در تاریخ ۱۵/۰۴/۱۳۹۳ مطلبی تحت عنوان ” گذری بر رازهای رمضان”، گفتگو با عباس داوری تحت عنوان “عدالت در اسلام و نهج البلاغه” در سایت مجاهدین نظرم را جلب کرد.
وقتی نگاهی به مطالبی که ایشان در خصوص مفهوم عدالت در اسلام، از قرآن و نهج البلاغه به زبان رانده بودند انداختم، در شگفت ماندم و بلافاصله این سوال در ذهنم شکل گرفت که پس چرا طی چندین سالی که ما در تشکیلات مجاهدین بودیم هیچ سخنی از ایشان و یا سایر مسئولان سازمانی و حتی خود رجوی از مفهوم عدالت نشنیدیم و هیچ جلسه و نشستی در خصوص اینگونه مفاهیم در درون سازمان برگزار نشد؟ و حال چه شده است که ایشان در سنین پیری و در “زندان لیبرتی” به تشریح و به بررسی مفهوم عدالت در قرآن و نهج البلاغه علاقمند شده اند؟
بنظر میرسد ایشان با فارغ شدن از مسئولیتهای تشکیلاتی خود در عراق چه در ارتباط با حاکمیت صدام حسین و چه در ارتباط با نیروهای آمریکایی مستقر در قرارگاه اشرف، فرصتی پیدا کردهاند تا به تجزیه و تحلیل چنین موضوعات مهمی نیز بپردازند.
پیش از پرداخت به اصل مطلب گفتنی است آقای عباس داوری یکی از قدیمی ترین اعضاء و مسئول ارشد در ستاد روابط خارجی سازمان بویژه در رابطه با عراق بود. مسئولیت اصلی وی همراهی کردن رجوی در ملاقات با صدام حسین و سایر مسئولین اطلاعاتی و نظامی عراقی بود. آقای داوری تنها مسئول سازمانی بود که طرف حساب مسئولین عراقی در پاسخگویی به درخواستهای اطلاعاتی سیستمهای “مخابرات” (اطلاعات) و “استخبارات” (اطلاعات ارتش) عراق در سطوح بالا و رابط این دو ارگان با ستاد اطلاعات سازمان محسوب میشد.
بعد از سقوط صدام حسین نیز ایشان همین مسئولیت را با فرماندهان ارشد آمریکائی که در قرارگاه اشرف مستقر بودند به همراه مهدی برائی (احمد واقف) داشت و به سوالات اطلاعاتی آنان درخصوص ایران پاسخ میداد.
اما برگردم به اصل موضوع و مطلب مورد بحث آقای داوری.
در این مطلب آقای داوری در ارتباط با موضوع عدالت در اسلام و نهج البلاغه فراوان صحبت کردهاند. انتظار این بود که ایشان از تجربه سازمان در خصوص نحوه اجرای عدالت در مناسبات مجاهدین در قرارگاه اشرف بعنوان سرزمینی که بمدت سه دهه تحت سلطه و حاکمیت رهبری این گروه بود، نیز سخنی به میان میآورد ولی افسوس که در این رابطه مطلبی یافت نشد.
در این بحث آقای داوری با انتخاب موضوع عدالت سعی کردهاند با فریبکاری تمام چهره زشت مجاهدین و رهبری آن با سه دهه تاریخ پر از خیانت و مزدوری را بزک کرده و بعنوان کسانی که راه حضرت علی (ع) را میپیمایند به مردم ایران و جهان معرفی کنند.
ایشان در بخشی از سخنانشان میگوید:
“در مبارزات قرنهای اخبر، همواره برقراری عدالت به عنوان یک خواسته اصیل انسانی مطرح بوده است. در بسیاری از جنبشها، شعار «برابری» یا «مساوات» به معنی محقق شدن عدالت وجود داشته و دارد. حتی برخی ها، برقراری عدالت در جامعه انسانی را به عنوان آرمان انتخاب کرده اند. از جمله ما مجاهدین، استقرار «جامعه بی طبقه توحیدی» که اوج و قله استقرار عدل فراگیر در جامعه انسانی است، به عنوان آرمان برای خود انتخاب کرده ایم و حضرت علی علیه السلام در صفات این جامعه بی طبقه توحیدی و حاکم و پرچمدار آن، مطالب عمیقی در خطبه های خود ارائه کرده است.”
حال باید از ایشان پرسید اگر سازمان عدالت را بعنوان آرمان خود انتخاب کرده است پس این همه بی عدالتی در تشکیلات مجاهدین از قبیل ؛ نقض ابتدایی ترین حقوق اعضای سازمان، زندان و شکنجه، قتل، محاکمات غیر علنی و بدون وکیل مدافع برای متهمین، از هم پاشیدن خانواده ها، طلاق های اجباری، ترور شخصیت اعضاء، تجاوز جنسی به زنان و … ناشی از چیست؟ شما و رهبری سازمان چگونه این همه بی عدالتی را توجیه میکنید؟
در پاسخ این شیاد باید گفت ؛ قرآن از این تیپ آدم ها تحت عنوان منافق نام میبرد. یعنی کسانی که اعمال درون و ظاهرشان یکی نیست و یکی از نشانه های منافقان که قرآن هم به آن اشاره فراوانی کرده، این است که آنها برای پوشاندن چهره خود بسیاری از خلافکاریهای خود را انکار میکنند و با توسل به سوگندهای دروغین مردم را فریب میدهند.
فریبکاری و خدعه و نیرنگ از جمله صفات بارز و ابزاری رهبری و بالطبع مسئولین سازمان مجاهدین است. (یُخَدِعُونَ اللهَ وَالَّذِینَ ءَ امَنُوا) (سوره بقره آیه ۹). (می خواهند خدا و مؤمنان را فریب دهند.) یعنی کسانی که درصددند به وسیله امور ظاهری صفت زشتی خودشان را از مردم پنهان کنند.
و این در حالی است که ماهیت خشونت طلبی مجاهدین نیز با هرگونه مفهوم عدالت و عدالت خواهی تناقض آشکار دارد و نمیشود در لحظه دو صفت متناقض را با هم داشت.
قرآن می فرماید: (یَأَ ایُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا ادخُلُوا فِی السِّلمِ کَافَّةً وَ لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّیطَنِ إِنَّهُ لَکُم عَدُوٌّ مُبیِنٌ) (سوره بقره آیه ۲۰۸) (ای کسانیکه ایمان آورده اید، همگی در صلح و آشتی و سلامتی روح، جان،ظاهر و باطن در آیید از گامهای شیطان پیروی نکنید که او دشمن آشکار شماست.)
این سلامتی و مسالمت در گفتار، کردار، ظاهر یا باطن در همه شئون زندگی انسان دخالت دارد و هر گونه تنفر و بیزاری را از بین میبرد. در حالیکه حیات مجاهدین تنها در گرو تداوم خشونت و خون و خونریزی پایدار است و نه صلح و دوستی.
نشانه های بارز آن را نیز هم اکنون میتوان در حمایت آنان از گروه تروریستی داعش در عراق و سوریه یافت. بنابراین آراستن مجاهدین به چنین القابی دور از انصاف و عدالت بوده و صرفا فریب دادن مردم است.
نتیجه اینکه باید گفت رهبری مجاهدین دچار عارضه ماکیاولیسم می باشد، چرا که هرگز خود را در مقام پاسخ گویی به مردم و مدعیان خود نمیبیند و با سوء استفاده از دین اهداف کثیف سیاسی و فرقهیی خود را دنبال کرده و با اعتقاد به اینکه هدف وسیله را توجیه میکند به راحتی معنویت، اخلاق و ارزش های متعالی و انسانی را فدای سود و قدرت طلبی خویش کرده است.
حجت سیداسماعیلی – عضو پیشین شورای مرکزی مجاهدین