سازمان مجاهدین خلق که روزی خود را یک سازمان انقلابی و پویا معرفی کرد و بقول خودشان به سانترالیزم دمکراتیک اعتقاد داشت بدلیل خوی فردپرستی شدید که در شخص رجوی وجود داشت رفته رفته به فرقه عقب مانده و متحجری تبدیل شد که حتی در شکل و فرم هم نمیتوانست آبرو داری کند و در ظاهر هم که شده نشان دهد که به اصول اولیه خویش پایبند است.
سانترالیزم دمکراتیک یعنی اینکه بدنه یک سازمان میتوانند آزادانه به مافوق حتی به بالاترین سطح سازمان هر انتقادی که دارند بصورت کتبی نوشته و تحویل دهند و این انتقاد پس از بررسی توسط مسئولین ذیربط جواب داده خواهد شد و مجددا از کانال تشکیلاتی جواب انتقاد به شخص انتقاد کننده داده خواهد شد!
در فرقه رجوی کسی که از رهبری سازمان انتقاد میکرد بنوعی بزرگترین گناهی که میتواند وجود داشته باشد را مرتکب شده که مجازات و تاوان این گناه فقط و فقط مرگ است! شروع دیکتاتوری در سازمان هم از آنجا آغاز شد که این سنگ بنا توسط مریم رجوی در سازمان گذاشته شد! او علنا در نشستها میگفت که مسعود معصوم است و کسی که به ذهنش بزندکه مسعود مرتکب اشکالی یا انتقادی است خود بزرگترین گناه تشکیلاتی را مرتکب شده است. از اینرو مسعود هم هر آنچه که میخواست در سازمان انجام میداد و هیچکس هم حق حتی سوال از او را نداشت. مریم در نشستها میگفت که همه سازمان بایستی به مافوق و مسئول خودشان پاسخگو باشند و بایستی بخاطر کارها و برخوردهایشان نقد شوند. او میگفت که مسعود مستقیما به خود خدا وصل است و کسی که بخدا وصل باشد مانند اعمه معصوم و بی خطاست! اگر هم کسی به خود اجازه میداد که موضوعی را خیلی در لفافه و خیلی با شدت کم از مسعود رجوی در سازمان نقد کند بشدت تحت برخوردهای تشکیلاتی قرار میگرفت. برای نمونه میتوان به مرحوم مهدی افتخاری که از بالاترین مسئولین سازمان و فرمانده عملیات پرواز و خروج رجوی و بنی صدر از ایران بود اشاره کرد. او از ابتدای انقلاب پوشالی درونی سازمان با این داستان مشکل داشت و علنا ابراز میکرد که مریم را قبول ندارد و او را مترسکی بیش نمیدانست. از فردای آن روزی که فرمانده فتح الله یا مهدی افتخاری این مسئله را مطرح کرد به عنصر اطلاعات رژیم تبدیل شد که حکمش قانونا اعدام است ولی بخاطر (مهر و عطوفت بیش از حد برادر مسعود) بخشیده شده و اجازه نفس کشیدن به او داده شده است!
اکنون سوال از مریم رجوی که با قاطعیت میگفت که مسعود مانند اعمه معصوم است اینست که آیا کماکان بر این باوری که مسعود جای هیچ نقدی ندارد؟ آیا به کشتن دادن ده هزار تن از فرزندان این مرز و بوم فرقی هم بواقع ندارد چه از سمت خودتان وچه از سمت ایران جای سوالی ندارد که برای چه و برای که؟ آیا اینهمه سال چند هزار تن از فرزندان این مردم را در بیابانهای عراق برای رسیدن به آرزوهای خیالی خودتان نگاه داشتن جای سوال ندارد؟ آیا به پا کردن استخرهای رهایی و آن کثافتکاریهایی که اکنون دیگر لو رفته که خود شخص تو از بنیانگذارانش بودی جای سوال ندارد بواقع چرا؟ آیا اینهمه سال خوش خدمتی برای صدام واکنون برای امریکایی ها و فروختن سری ترین اطلاعات کشوری که در آن به دنیا آمده اید جای سوال ندارد؟ آیا اینهمه سال سرکوب نیروهای خودتان و برپایی نشستهای عملیات جاری و غسل هفتگی هنوز هم جای سوال ندارد؟ آیا حتی این سوال برای خودتان هنوز بوجود نیامده که حاصل اینهمه سال بقول خودتان (مبارزه و رزم بی امان) چه بوده و اکنون در چه نقطه ای هستید؟!
پاسخ به تمامی این سوالات اکنون بسیار ساده شده است. شما در منجلابی فرو رفته اید که نه راه پس دارید و نه راه پیش و مردم ایران بخوبی شما را شناخته اند! شما اسیر خودپرستی رجوی شده اید و هیچ منطقی بر اعمال شما حکم نمیکند! شما محکوم به مردن در تنهایی و انزوای خودساخته ای هستید که شخص رجوی برایتان ساخته است!
مراد