانت ها حتی اینکه به خانواده خودت گفته ای خانواده الدنگ را از روی فشار و رجوی ساخته می دانند.
چند سئوال را از خودت پرسیده ای که جداشدگان آزادی شما را می خواهند و یا محو از کره زمین؟ و سئوالاتی از این قبیل. به جای این سئوال می توانید از خود بپرسید رجوی چقدر برای شما چند هزار نفر ارزش قائل است؟ آیا شما طعمه و خوراک ندانم کاری استراتژی و لجاجت و سماجت رهبری فرقه برای اثبات حرفش مبنی بر در عراق ماندن نیستید؟
آدم شاید قید زندگی و تمایلات و آرزوهای خود را بزند اما وقتی ته داستان می فهمد این کار را برای یک فرد دیکتاتور و یک استراتژی و راه غلط و پوشالی انجام داده نمی تواند خود را ببخشد و آنجاست که به "خسره الدنیاو الآخره " بودن خود برسد و دیگر دیر شده باشد. پس تا دیر نشده به خود بیا نامه خانواده ات را متعاقبأ در سایت را می توانید بخوانید.